*مشرق: شما به عنوان سازنده مستند «آخرین روزهای زمستان» کاری ساختید که در این سالها قالبش در رسانههای ما طرحریزی نشده بود. عمده برنامههای تولیدی بی.بی. سی، دیسکاوری و دیگر شبکههای مهم دنیا مبتنی بر همین قالب شما یعنی مستند درام است. نظر خودتان چیست؟
محمد حسین مهدویان: من نامش را درام مستند میگذارم. چون ما در مورد اثری دراماتیک صحبت میکنیم که واقعیت و مستند هم هست. چیز جدیدی هم نیست در دنیا. همانطور که شما گفتید در ایران تازگی دارد. از اوایل دهه ۷۰ این سبک به صورت جدی مطرح شد. فیلمی در این تاریخ ساخته شد با عنوان آواز برایان که زندگینامه فوتبالیستی بود به نام برایان سینگر که در اثر سرطان فوت میکند. یا فیلم دیگری به نام ریشهها. اینها اولین نمونههایی هستند که به صورت حرفه ای در این سبک کار کردند. بعد از ان شبکه بیبیسی در دهه ۸۰ به سراغ این سبک رفت و استقبال از آن در حدی بود که در اواخر دهه ۹۰ بیبیسی و دیسکاوری مجموعه ای طولانی را با این سبک و به صورت مشترک کار میکنند که تبدیل به یکی از پرمخاطبترین مجموعههای تلویزیونی شد. تاقبل از سال ۲۰۰۰ سهم محصولات درام مستند در شبکههای اروپایی حدود ۴ درصد بود. اما تا سال ۲۰۰۵ این سهم به ۶۴ درصد ارتقا پیدا کرد و در سالهای اخیر بالاتر هم رفت.
- مشرق: چطور شد که شما به این سبک رسیدید؟ با دیدن مستندهای جذاب این شبکه ها؟
محمد حسین مهدویان: بله. من قبلاً در روایت فتح مشغول به کار بودم و ۱۳ اثر مستند هم در همین مجموعه تولید کردم که البته خیلی دیده نشدند. همیشه به این فکر میکردم که ما باید کاری بکنیم تا کارهای مستند دیده شوند. به دنبال استقبال خوب بودم. سال ۸۴ فیلمی ساختم به نام استخوان لای زخم که دربارهٔ شروع جنگ ایران و عراق بود. اولبن بار در آن زمان و از زبان آقای مسعود نقاش زاده کلمه داکیو درام یا درام مستند را شنیدم. آن روزها خیلی برایم موضوعیت نداشت. آقای نقاش زاده به من میگفت این فیلم تو به داکیو درامها شباهت دارد. بعدها که بحث داکیودرام برایم جدی تر شد و درموردش کار نظری و مطالعه انجام دادم، پیشنهاد شد که یک کار درام درمورد حسن باقری بسازم.
با خودم گفتم چه ایده خوبی. چون من در مورد این شهید در روایت فتح مطالب زیادی شنیده بودم و میدانستم که بالاخره یک روز فیلمی در مورد این شهید ساخته خواهد شد. اما هیچگاه فکر نمیکردم سازنده آن من باشم. آقای حبیب والی نژاد این پیشنهاد را به من دادند و وقتی عنوان کردم که قصد دارم آن را به صورت درام مستند بسازم ایشان حمایت کردند. ما میخواستیم ۱۰ قسمت مستند در مورد حسن باقری تولید کنیم و به همین میزان هم قصه و فیلمنامه داشتیم. اما نمیخواستیم با آرشیو و عکسهای قدیمی و تکهپارههای فیلم کار کنیم و مستند بسازیم. اگر ساخته میشد، دیده نمیشد. مثل خیلی مستندهای دیگر در مورد شهدا. وقتی قرار است برای مردم فیلم بسازیم باید به فکر جذابیتش باشیم. مردم نباید احساس کنند که قرار است چیزی به آنها یاد بدهیم. باید جنبه سرگرمی را بیشتر حس کنند. تمام این موارد یعنی درام مستند.
- مشرق: آقای دکتر یکی از نقاط قوت این مستند طراحی صحنهها، لباس و بازسازیهای واقعاً طبیعی بود. چطور به این درجه باور پذیری در طراحی صحنهها رسیدید؟ نقدها در این زمنیه چطور بود؟
محمد رضا شجاعی: ما که طراحی خاصی نداشتیم. فقط قرارمان با دیگر دوستان این بود که هر چیزی اتفاق افتاده همان را نشان بدهیم. بدون خلاقیت و اضافات خاصی. بنده تنها ۳ روز قبل از کلید خوردن این پروژه به آن پیوستم و خب تا حدودی هم مظطرب بودم از این که کارمان به نتیجه مطلوب میرسد یا خیر. اما نکته ای که خیالم را راحت میکرد، حضور آقای مهدویان بود که مدتها بر روی این موضوع کار کرده بود و به نوعی مرجع ما برای استناد تاریخی بود.
