بی نام پدر (کتاب)

از یاقوت
طرح روی جلد
طرح روی جلد
اطلاعات کتاب
نویسندهسید میثم موسویان
سبکرمان
زبانفارسی
تعداد صفحات۲۷۰
قطعرقعی (جلد شومیز)
اطلاعات نشر
ناشرکتاب جمکران
شابک۹۷۸۹۶۴۹۷۳۶۴۹۵


کتاب بی نام پدر رمانی اثر سید میثم موسویان که داستان زندگی یکی از بدنام ترین و فاسدترین تیمسارهای رژیم شاهنشاهی را روایت می‌کند؛ کسی که عامل مستقیم انگلیس، موسس انجمن بهایی، عامل سرکوب کردها و قاچاق مواد مخدر در سراسر ایران بود. یکی از شخصیت های کتاب او را «یک اژدها» می داند و شخصیتی دیگر او را فاسق و کافر معرفی می کند.

درباره کتاب

داستان رمان بی‌نام پدر در دو برهه زمانی و در سه خط داستانی درهم‌تنیده روایت می‌شود. روایت اول در مورد تیمسارِ قمارباز قهاری است که زندگی‌اش را با قمار بنا کرده و برای سرکوبی غائله کردها به کردستان اعزام می‌شود. او شکارچی و تیراندازی زبردست است. اما سودای شکار آهوی تیزپا در کردستان، ختم به قمار و شکار دختر خان می‌شود.

ادامه داستان، کشمکش و حوادث فرزندی است که از وجود پدر بی‌خبر است. روایت بعدی در مورد فدائیان اسلام است که موازی با دیگر حوادث داستان پیش می‌رود. این روایت‌ها در نقطه‌ای طلایی به هم می‌رسند و مخاطب را شگفت زده می‌کنند. داستان از زوایه دید چند شخصیت روایت می‌شود که هر کدام از منظر خودشان به داستان نگاه می‌کنند. روایت عشق و قمار، کودتا و کشتار، ممد بوکسور و تیمسار و...

ارتباط و پیوستگی منسجم، پرداخت خوب داستانی، ارجاع هوشمندانه به کهن الگوها، نقلی درست از دوران پهلوی و مبارزه فدائیان اسلام، غافلگیری و کشش داستانی جذاب و روایتی به دور از شعار‌زدگی را از ویژگی‌های رمان «بی‌نام پدر» دانسته‌اند.

افتخارات

برشی از کتاب

زودباش کارش تمام کن، شک ندارم… تفنگ را بر می دارم… نشانه می روم… نه، کار من نیست. خونم به جوش آمده… تیمسار مهربان. مسلمان، نمی شود که زد… اصلا یک محبتی توی دلم به او وجود دارد… یک چیز عجیب… انگار که طرف را عمری است می شناسم… مسئله فقط آزادی خودم نیست… بزن… بزن لعنتی!… بزن. آن همه تمرین کرید… با صدای ترمز چند ماشین دم ساختمان به هم نگاه می کنیم… مأموران، مأموران… تفنگ را از دست من می گیرد و خودش نشانه می رود… به خدا اشتباه گرفتیش… خفه شو… گند زدی به همه چی… به خدا… گریه ام می گیرد… ترق… خون می پاشد توی صورتم…

