برکت (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | ابراهیم اکبری دیزگاه |
موضوع | اجتماعی |
سبک | رمان |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۳۱۲ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات کتابستان معرفت |
تاریخ نشر | ۱۳۹۴ |
جوایز | اثر شایسته تقدیر در جایزه ادبی شهید حبیب غنی پور |
نسخه الکترونیکی | دارد |
برکت نام رمانی از ابراهیم اکبری دیزگاه (زاده ۱۳۶۰) است که در قالب یادداشت روزانه روایت می شود. طلبه جوانی به نام «یونس برکت» در ایام ماه مبارک رمضان، برای تبلیغ به روستایی به نام میان رودان می رود. از رفتار نامناسب مردم روستا و واکنش های یونس نسبت به آنها، موقعیت و خرده موقعیت های متعدد داستانی ای خلق می شود که برای مخاطب جذاب و خواندنی است. جدا از قصه و ماجرای جالب توجه، این اثر به لحاظ فرم و ساختار نیز ویژگی های منحصر به فردی دارد.
«برکت» در شانزدهمین دوره جایزه ادبی شهید حبیب غنی پور در سال ۱۳۹۵ به عنوان اثر شایسته تقدیر بخش آزاد معرفی شد.[۱]
درباره کتاب
کتاب «برکت» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه داستان طلبه جوانی است که پس از چهار سال دوری از فضای تبلیغ دوباره در ماه رمضان به روستایی دور و کوچک سفر میکند. ابتدای این سفر تبلیغی با یک حادثه ناگوار آغاز میشود. دیوانه روستا بر بالای منبر به عمامهاش سیب گندیده میزند. یونس در این سفر با مردمی روبرو است که از دین تنها به ظواهر چسبیدهاند و حقیقت ایمان را فراموش کردهاند به همین خاطر هیچکدام از رفتارهایشان مطابقت با تعالیم اسلام ندارد. یونس که متوجه ذکر و قرآن است تلاش میکند با مهربانی و رافت اهل این روستا را به سوی دین بازگرداند، گرچه خود نیز با مشکلات شخصی همچون همسر و هویت طلبگیاش دست به گریبان است و درون آشفتهای دارد.[۲]
درباره نویسنده
ابراهیم اکبری دیزگاه در سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد. او نویسنده، شاعر و نیز مدرس و پژوهشگر در حوزههای روششناسی، داستاننویسی، فلسفهٔ ادبيات، نقد ادبی و نظریههای ادبی در مراکز علمی گوناگون بوده است. وی در بخش رمانِ شانزدهمین دوره جایزه جلال آل احمد برای رمان بیروط برگزیده شد.[۳]
بخشی از کتاب
ساعت ۴ بعدازظهر گرما امانم را بریده. زبانم را نمیتوانم تکان بدهم. دکمهی پنکه را تا آخرین درجه زدهام و نشستهام زیرش. هوای نفتالینی اتاق را تکانی میدهد و من هم خودکار را برداشتهام خردخردک چیزی مینویسم توی این دفتر. اینها را برای چه مینویسم؟ به چه دردی میخورند؟ به هیچ دردی! شاید روزی اینها را گذاشتم توی وبلاگم تا مردم بخوانند و بدانند در این در و دهاتها به این طلبهها چه میگذرد! شاید هم چاپش کردم اصلاً. خلاصه همین است که هست. امروز میخواستم از این خرابشده در بروم که نجات دستگیرم کرد و آورد خانهاش. حالا در این اتاقک نفتالین گلپری شب و روزم را به هم بیاورم تا عید فطر بیاید و خلاص. خوب است. اگر در خانه هم میماندم، باید با سونیا یکی به دو میکردم. هر روز اوقاتم تلخ میشد و جنگ اعصاب پیدا میکردم که خانم یک روز روزهخواری نکند یا لطف کند ظهرهای ماه رمضان مهمانی خانوادگی نگیرد یا هزاران کثافتکاری دیگر که حوصلهاش نیست فعلاً اینجا بنویسم. البته اگر هم نوشتم، باید همهی اینها را دربیاورم و منتشر نکنم. نمیشود. او رهایم نمیکند. هی میآید به ذهنم و اذیتم میکند. اصلاً من از دست سونیا فرار کردم. آمدم اینجا تا از دستش راحت باشم. اما اینجا هم راحت نیستم. هیچوقت راحت نیستم. گفتم شاید این ماه رمضان را به عافیت بگذرانم، دعایی بخوانم، روزهای بگیرم و... به موضوع دیگری بپردازم. امروز چه اتفاقی افتاد؟ هرچه فکر میکنم، چیزی به ذهنم نمیآید بنویسم، جز سونیا و جز رجزهای پنجسالهاش! اگر در این ماه بتوانم او را از ذهنم پاک کنم هنر کردهام. یکی از فضیلتهای این ماه برایم شاید همین باشد! پاک کردن سونیا از ذهن. ولی نمیشود. خوابم گرفته. باید قدری بخوابم. برای نماز ظهر اقامه گفتم. حتی نیت هم کرده بودم که یادم آمد وضو ندارم. مانده بودم چه کار کنم. ادامه بدهم یا نه؟ میترسیدم از غرغر مردم. فوراً برگشتم عقب و گفتم: «ببخشید، یادم رفته وضو بگیرم.»[۴]
پانویس
- ↑ «معرفی کتاب برکت». دریافتشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «معرفی کتاب». دریافتشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «درباره ابراهیم اکبری دیزگاه - طاقچه». دریافتشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «بخشی از کتاب برکت». دریافتشده در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳.
پیوند به بیرون