از فیلمنامه کاملاً مشخص بود که ایشان پژوهش عمیقی در این زمینه داشتند. حالا این که این پژوهش چقدر با واقعیت انطباق دارد را نمیدانم. متأسفانه ما هر کجا برای گفتگو رفتیم یا هرچه نقد از کارمان خواندیم، هیچکدام در مورد محتوا نبود. کسی از مضمون و قلب این مستند حرفی ندارد. نقدها سطحی است. که مثلاً چرا دوربین از پشت پنکه رد شد؟ کسی نمیپرسد حسن باقری که بود، چه شد؟ چرا این اتفاقات رخ داد؟ به هر حال کلی سؤال برای پرسیدن هست. اما کسی اینها را نمیپرسد. فقط بحثهای جزئی و سطحی ساختاری مطرح است. منکر ضعفهای کارمان نیستیم. ولی انگار کسی با محتوا کاری ندارد و فقط فرم را میبینند. به هر حال در زمینه طراحی ما هیچ مشکلی نداشتیم.
هم مرجع قوی و کاملی داشتیم و خودمان چند وقتی در جبهه حضور داشتیم و از نزدیک حال هوای آن را دیدیم. کار سختمان بیشتر به ثمر رساندن داستان و انتخاب صحیح لوکیشنها بود. ما در طول روز به صورت میانگین سه بار لوکیشن هارا تغییر میدادیم. گاهی برای گرفتن دو یا سه پلان، مجبور بودیم یک هفته زمان صرف کنیم. دوستان ما در بخش تولید بیشترین فشار را تحمل میکردند.
محمد حسین مهدویان: آقای دکتر در مورد نقد به نکته خوبی اشاره کردند. به نظر من سیستم نقد باید اثر گذار و پویا باشد. این که صرفاً نام چند اصطلاح سینمایی را یادگرفتیم که مثلاً شخصیت پردازی چیست، حرکت دوربین چیست، پلان چیست، اینها برای انتقاد کافی نیست. نقد باید پویا و با فکر باشد. میزان اثر گذاری یک پروژه را درک کند و متوجه باشد که این پروژه چطور میتواند بهتر اثر بگذارد. نمیتوان از محتوا حرفی نزد و فقط از فرم ایراد گرفت یا برعکس. باید همه چیز کنار هم و پیوسته نقد شود.
- مشرق: اما نقد خاصی به مستند شما وارد نبود. به جز نقد آقای فراستی. اگر آن را کنار بگذاریم دیگر چیز خاصی باقی نمیماند. حتی طیف روشنفکر هم هجمه ای علیه این کار نداشتند. این را به خوبی میتوان از اخبار منتشر شده دربارهٔ مستند شهید باقری به خوبی فهمید.
محمد حسین مهدویان: بله همینطور است. حق با شماست. به هر حال شهدا عزیز هستند. هر کس با هر طرز و فکر و سمت و سوی سیاسی برای آنها احترام قائل است و اگر ما بتوانیم یک تصویر درست از زندگی شهدا ارائه بدهیم، برای روشن فکر جذاب است، برای شخصیت سیاسی جذاب است، برای چپ، راست، سردار، دانشجو برای همه جذابیت دارد. اینها را خود من در کارم دیدم.
- مشرق: باور پذیری شخصیت حسن باقری در کار شما به خوبی محسوس است. چطور به این مقوله دست پیدا کردید؟
محمد حسین مهدویان: وقتی این کار به من پیشنهاد شد، من اول اجازه خواستم که وارد زندگی شهید بشوم و خیلی چیزها را خودم ببینم تا بعداً همانها را بازآفرینی کنم. کار هنر هم همین هست. من برداشتم و آنچه دیده بودم از شهید باقری را ساختم و به معرض نمایش گذاشتم. امروز این برداشت من هم بازخورد داشت و هم بازخورد منفی. خیلیها به من میگویند، شهید باقری در مستند شما مثل خیلی از قهرمانان در فیلمهای اکشن و جنگی نیست. خیلی ساده و معمولی و ملموس است. چرا حماسه سازی نکردید؟
برخی معتقدند این سادگی و باور پذیر بودن خوب است. عده ای هم معتقدند که نه! این مستند حماسه کم دارد، بوی آن آدمها را ندارد. اما من تصورم این است که اصولاً پدیده قهرمان سازی برای کسی صدق میکند که قهرمان نیست؛ یعنی به عناون راوی پذیرفتی که این شخصیت اصلاً قهرمان نیست. من باید از او قهرمان بسازم. من قائل به این هستم که اگر این آدمها قهرمان بودند، با همان سادگی و معمولی بودنشان قهرمان بودند. با تمام جنبههای زندگیشان که شاید بعضی جاهای این زندگی با قهرمان بودنشان در تعارض باشد.
و ما حق نداریم چیزی را کم و زیاد بکنیم. بخشی از زندگی آنها را که فکر میکنیم به قهرمان بودنشان لطمه میزند حذف کنیم یا برعکس. این یک جفای بزرگ در حق قهرمانان ما هست و باعث شده همه اینها شبیه هم بشوند. تکراری بشوند. و به نظر برسد که اصلاً قهرمان نبودند! شما کل آثاری که در این زمینهها ساخته شده را ببینید! همه شبیه به هم است. همه یک شکل است.