گفتاورد

مرضیه نفری:این کتاب داستان تیمسار قماربازی است که برای سرکوب غائله مهاباد وارد این سرزمین می‌شود. در بازی قمار، دختر کردی را از پدرش خواستگاری می‌کند، اما فردای همان روز مجبور می‌شود همسرش را رها کند و برود و این شروع داستان پدری است بی‌خبر از پسرش، زنی به دور از شوهرش و پسری که نمی‌داند پدرش کیست و نامش چیست؟. بی‌نام پدر از تاریخ جان می‌گیرد. از شاهنامه به عنوان تاریخ اسطوره‌ای ایران و از حادثه کردستان و مهاباد به عنوان بخشی اثرگذار و مهم در تاریخ معاصر وام می‌گیرد و همین پیوندهای عمیق و دقیق است که کمک می‌کند بی‌نام پدر قوت بگیرد. اسطوره به دلیل ارجاعات معنوی و معرفتی، می‌تواند ظرفیت‌های زیادی را در اختیار داستان‌نویسان قرار دهد، به گونه‌ای که نویسنده می‌تواند به کمک زبان نمادین و اثرگذار اسطوره، دغدغه و داستان امروز جامعه را بیان کند. داستان‌ها به واسطه استفاده از اسطوره، می‌توانند بارها و بارها بازخوانی شوند. این قدرت استفاده از کهن الگوهاست که ظرفیت بی‌کران را در ادبیات برای نشان دادن تحولات اجتماعی و حتی سیاسی ایجاد می‌کند. فصل اول کتاب با نگاهی به داستان «گم شدن رخش؛ اسب رستم، رفتن به سمنگان و ازدواج با تهمینه» نوشته شده است؛ استفاده‌ای هنرمندانه از این داستان که بسیار شیرین در کار نشسته است.[۲]
مرصیه نفری: هجده فصل با نُه راوی (سرهنگ، گروهبان، دوست علی، منشی سرهنگ، لیلا، میرزا، محمد، حاج اسدالله، شمسی) رقم می‌خورد تا داستانی را روایت کند که یک خط اصلی دارد. در حالی که نویسنده، با خرج اندکی مهارت، با دو یا سه راوی اصلی نیز، از پس روایت داستان برمی‌آمد. از دیگر آفت‌های انتخاب راویان متعدد، این است که ضرباهنگ داستان، در اواسط کتاب بسیار کند می‌شود و هر آن احتمال می‌رود که خواننده کتاب را رها کند. حال‌آنکه نویسنده می‌توانست با حذف راویان غیر ضروری روایتی بسیار کوتاه‌تر، منسجم‌تر و قدرتمندتر ارائه دهد. این انتخاب سبب قربانی شدن فضاسازی و دیالوگ نیز شده است که می‌توانست جذابیت زیادی به اثر ببخشد. مثلاً در صفحه ۱۵۶ می‌خوانیم: «زنگ زده‌اند به تیمسار؟ باید زنگ بزنم به تیمسار… ای لکاته… دردت را بگو… ول کن عزیزم! این تلفن برای کارهای ضروری است. نمی‌خواهد، بده به من گوشی را. نه، نمی‌خواد زنگ بزنی… دارد شماره می‌گیرد… این توله‌سگ هم با این چشم‌ها دارد از پشت مادرش هی نگاهم می‌کند… لابد بوی آشنا شنیده. در این چند خط ما شاهد بخشی از روایت گروهبان دوم، دیالوگ مهین، دیالوگ گروهبان و هم‌چنین واگویه‌های گروهبان هستیم. عدم تفکیک دیالوگ‌ها از واگویه‌ها و روایت کتاب و ایجاد سه‌نقطه‌های فراوان در طول کار، نثر را دچار تشویش کرده و مانع خوانش سریع و برداشت درست از متن شده است. ضمن اینکه دیالوگ به عنوان یکی از عناصر پراهمیت داستان، کارکرد خود را عملاً از دست داده است. شاید نویسنده در انتخاب فرم تعمد داشته و این تشتت و آشفتگی نثر را به حساب آشفتگی جامعه ایران در آن سال‌های پرالتهاب گذاشته؛ اما حقیقتاً این حد ازهم‌گسیختگی در همه ارکان داستان هیچ توجیهی ندارد و نمی‌توان آن را تاب آورد. در انتهای این بحث باید گفت، داستان مانند کلی منسجم است و اجزا در ارتباط مستقیم با یکدیگر قرار دارند. مادامی‌که جزئی وظیفه خود را به خوبی انجام ندهد، در کل اختلال ایجاد شده و اتحاد همه عناصر داستانی از بین می‌رود، در نتیجه اثر هنری، آنچنان که باید تأثیر نمی‌گذارد و حظی را نصیب خواننده نمی‌کند.

مریم مطهری‌راد:بی‌نام پدر شروع خوبی دارد؛ شاید بهترین فصل‌های کتاب؛ همان فصل‌های نخست؛ به‌ویژه فصل اول با عنوان «شکار در مرز» باشد. فضاسازی و ارائه تصویر از دو مرد در دو جایگاه نظامی در موقعیتی خاص با هدف و دغدغه‌ای که منجر به چالشی عجیب می‌شود، جالب و تعلیق‌برانگیز است. نگاه به وضعیت بی‌سامان مرزی، حضور بی‌قید و بند انگلیس و روسیه و دخالت دول خارجی در اداره کشور از نکاتی است که نویسنده با حساسیت به آن ورود کرده و به درستی نیشتر قلم را در دمل تاریخی فرو برده است.[۳]

