او نگاهش را به ارث گذاشت (کتاب)
زندگی سرلشکر شهید حسن آبشناسان | |
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | گلستان جعفریان |
موضوع | زندگی شهید ابشناسان انقلاب و دفاع مقدس |
سبک | داستانواره |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | ۱ |
تعداد صفحات | ۱۴۰ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۵ |
شابک | 978-600-03-0216-0 |
وبسایت ناشر | سوره مهر |
او نگاهش را به ارث گذاشت داستانوارهای از زندگی پرفراز و نشیب شهید حسن آبشناسان است که گلستان جعفریان آن را برای گروه سنی کودک و نوجوان، به نگارش در آورده است. این کتاب بیست و هشتمین جلد از مجموعه قصه فرماندهان است.
درباره کتاب
این نوشته داستانوارهای از زندگی پرفراز و نشیب حسن آبشناسان است. او پیش از آنکه فرماندهی توانا، چریکی بینظیر در برنامهریزی، اجرا و طراحی نقشههای جنگ باشد، از نظر شخصیتی فرد مهمی است. او در کودکی و نوجوانی پسری پرمسئولیت بود؛ چراکه در خانوادهای فقیر اما با فرهنگ بزرگ شده بود. جعفریان با نثری روان سعی کرده است ویژگیهای برجسته شخصیتی شهید آبشناسان را برای کودکان و نوجوان به تصویر بکشد.[۱]
این مرد بزرگ پس از شهادتش میراثی نداشت جز چهار هزار جلد کتاب و انبوهی از یادداشتهای عرفانی که از روح زیبای او سخن میگفت. به پسرش افشین گفته بود:
پسرم، من برای تو پول، ملک و فرش به ارث نگذاشتهام. من در زندگی به دنبال بهتر کردن منزل، وسایل زندگی یا پسانداز پولهایم در بانک نبودهام. من در زندگی به دنبال ساختن شخصیت خودم بودم. به دنبال شکل گرفتن نگاه و دیدگاهم به دنیا و مسائل جاری در آن. امیدوارم آنچه در من نسبت به دین، اعتقادات و حس بندگی و تسلیم در مقابل پروردگارم محقق شده، برای شما هم توشهای باشد و چراغ راهی![۲]
نامگذاری کتاب
جعفریان نیز از آن جهت نام «او نگاهش را به ارث گذاشت» را برای این کتاب برگزید که به نظر حسن آبشناسان پیش از آنکه فرماندهی موفق باشد، استادی بود که در زندگی، مرحله به مرحله با آموزش و پیشرفت، به تفکر و اعتقاداتش جهت داد و در نهایت توانست به انسان خودساختهای بدل شود.[۳]
درباره نویسنده
جعفریان در سال ۱۳۵۲ در مشهد متولد شد. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی الهیات (گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی) ادامه داده است. او کار تألیف را با کتاب "چنده لا تا جنگ است" آغاز کرد. جعفریان به مدت ۲ سال معاون پژوهش دانشگاه علوم انتظامی بوده و با روزنامه های قدس و خراسان، دوهفته نامه کمان (دفتر ادبیات و هنر)، مؤسسه روایت فتح (بخش تحقیق)، بسیج جامعه پزشکی و ماهنامه سوره همکاری داشته است. او در مسابقات استانی و دانشجویی صاحب جوایزی شده و در جشنواره مطبوعات سال ۸۳ در بخش ویژه به دلیل صفحه هنرمندان شهید در مجله سوره مقام اول را کسب کرد. [۴]
برشی از کتاب
بعد از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷، حسن از شیراز به تهران آمد. چند ماه بعد که کردستان شلوغ شد، خود را به کردستان رساند و سه ماه و نیم در آنجا بود. او با کشیدن نقشههای نظامی دقیق، محور سردشت پیرانشهر را که پوشیده از جنگلهای انبوه آلواتان، کوههای سر به فلک کشیده و تنگههای پرپیچ و خم بود، از محاصره نیروهای شورشی درآورد. او معتقد بود که در جنگهای چریکی اگر حساب شده و دقیق عمل شود، با کمترین تلفات و ادوات جنگی میتوان دشمن را از درون متلاشی کرد. جیپ آهو از جاده خاکی پرپیچ و خم وارد گودالی بزرگ شد که اطراف آن را با سیمخاردار پوشانده بودند و تابلوهای منطقه نظامی در لابهلای سیمهای خاردار به چشم میخورد. جلو در ورودی، چیپ آهو توقف کرد. راننده برگهای را که دست سرهنگ بود، گرفت و به دژبان نشان داد. دژبان احترام نظامی گذاشت و اجازه عبور داد.
ماشین از جاده باریک و گلآلود عبور میکرد. دو طرف جاده پر بود از ماشینهای اسقاطی، آهنپاره و تانک. سرهنگ از راننده خواست جلو در سولهای که انتهای جاده بود، نگه دارد. سربازی آن طرفتر تانک آسیب دیدهای را تعمیر میکرد. هوا به قدری سرد بود که نفسهایش به صورت بخار از دهان و بینیاش خارج میشد.
سرهنگ نگاهش را از سرباز گرفت و در فلزی سوله را باز کرد. در با سر و صدا باز شد و سرهنگ وارد سوله شد. از سربازی که دستهای چرب و سیاهش را با دستمال پاک میکرد، سراغ سرگرد خداپرست را گرفت. سرباز، سرهنگ را به انتهای سوله راهنمایی کرد.
سرگرد خداپرست روی سکویی ایستاده بود و دستورهای لازم را به افرادش میداد. او سرگرم تعمیر یک تانک اسقاطی بود که آن را به جراثقالی سقفی بسته بودند و جابهجایش میکردند. سرهنگ نزدیک او رفت و سلام کرد، اما سرگرد نشنید. صدای اصابت چکش بر آهن، جراثقال و فریادهای پیدرپی سرگرد با هم قاطی شده بود.[۵]
پانویس
- ↑ «او نگاهش را به ارث گذاشت». دریافتشده در ۱۵ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «او نگاهش را به ارث گذاشت». دریافتشده در ۱۵ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «او نگاهش را به ارث گذاشت». دریافتشده در ۱۵ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «ایران کتاب/گلستان جعفریان». دریافتشده در ۱۵ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «او نگاهش را به ارث گذاشت». دریافتشده در ۱۵ شهریور ۱۴۰۳.