اما من تمام آنچه دیدم را به مستند تبدیل کردم. چه بسا چیزهایی هم بود که ندیدم و نفهمیدم. برایم مبهم بودند. به هر حال تمام فکر و ذکرم این بود که به دام این نوع فیلمسازی نیفتم. مدام این جدول را با خودم داشتم که همه چیز را به همان سادگی که اتفاق افتاده نشان بده و مطمئن باش اگر این نکته را رعایت کنی، تماشاگر همان را میبیند و لذت میبرد.
- مشرق: این سبک ساده قهرمان پردازی را اولین بار شهید آوینی در روایت فتح مطرح کرد. این که بزرگی قهرمانان ما درونی است. ایمان آنها بزرگ بود، شخصیتشان بزرگ بود. و سختی کار هم همین است. این که ما درون بزرگانی چون احمد متوسلیان یا حاج همت را چگونه میخواهید نشان بدهید؟ به نظر کار سختی است.
نه کار سختی نیست. برای من حداقل نبود. تنها کاری که کردم این بود که تمام آنچه دیدم و در آن دقیق شدم را به مخاطبم انتقال دادم. همین!
- مشرق: برویم سراغ بازیگرها، گریم و شخصیت پردازیها. بازی به جای چهرههای مطرح ۳۰ سال پیش چطور بود؟
ابراهیم امینی: ما بازیگری به معنای عام نداشتیم. آدمهایی که ما نقششان را بازی کردیم. وجود داشتند و برخی از آنها هم هنوز زنده هستند. گاهی خلق شخصیت بر عهده شماست مخاطب از طریق شما با شخصیتی آشنا میشود که قبلاً هرگز شبیه آن را ندیده است. اما در مورد این مستند تاریخی روایت میشود که خیلی هم قدیمی نیست؛ مثلاً آقای محسن رضایی که من نقش ایشان را بازی کردم، امروز شخصیتی شناخته شده هستند و حضور فعالی هم در رسانهها دارند. باید امانت دار باشیم و با رعایت تمام اصول و کمی هم خلاقیت به شخصیت همان فرد بپردازیم.
- مشرق: به نظر کار سختی است. بله؟
ابراهیم امینی: این کار حساسیت بالایی دارد. تاریخ معاصر را چون خیلیها دیدهاند و در موردش اطلاعات دارند، شما نمیتوانید چیزی از آن را زیاد یا کم کنید. الان اگر صحبت از عمروعاس بشود، شما به یاد مرحوم فتحی میافتید. یا صحبت از شخصیت حمزه که میشود، شما یاد آنتونی کوئین میافتید. چون شما قبلاً تصویری از این شخصیتها ندیده بودید و حالا مجبورید با چهره این بازیگران آنها را تصور کنید. اما در مورد اشخاصی که چهره و تیپ شخصیتی آنها برای همه مشخص است، شما باید حتماً به دنبال چهره ای باشید که از همه لحاظ شبیه اون باشد. نمیگویم این سختتر است اما قطعاً حساس تر است.
- مشرق: در مورد تصویر برداری این مستند، شیوههای مختلف ضبط، جدا کردن نگاتیو از دیجیتال و دکوپاژها خوب از آب درآمده بود. اینها ایده چه کسی بود؟ در مورد سبک فیلمبرداری کمی برای ما توضیح دهید.
هادی بهروز (فیلمبردار): ما ابتدا فیلمبرداری مصاحبهها را آغاز کردیم. از خانواده و آشنایان شهید باقری. کاری که حدود یک سال زمان برد. فیلمبرداری بخش مصاحبهها در واقع تجربه جدیدی برای من بود و قرار بود به سبکی متفاوت کار کنیم. من دقیقاً نمیدانستم که میخواهیم به چه شکل تصاویر را ضبط کنیم. در کل خیلی آماده نبودم. وقتی وارد فضای اجرا شدم تازه فهمیدم چقدر کار سختی پیش رو داریم؛ مثلاً باید دوربین را دو ساعت روی دست نگه میداشتم به شکلی که در همان نیم ساعت اول تمام انرژی ام تحلیل میرفت یا نورپردازی یکسان برای دو دوربین در زاویههای مختلف که کار به شدت دشواری است. با توجه به این که کمی عدم پختگی در این نوع فیملبرداری در من وجود داشت و البته اصلاً امکان خطا و اشتباه نداشتیم، استرس بالایی هم تجربه کردیم.
ایده فیلمبرداری قسمتهای مربوط به گذشته به صورت نگاتیو و فیلمبردای زمان حال به صورت دیجیتال، فکر مشترک من و کارگردان بود. هنوز هم که فکر میکنم میبینم این بهترین کاری بود که میتوانستیم انجام بدهیم. به هر حال من خیلی فیلمبردار زبر دست و ماهری نبودم و به نظر خودم این سبک فیلمبرداری برای مستند شهید باقری مناسب بود.