فاطمه موسوی:فاطمه موسوی در ادامه بحث اسطوره گفت: «نگارش داستان بر مبنای وقایع اساطیری همیشه مورد توجه و علاقه نویسندگان بوده و هست. پررنگ‌ترین اسطوره در داستان موسویان، اسطوره نبرد رستم و سهراب؛ یعنی تلخ‌ترین داستان اساطیری ایران است که به پسرکشی ختم می‌شود. در این نبرد، سرهنگ گردن فراز و مغرور، وارد کارزار با جوانی انقلابی می‌شود که بعدها می‌فهمد پسر خودش است، اما دیگر کار از کار گذشته و نبرد پدر و پسر به انتها رسیده و دست و پا زدن برای نجات و رسیدن به نیک‌بختی بی‌فایده است. نکته دیگر این است که رمان بی‌نام پدر برای مخاطب عام نوشته نشده؛ هدف تلاش طاقت‌فرسای نویسنده از نگارش این رمان، خواننده حرفه‌ای کتاب‌خوان یا همان مخاطب خاص بوده است. اما عملکرد موسوی نه مخاطب عام را راضی نگاه داشته و نه مخاطب خاص کتاب‌خوان را ارضا کرده است. از این منظر تلاش نویسنده ناکام مانده. اما نمی‌توان چشم بر امتیازهای کتاب بست. به تصویر کشیدن غائله کردستان و رابطه شوروی و انگلستان با این مسأله و مناسبات و اختلافات کردها با یک‌دیگر، مسائلی است که کم‌تر به آن پرداخته شده، تلاشی ستودنی است. هرچند ای‌کاش نویسنده بنا را بر این نمی‌گذاشت که خواننده یک تاریخدان آگاه است که همه چیز را از پیش می‌داند. نویسنده موظف است اطلاعات لازم تاریخی را هنرمندانه در داستان بگنجاند. اما خست در دادن اطلاعات یا همان گرفتاری به ایجاز مخل، به زمان و وقایع تاریخی ختم نمی‌شود. نویسندهِ آگاه به تاریخ و مکان همدان و کردستان، تصویر درستی از همدان و کردستان و حتی تهران آن روز به خواننده‌اش ارائه نمی‌کند و همه این‌ها به نوع روایتش برمی‌گردد که تبدیل به شمشیر دودمی شده که از قضا یک لبه‌اش تیزتر و برنده‌تر است و برای همین توصیف و فضاسازی را هم بریده و ابتر نگاه داشته است.[۴]

معصومه امیرزاده:از دیرباز مکان در آثار ادبی همان‌قدر مبهم بوده که زمان در تراژدی و کمدی، اما امروزه ما می‌دانیم که مکان می‌تواند دلالتی روان‌شناختی بر لایه‌های پنهان شخصیت داشته باشد. هم‌چنان که همه عناصر داستان در خدمت تولید اثری یک پارچه‌اند، مکان نیز در داستان باید رابطه معنامندی با سایر عناصر داشته باشد. هم‌چنین معناسازی مکان بسیار مهم است. داستان بی‌نام پدر در کوه آغاز می‌شود. کوه به گفته «جان تروبی» جایی است که انسان‌های قوی به آن پناه می‌برند تا خود را اثبات کنند. کوه از سویی به عنوان مکانی مرتفع به لحاظ ساختاری بیش‌ترین پیوند را با مکاشفه و محل صعود داستان دارد و از سوی دیگر نماینده سلسله مراتب، امتیاز طبقاتی و استبداد و متعلق به اشراف‌زاده‌ای است که به مردم عادی امرونهی می‌کند. از این حیث با توجه به رابطه بین گروهبان و سرهنگ -که رابطه فرادست و فرودست است- می‌توان گفت کوه انتخاب درستی برای این موقعیت بوده است؛ اما توصیف‌ها به‌گونه‌ای نیست که کوه در ذهن مخاطب شکل بگیرد. حتی هنگامی‌که داستان به جنگل به عنوان محل حکومت طبیعت می‌رسد، نه‌تنها آن را به خوبی و به شکل قابل تصور توصیف نمی‌کند؛ بلکه از آن کارکرد هجوم تخیل را نیز می‌گیرد. به‌این‌ترتیب مکان‌ها در بی‌نام پدر مانند خطوطی محو در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد و تا پایان کتاب هیچ تصویر ماندگاری از مکان‌ها در ذهن مخاطب باقی نمی‌ماند.[۵]