جالب اینجاست که ما با هر تصویر بردای که صحبت میکردیم ما را از کار با دوربین نگاتیو منع میکردند. حتی حرفه ای ترینها. میگفتند این کار ریسک بالایی دارد. برای پیدا کردن دوربین نگاتیو هم مشکلات زیادی داشتیم. چون به سختی گیر میآید. با همه اینها ما کار خودمان را کردیم و جواب هم گرفتیم. معتقد بودیم از دل این سختیها کار قابل قبول بیرون میآید.
محمد حسین مهدویان: ما در دوره ای هستیم که تکنولوژی هر روز در حال تغییر است. امروز فیلمبرداری با دوربینهای سبک و کوچک به جای دوربینهای بزرگ و سنگین قدیمی رواج پیدا کرده است. همین باعث شده کار فیلمبرداری بسیار راحت تر شود. اما ما اصرار داشتیم که از دوربین قدیمی استفاده کنیم چرا که نحوه کنترل آنها در انتقال حس قدیمی بودن تصاویر تأثیر داشت. من با یک هندیکم کوچک تصاویر مورد نظرم را میگرفتم و بعد به فیلمبردار نشان میدادم تا او هم به همان ترتیب و با همان کادربندی فیلمبردای کند.
هادی بهروز (فیلمبردار): اعتقاد آقای مهدویان بر این بود که دوربین اگر زیاد تکان بخورد، اصطلاحاً دیده میشود؛ یعنی مخاطب حضور دوربین را حس میکند. از این رو حرکتهای ما محدود بود. سعی میکردیم از چند زاویه خاص فیلمبردای کنیم. برای رسیدن به تصویر ایده ال با نام آشناها در این رشته هم خیلی مشورت کردیم و از آنها اطلاعات گرفتیم.
- مشرق: آقای دکتر جلالی شما به عنوان کسی که در جبهه حضور داشتید، چقدر در فضا سازیها از این تجربه استفاده کردید؟ چطور به این سطح باور پذیری رسیدید؟
محمد رضا شجاعی: این کار جزو معدود کارهایی بود در آن واقعاً به ما خوش گذشت. اذیت نمیشدیم و همه چیز روی روال بود. وقتی همه چیز روی روال و نظم باشد، میشود مثل یک شعر ساده و روان. همه چیز از اعتماد سر چشمه میگیرد؛ یعنی وقتی ما به همکاران خود اعتماد میکنیم و با اعتماد کامل کارها را به هم میسپاریم، غالباً نتیجه خوبی به دست میآید. همه دوستان زحمت کشیدند و تمام توان خود را صرف کردند. اما نکته اصلی موفقیت این مستند همان هماهنگی و اعتماد به یکدیگر بود.
قالب کارهایی که الان انجام میشود کارهای مزدورانه است؛ یعنی پول میگیرند تا یک سریال بسازند. پول میگیرند تا مستند بسازند. عده ای اصلاً برای معاش خودشان کار هنری میکنند. خب این دیگر نامش هنر نیست، حمالی است. هنر باید دلی باشد. با محاسبات فرهنگی باشد. نه محاسبات مادی. کار فرهنگی با مزد بگیری ادغام نمیشود. درست مثل آب و روغنی که هر چه هم بزنی با هم قاطی نمیشوند.
البته من نقدهایی هم دارم به این مستند به عنوان یک مخاطب! این فیلم در حال نمایش دادن یک معلول به ما هست. اما علت را به ما نشان نمیدهد. ما متوجه نمیشویم که چه اتفاقی افتاد که باقری، باقری شد! چرا بچه همسایه اسطوره نشد؟ قهرمان نشد؟ این یک سؤال است. که چرا ما معلول داریم، اما علت را نمیبینیم.
- مشرق: آقای کارگردان به این انتقاد پاسخی نمیدهید؟
محمد حسین مهدویان: قبول دارم حرف آقای دکتر جلالی را. ما خیلی در مسائل دقیق نبودیم و جستجو نکردیم. اما احساس میکنم که موضوع شخصیت پردازی هم مثل قهرمان پردازی باید ساده باشد. یکوقتی هست شما در در یک کار سینمایی عنوان میکنید، که یک بچه ای بود که تنبلی میکرد و در مدرسه درس نمیخواند. کات! در سکانس بعد نشان میدهید آن آدم به جبهه رفته و فرمانده یک گردان شده. خب این برای هیچکس باور پذیر نیست. باید همه چیز را نشان بدهید. ریز به ریز و مو به مو بگوید که چه اتفاقی رخ داد که آن کودک درس نخوان تبدیل شد به یک فرمانده باهوش. اما در یک اثر مستند به دلیل این که رخدادها اصالت دارند و واقعاً اتفاق افتادهاند، دیگر این شخصیت نیازی به بیان تمام ریزه کاریها ندارد. چون مخاطب میداند این گزاره، گزاره درستی است. چیزی که میبیند، دروغ نیست.
واقعیات این است که خودم هم دقیقاً نمیدانستم علت کجاست و فقط به نشانههایی از آن دست پیدا کرده بودم. ما معلولمان را بدون علت نشان دادیم. اما نشانههایی هم برای مخاطب در نظر گرفتیم تا از طریق آنها به علت دست پیدا کند. فکر میکنم در این کار موفق هم بودیم. در نشان دادن مستندی که مخاطب را خسته نکرد. مخاطب فکر نکرد دارد تحقیق یا پژوهش تماشا میکند. حس کرد یک معما را گره گشایی کرده است. این معما سازی در مورد مخاطبی رخ میدهد که اصلاً در مورد دهه ۶۰ سؤالی ندارد. برایش مهم نیست.
مخاطبی که هر بار تلویزیون را روشن کرده یک نفر در حال صحبت از مظلومیت در دفاع مقدس بوده. او در مورد دفاع مقدس فقط جواب شنیده است. بدون این که سؤالی برایش مطرح شده باشد. همیشه فقط در حال شفاف سازی هستیم بدون این که توجه داشته باشیم ابهام و معما گاهی جزوی از یک موضوع است.
من یک جوان ۳۰ ساله هستم که درست و حسابی حسن باقری را نشناختهام! یعنی این شخصیت برای من هم یک معماست. نه برای من. حتی برای خانواده اش! در بخشی از مصاحبهها، برادر این شهید به ما میگوید: من نفهمیدم در مورد حسن باقری چه اتفاقی افتاد! پس نمیتوان در موردش حرف قطعی زد یا نتیجهگیری کرد. اصلاً مگر میشود تمام آنچه که یک قهرمان بوده را در یک فیلم گفت؟ فقط در یک فیلم؟ این حرف گنده تر از دهن است. به هر حال من هر آنچه درک کردم و فهمیدم به سادهترین و گیراترین زبان ممکن در فیلمم گنجاندم تا مخاطب هم به همان شکل به یافتههای من برسد.
- مشرق: ولی شما چند سال تحقیق و پژوهش کردید که بگوید چرا حسن باقری، تبدیل شد به حسن باقری!
محمد حسین مهدویان: قبول دارم که ما به روشنی تکلیف چیزی را مشخص نمیکنیم اما باور کنید نمیتوان هیچ حرف قطعی در مورد حسن باقری زد. حسن باقری در او روزی به دنیا آمد که باید میآمد. در دوره ای زندگی کرد که باید میکرد. روزگار خودش حساب همه چیز را کرده بود. این که حسن باقری در سال ۵۹ یک جوان ۲۵ ساله باشد با کلی انرژی و شور جوانی و در موقعیتی قرار بگیرد که شگفتیها را رقم بزند. قرار نبود ما حرف خاصی بزنیم.
محمد رضا شجاعی: اما من معتقد هستم که اگر آقای مهدویان بعد از ۳ سال تحقیق و بررسی زندگی شهید باقری نتوانست ایشان را بشناسد، واقعاً خطای بزرگی مرتکب شده است. حتی اگر مردم هم متوجه این موضوع نشده باشند. چون این یک سؤال بزرگ است و باید به آن پاسخ داد. اگر نه باز هم میشود همان صحبتهای تکراری. رزمندههای ما خوب بودند، عراقیها بد بودند.
- مشرق: آقای فراستی در نقدهای اخیرش به این مستند گفت: این فیلم صدها کیلومتر از نسخههای مشابه اش جلوتر بود. این حقیقت دارد. اما یک نکته را باید مد نظر داشت. مخاطبی که میداند حسن باقری یک متفکر و نابغه بزرگ جنگ بود، منتظر دیدن وقایع شگفتانگیز از این شخصیت در مستند است و دلش میخواهد دقیقاً بداند که حسن باقری چطور به این درجه رسید. اما همانطور که خودتان گفتید، شخصیت پردازی ایشان کاملاً ساده و باور پذیر است. در حدی که ابداً نکته ویژه ای در شخصیت این فرد مشاهده نمیشود. و این به نظر من خوب نیست.
محمد حسین مهدویان: البته ما الان در حال صحبت در مورد یک چیز ناقص هستیم. شاید اگر منتظر بمانید تا این مستند به پایان برسد، بتوان بیشتر در این زمینه صحبت کرد. به هر حال هنوز چیزهایی برای گفتن مانده است. به خصوص که معمولاً پایان فیلمها و سریالها همیشه نقطه اوج و طلایی آن به حساب میآید. البته شاید بعد از اتمام این مستند هم نظرتان تغییر نکند.
میدانید چرا این حرف را میزنم؟ اجازه بدهید یک خاطره برایتان تعریف کنم. ما از همسر شهید باقری خواسته بودیم که در این پروژه با ما همکاری کنند. ساعتها با این خانم صحبت کردیم. اما ایشان قبول نکردند. اعتقاد داشتند که ما از پس این کار برنخواهیم آمد. حتی در زمان پخش چند قسمت اول با ما تماس گرفتند و گفتند که شخصیت شما با شهید باقری فاصله زیادی دارد. ما هم حرفی برای گفتن نداشتیم. این نظر همسر ایشان بود و خب به هر حال همسر شهید باقری او را خیلی خیلی بیشتر و بهتر از ما درک کرده بود. اما جالب اینجاست که ایشان بعد از پخش قسمت هشتم، با ما تماس گرفتند و خوشحال بودند از تصاویری که پخش شد. معتقد بود دیگر در کار ما شخصیت همسرشان به خوبی شکل گرفته و دقیقاً همان چیزی شده که باید میشد. میخواهم بگویم که این مستند ۵۰۰ دقیقه است و باید تمام این ۵۰۰ دقیقه دیده شود بعد میتوان خیلی خوب نقدش کرد.