سمیه عالمی:روایت ابزاری است برای ارائه اثر به مخاطب که به واسطه زاویه دید منتقل می‌شود. راوی یکی از شخصیت‌های داستان یا بیرون از داستان است که به نویسنده کمک می‌کند داستان را روایت کند. زاویه‌دید است که حد و مرز روایت را مشخص می‌کند. اینکه راوی کجا ایستاده و چقدر بر آدم‌ها، ماجرا و داستان تسلط دارد، بیرون آدم‌ها را می‌بیند یا درون آن‌ها را؟ و چقدر؟ با این‌حساب نخستین مسأله‌ای که مخاطب در داستان با آن مواجه است روایت و راوی است. آنچه در بی‌نام پدر محل بحث است، فلسفه‌ی انتخاب راوی و نحوه‌ی روایت است. تعدد راوی‌هایی با لحن‌های مشابه، اسباب تشتت و آشفتگی داستان و روایت شده که مصداق شلوغ شدن صحنه و گم شدن شکار است. این شکل روایت منجر به آشفتگی در انتقال محتوا هم شده است. مثلاً اگرچه نویسنده قصد داشته نقبی به داستان رستم و سهراب بزند، اما شکل روایت سبب اختلال در انتقال معنا شده است پای این گسستگی حتی به جغرافیا و تاریخ داستان هم رسیده است و به‌این‌ترتیب نه تقویم داستان خوب کار می‌کند و نه مکان نمایش. تعدد راوی و اشکالی که در کار ایجاد کرده، بحث مورد توجه کلیه اعضای گروه داستان خورشید بود.[۶]

عذرا موسوی:عذرا موسوی نیز در ادامه به موضوع «فرم» پرداخت و گفت: بی‌تردید خلاقیت یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌گیری اثر هنری است. نویسنده بدون خلاقیت و نوآوری تنها مجری کلیشه‌هایی است که روزگاری در قالب و فرم آثار نویسندگان بزرگ؛ بدیع، جسورانه و زیبا بوده‌اند، اما اکنون تازگی خود را از دست داده‌اند. بااینکه هر نویسنده میراث‌دار نویسندگان پیش از خود است، اگر نبودند نویسندگان خلاق و هنرمندی که از خاکستر پیشینیان خود برخاسته‌اند، داستان هرگز قالب‌ها، فرم‌ها و گونه‌های مختلف را تجربه نمی‌کرد. نویسنده برای روایت داستان خود ناگزیر از به کار بردن فرم یا ابزار بیانی است تا اثرش قابلیت بیان و بروز پیدا کند. در بی‌نام پدر نویسنده جسارت به خرج داده و با نوآوری و ابتکار، شکل تازه‌ای از فرم را به اجرا درآورده است. آیا هر کلیشه‌شکنی و ابداعی موجه، جذاب و مفید است؟ نویسنده برای فرار از تکراری بودن دست به ساختارشکنی زده است. در این فرم تازه و در میان سه‌نقطه‌های فراوانی که خلق کرده، مرزی میان روایت‌ها، تک‌گویی درونی شخصیت‌ها، گفت‌وگوها، نقل‌قول‌های بدون مرجع، واگویه‌ها و حتی آواها وجود ندارد. در این بیان داستانی، حال و گذشته در هم آمیخته، روایت منطق خود را از دست داده، امکان فضاسازی، شخصیت‌پردازی، توصیف و خلق صحنه از دست رفته و وجه نمایشی اثر کم‌رنگ شده است. گاهی صحنه چنان شلوغ، مبهم و گنگ است که نه راوی، نه موقعیت و نه مکان مشخص نیست و خواننده -حتی اگر مخاطب خاص باشد- ناگزیر از مرور دوباره بخش‌هایی از اثر است تا جان کلام نویسنده را دریابد. نویسنده قالب دیرفهمی را در فرم پیاده کرده و مصرانه این شکل از خاص‌نویسی را پیش برده است. حال‌آنکه مخاطب باید بتواند با روایت داستانی ارتباطی مؤثر، پویا و پیش‌رونده برقرار کند و نویسنده نباید چنان عرصه را تنگ کند که تنها دایره محدودی از مخاطبان خاص باقی بمانند. نویسنده، داستان را با صحنه شکار که از قضا در توصیف فضا و مکان موفق است، شروع کرده، ولی پایان مناسبی را برای آن رقم نزده است. داستان با خبر کشته شدن «ممد» به پایان می‌رسد، ولی نویسنده که نمی‌توانسته از خیر شخصیت «شمسی» -زن فاحشه‌ای که از قضا! تهرانی و حتی در نام هم تکراری و کلیشه‌ای است- بگذرد، فصل آخر را به داستان سنجاق کرده و اتفاق افتاده، آن‌چه نباید می‌افتاده.توجه به این نکته ضروری است که فرم‌گرایی، خلق اثری غیرعادی و یا شکستن قواعد و برهم‌زدن منطق داستانی نیست؛ بلکه گسترش دامنه و استفادة زیباتر و خلاقانه‌تر از فنون و ابزارهای نویسندگی است.[۷]


پیوند به بیرون

پانویس

  1. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
  2. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
  3. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
  4. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
  5. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
  6. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
  7. ««بی‌نام پدر» از شاهنامه به‌عنوان تاریخ اسطوره‌ای وام می‌گیرد». خبرگزاری مهر. ۳۰ خرداد ۱۴۰۲. دریافت‌شده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.