در هر حال تمام تلاش ما این بود که هم ضعفها، سادگیها و اشتباهها را نشان بدهیم و هم قهرمانیها، خاص بودنها و نترس بودنها را. من شخصاً معتقدم که اگر حسن باقری شد قهرمان جنگ، روفوزگی و بازیگوش بودن و دعوایی بودنش هم در آن دخیل بود. خب شهدا هم آدمهای عادی بودند. معصوم نبودند که ما بخواهیم یک تصویر خیلی روشن و سفید از آنها رائه بدهیم.
- مشرق: یک ضعفی که به شخصیت پردازی حسن باقری وارد است. زمانی است که حسن باقری وارد محیط جنگ میشود؛ یعنی تا قبل از آن و دوران زندگی اجتماعی و شخصی او در شهر خوب روایت شد اما بعد از آن و در جبهه افت میکند. به محض ورود به جبهه دیگر خبری از صحبتهای خانواده و عمه و عمو و دایی و دوستان نیست. انگار همه اینها در فضای نظامی غرق میشود.
محمد حسین مهدویان: اولا ما با هر کس که به ذهنمان میرسید گفتگو گرفتیم. مگر کسانی که بنا به هر دلیلی با ما همکاری نکردند. مثل همسر این شهید بزرگوار. نکته بعدی این که خب حسن باقری وقتی به جنگ رفت، تمام زندگی و عشقش شد جنگ. دیگر داستان دیگری برای روایت نداشت. ایشان دو ماه در جبهه بود، چهار ساعت که برمیگشت خانه یک دفعه بیسیم میزدند، پاشو برگرد منطقه! بارها این اتفاق میافتاد. برای خیلیها میافتاد. خب ین واقعیت جنگ بود. فرماندهان عالیرتبه تمام هم و غمشان جنگ و مبارزه بود. زندگیشان پوست انداخت و عوض شد. حالا اگر خورده ریز و جزئیاتی هم این وسط جا ماند، شاید واقعاً ارزش پرداختن نداشت.
- مشرق: برگردیم به سراغ بازیگران. انتخاب بازیگران به شکل بود؟
ابراهیم امینی: اردیبهشت سال ۹۰ کار انتخاب بازیگر آغاز شد. من قول دادم که طی ۲ هفته بازیگران مورد نظر را پیدا کنم. اما ۴۵ روز طول کشید! به هر حال وقتی حرف از انتخاب بازیگر برای بازی در نقش شخصیتهای حقیقی به میان میآید، کار خیلی سخت میشود. تازه مشکل اینجاست که شاید فرد مورد نظر ما از دید دیگران، شباهتی به چهره اصلی نداشته باشد. واقعاً سلیقهها در دیدن وجه تشابهها متفاوت است. حالا راضی نگه داشتن همه مستلزم این است که هم بازیگردان انتخاب شایستهای داشته باشد، هم گریمور تمام توان خود را خرج کند و هم خود بازیگر خودش را به نقش نزدیک کند.
ما چندین نفر را که به نظرمان شبیه شخصیتهای مورد نظرمان وبدند، برای گریم انتخاب کردیم اما بعد از گریم متوجه شدیم که خوب از آب در نیامدند و سراغ دیگران رفتیم. از طرفی ما مجبور بودیم کسانی را انتخاب کنیم که چهره شناخته شدهای برای مردم نباشند و در نتیجه نا بازیگرها را انتخاب میکردیم. دانشجوهای تئاتر، هنر آموزان و… تمام این موارد باعث شد تا کار انتخاب بازیگر از حد معمول بیشتر طول بشکد. البته سر بازیگر شهید باقری، خیلی شانس آوردیم. آقای زمین پرداز یکی از دوستان قدیمی من است و شباهت زیادی به حسن باقری داشت. او جزو اولین کسانی بود که برای کارمان انتخاب کردیم. خودم هم که نقش محسن رضایی را بازی کردم، در همان روزها توسط کارگردان انتخاب شدم.
- مشرق: نظر آقای محسن رضایی دربارهٔ نحوه ایفای نقش شما چه بود؟
ابراهیم امینی: فکر میکنم راضی بودند. یک بار سر صحنه فیلمبردای بودیم و من گریم دوران جوانی ایشان را داشتم. همان موقع آقای رضایی برای بازدید از پروژه به لوکیشن ما آمدند. اولین برخورد ما که اتفاقی هم با هم روبرو شدیم، صحنه جالبی بود. ایشان به من نگاه کردند و خندیدند. فکر کنم خوششان آمده بود. ما از نحوه رفتار و حرکات و صدای آقای رضایی در آن سالها چندین فیلم و راش دیده بودیم و من سعی کردم از این طریق خودم را به شخصیت ایشان نزدیک تر کنم.
- مشرق: نریشنهای کار صدایی زیبا اما ناآشنا بود. به نظر سبک جدیدی میآمد و حس قصه گویی را در انسان برمیانگیخت. در این باره توضیح دهید.
محمد حسین مهدویان: آقای سید محمد آوینی که زحمت نریشنهای کار را کشیدند، بسیار کمکار هستند. ایشان بعد از دهه هفتاد که در سردار جنگل از صدایشان استفاده شد، دیگر تقریباً فعالیت این چنینی نداشتند. در مورد سبک کار ما از اول نتوانستیم تصمیم قطعی در مورد نحوه نریشن گویی بگیریم. بعد از اتمام فیلمبردای خیلی روی آن فکر کردم و این که دوست ندارم شخصی که اینها را روایت میکند آدم معروف و شناخته شدهای باشد. دیگر این که نمیخواستم خیلی خشک و تکنیکی باشد. بیانی ساده و راحت مد نظرم بود. در واقع یک قصه گو میخواستم. قصه گویی که البته به خوبی از عهده اجرای این نریشنها پس آمد. آقای آوینی علیرغم این که ابداً نریتور حرفه ای و قهاری نبود، و به شدت از نتیجه کار میترسید اما نهایتاً بر کار مسلط شدند. من از نتیجه کار و انتخاب آقای آوینی کاملاً راضی هستم. و برایم باعث افتخار بود که ایشان در کار ما حضور داشتند.
- مشرق: برخی لوکیشنهای مصاحبه در این مستند خیلی تکراری و یک نواخت بودند. به گونه ای که بعد از مدتی کاملاً برای مخاطب آشنا و خسته کننده میشدند. فکر نمیکنید بهتر بود کمی در انتخاب لوکیشنها تنوع به خرج میدادید؟
محمد حسین مهدویان: ببینید در کار ما صدا و حضور شخصیتها خیلی بیشتر از لوکیشنها مورد اهمیت بودند. ما سعی میکردیم با بازیهای دوربین و حرکت به سمت و سوهای گوناگون، این یکنواختی را کاهش بدهیم. فراستی در مورد نحوه فیلمبرداری ما گفته بود، دوربین باید مؤدب باشد. این چه حرفی است واقعاً؟ یعنی چی؟ اصلاً مگر میشود در یک مستند دوربین همیشه ثابت باشد؟ اتفاقاً به نظر من دوربین باید بازیگوش باشد. ما دو نکته مهم مد نظرمان بود. یکی مشخص شدن جغرافیای لوکیشن بود؛ یعنی نشان بدهیم این تصاویری که ما داریم نشان مخاطب میدهیم، دقیقاً کجاست؟ خانه چه کسی است؟ محل کار چه کسی است؟ و دیگر این که با حرکات دوربین فضای خشک مصاحبه را در جریان و زنده نشان بدهیم.
ببینید! ما برای هماهنگکردن قرارهای مصاحبه با مشکلات بسیاری مواجه بودیم. ما برخی مصاحبه شوندگانمان وقت میگرفتیم برای ۹ ماه ۱۰ ماه بعد وقت میدادند. یکوقت مثلاً نیم ساعته. ما در این یک ساعت اصلاً فرصت اشتباه کردن نداشتیم. چون اولین و آخرین شانسمان برای گفتگو بود. خب مسلماً این در کار ما تأثیر مستقیم داشت و باعث میشد برخی صحنهها جالب از کار درنیاید.
بعضی دوستانی که کار مارا دیده بودند به ما میگفتند چه شد که این پروژه بزرگ را به شما چهار تا جوان دادند؟ ما گفتیم این کار که از اول بزرگ نبود. ما بزرگش کردیم. این پروژه از اول قرار نبود اینقدر عظیم وطولانی از آب در بیاید. اول قرار بود ۸۰ سکانس کار کنیم نه ۴۰۰ تا! قرار بود ۸۰ دقیقه باشد نه ۵۰۰ دقیقه. کار دائماً در حال تغییر و بزرگ شدن بود.
- مشرق: بعد از پخش قسمت هشتم گویا یک انتقاد از طرف بچههای لشکر ۲۷ به این مستند مطرح شد مبنی بر این که تصویر فرمانده این لشکر یعنی شهید احمد متوسلیان که نقش بسیار مؤثری در جنگ هشت ساله داشتند، به درستی ترسیم نشده است. در واقع این دوستان معتقد هستند که آنچه از شهید متوسلیان در این مستند به نمایش در میآید، اجحافی است در حق این شهید بزرگوار. چون ایشان فردی ضعیف با نقشی سطحی نشان داده شد. آدمی که دربگو مگو با شهید باقری در عملیات بیتالمقدس، خسته و بریده و بیانگیزه است. احساس میشود که پای فیلم شما در این زمینه حسابی میلنگد. این اتفاق در مورد شخصیتهای دیگر هم میافتد. یکی نقشش کم رنگ میشود، یکی نقشش پر رنگ؛ مثلاً آقا محسن رضایی در همه جای فیلم شما حضور فعال دارند و ازشان تعریف میشود.
محمد حسین مهدویان: اول این که فیلم ما در مورد حسن باقری است. نه احمد متوسلیان یا عزیزان دیگر. این مستند چندین کاراکتر فرعی دارد. که احمد متوسلیان هم در قسمت هشتم کاراکتر فرعی بهشمار میرود. دوما آنچه ما در این فیلم و در قرارگاه نصر نمایش دادیم همه و همه حتی خیلی از دیالوگها بر اساس واقعیت و آنچه اتفاق افتاده بود، روایت میشود. ما مستند تمام جنگ را نمیساختیم که بخواهیم در مورد همه چیز صحبت کینم.
- مشرق: خب شما نباید اصلاً نامی از شهید متوسلیان میآوردید. اصلاً به شخصیت او نمیپرداختید. نه این که فقط در چند سکانس و آن هم به صورت فردی خسته و بیانگیزه نشانش بدهید. به نظر میآید شما برای نشان دادن خوبیهای حسن باقری بقیه را له کردید.
محمد حسین مهدویان: نه به هیچ وجه این گونه نیست. من به شهرت افراد کاری ندارم. به سوژه اصلی ام و داستانی که در موردش تحقیق کردم کار دارم. جهان قصه ما همان قدر که باید دیده میشد و فهمیده میشد، دیده شد و فهمیده شد! هر چیزی که به شهید باقری مربوط میشد را ما به تصویر کشیدیم. حالا اگر دوستان ما در لشکر ۲۷ از آن خوششان نیامده، ما کاری از دستمان بر نمیآید. شهید متوسلیان در یکی از صداهای ضبط شده که از ایشان وجود دارد میگوید: من به آخر خط رسیدم. این جمله را در مستند آوردیم. همین! من میدانستم که این سو تعبیرها پیش خواهد آمد. اما تمام دیالوگهای رد و بدل شده در قسمت هشتم واقا میان این دو نفر اتفاق افتاده و مستند است.
- مشرق: خب این یعنی تقطیع منجر به تحریف! شما اگر قبل و بعد از این دیالوگها را هم نشان می داید، شخصیت احمد متوسلیان ضعیف به نظر نمیرسید.
محمد حسین مهدویان: ضعیف نیست اتفاقا! شهید متوسلیان قهرمان از این فیلم بیرون میآید. به نظر من با شکوهترین سکانس این فیلم مربوط به ایشان است. همان سکانسی که متوسلیان بیسیم در دست دارد. دست دیگرش را بالا میگیرد و میگوید: ببینید اینجا چه خبر است! هیچ صحنه ای به این زیبایی برای حسن باقری طراحی نکردیم. آنقدر این پلان جذاب است که در تمام تیزرهای ما هست. فقط مسئله اینجاست که ما چون میخواستیم تشنج و التهاب عملیات بیتالمقدس را به خوبی نشان بدهیم، دعوا و بگو مگوی این فرماندهان را هم نشان دادیم که اتفاقاً در طول تاریخ جنگ بیسابقه بود.
- مشرق: اما این ضعف و بی انگیزگی در احمد متوسلیان مشهود است و شاید لازم بود کمی حساسیت بیشتری به خرج میدادید تا این سو برداشتها رخ ندهد. خیلی از بزرگان و قدیمهای جبهه و جنگ معتقدند که حسن باقری در عملیات بیتالمقدس بدون حضور شهید متوسلیان غیرممکن بود.
محمد حسین مهدویان: باور کنید ما کاملاً بر روی این موضوعات حساسیت داشتیم. اما متأسفانه چه بخواهیم چه نخواهیم سوءبرداشت بوجود میآید. چون قرار است جنگ را واقعی و دقیق روایت بکنیم. ما ناچار به انتخاب برخی قسمتها و حذف برخی قسمتهای دیگر بودیم. فقط ۵۰۰ دقیقه زمان داشتیم برای نشان دادن تمام آنچه حسن باقری بود. نه کس و چیز دیگری.
محمد رضا شجاعی: من فکر میکنم نباید اصلاً به این شکل به آن نگاه کرد. حسن باقری در جنگ یک دیگاه دارد. احمد متوسلیان یک دیدگاه دیگر. ما قرارمان بر این بود که دیدگاه و شخصیت شهید باقری را تحلیل و تفسیر کنیم. نه دیگران را. یکی از نکات خساس کار ما همین صحنه بگو مگوی این دو فرمانده بود که اتفاقاً ما هم روی آن تمرکز ویژه ای داشتیم. واقعاً قصدمان نشان دادن ضعف یک فرمانده عالیرتبه نبود بلکه نشان دادن قهرمانی فرمانده دیگری بود که اتفاقاً هدف و موضع فیلم ما بود.
- مشرق: در پایان شما فکر میکنید بازخوردها و برخوردها با فیلمتان چطور بود؟
محمد حسین مهدویان: من خیلی از پیامکهایی که برای تلویزیون در مورد این فیلم ارسال میشد را میخواندم بسیاری از مردم تشکر میکردند از ساخت این مستند. برایشان جالب بود و خوششان آمد.
- مشرق: کار شما کار بزرگی بود و مسلماً انتقادها در هر سطحی که باشد از بزرگی آن کم نمیکند. ممنون از فرصتی که در اختیار سایت مشرق قرار دادید.[۴]