سید میثم موسویان (نویسنده اثر):شاید یکی از ویژگیهای این کتاب صداقتش باشد. من دغدغهای برای اینکه فقط بنویسم ندارم بلکه دوست دارم درست بنویسم و در این کتاب هم آنچه را که فکر میکردم درست است را نوشتهام. یکی دیگر از ویژگیهای این اثر این است که برخی از داستانهایش فضای روانشناختی دارد. زبان هر داستان یک خصوصیت دارد و از یک زاویه دید است. در یک داستان قصه از زبان یک کودک، در داستان دیگر از زبان یک پیرزن، در قصه بعدی از زبان یک فرد بزرگسال و ختی مخالفخوان نوشته شده است و در برخی از داستانها از زبان من راوی.[۴]
تفنگمو زمین نذار (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | سید میثم موسویان |
تاریخ نگارش | از ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ |
موضوع | دفاع مقدس |
سبک | مجموعه داستان |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۲۲۸ |
قطع | پالتویی-رقعی |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات کتاب جمکران |
تاریخ نشر | ۱۳۹۷ |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۹۷۳۴۹۰۳ |
کتاب تفنگمو زمین نذار مجموعه داستانی نوشته سید میثم موسویان است که در سه فصل تنظیم شده است. تمامی داستانهای این مجموعه، در ژانر دفاع مقدس هستند. داستانهای این مجموعه در سه بخش «پشت جبهه»، «اسارت» و «خط مقدم» روایت میشوند که هرکدام حال و هوای خود را دارند.
این کتاب توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است و شامل بیست داستان است.[۱]
دربارهٔ کتاب
این کتاب شامل داستانهایی در ژانر دفاع مقدس است که سید میثم موسویان بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ نگاشته است.
فصل نخست این کتاب، حول محور مسائلی که بازماندگان رزمندگان با آن دست به گریبان هستند، شکل گرفته است. فصل دوم به ماجراهایی که برای اسرا رقم خورده میپردازد و فصل سوم، ماجرای خود رزمندگان در خط مقدم است. داستانهای این مجموعه از واقعیت و تاریخ جنگ نشأت گرفتهاند اما اصل بسیاری از داستانهای فصل سوم نیز واقعی است، هرچند که مسائل پیرامونی آنها پرداخته ذهن نویسندهاند.[۲]
«سفید و سیاه»، «وسایل اضافی»، «آب فروش»، «نفی سبیل»، «شفاعت»، «آب و آهن»، «فرشته مرگ»، «سوراخ»، «قهرمان»، «دیده بان»، «گاومیش» و ... نام برخی از داستان های این کتاب هستند.
جوایز و افتخارات
این کتاب نامزد یازدهمین جایزه جلال آل احمد شد.[۳]
برشی از کتاب
چرا نشستی گریه میکنی حاجی؟ طوری شده؟ بچهها شهید شدن؟ فرمانده گفت: «اقلاً پایه اش را می ذاشتی بمانه زمانی.» – پایهاش؟ برا چی؟ حاجی با آستینش چشمش را پاک کرد و به فکر جریمه افتاد. – یعنی از اینجا تا ماشین سینهخیز کافیه ناصر؟ – چرا؟ اشتباهی کردم حاجی؟ – کافی نیست. – حاجی کاری کردم؟ – از اینجا تا جایی که نا دارم میرم. فرمانده اسلح هاش را روی زمین گذاشت و روی خاکها خوابید و گفت: «اسلحه ام رو شما بیار.»
حکم تخلیه را هنوز نگرفته بودند که شروع کرد به جمع کردن وسایل خانه… اتاقی که مدتها داخلش نرفته بود؛ پر از وسایل. بالأخره که باید این کار را میکرد. واقعیت این بود که او رفته بود… وسایلش به چه کاری میآمد؟ اتاق پر بود از وسایل، خرتوپرت و چیزهایی که هرکدام به یک سنوسالی مربوط میشد. او از وسایل روی میز تحریر شروع کرد. دستش را روی قلم و دوات روی میز تحریر گذاشت و انگار که برق بگیردش، دستش خشک شد. صندلی را عقب داد و روی آن نشست. سعی کرد دست خشکشده را تکان بدهد، اما آن را روی دستهٔ صندلی رها کرد. شاید باید این قسمت را دست نمیزد و سراغ جای دیگری میرفت. این قسمت خاطرات خاص خودش را زنده کرده بود. کمی منتظر ایستاد و بعد کار خودش را کرد، بدون اینکه نگران باشد برای دست لمسشدهاش چه اتفاقی میافتد. جوهر مدتها بود که خشک شده بود و لیقهٔ داخلش کپک زده بود. قلمها هنوز بوی نوشتن میدادند. علی این قلم را ده سال پیش به دست گرفته بود؛ آخرین باری که یک برگ شومیز را سیاه کرده بود و زیرش نوشته بود تقدیم به تو. رادیو روشن بود و تیتر اخبار: «انجز و نصر وعده»؛ خبرهای بیمعنی و بیربط. از داخل اتاق بوی جوهر و صدای جیرجیر قلم، بیرون زده بود. او پشت به علی سرش را روی بالش گذاشته بود و پاهایش را روی دیوار فشار میداد. هوا هنوز سرد نشده بود؛ اما بارندگی بود. علی شومیز را جلوی او گرفت و او احساس کرد سردردش بدتر میشود.
داستان شفاعت
غواص او را روی آب می کشید. قایق ران گفت: «آقا خدا شاهده جبران می کنم، چند لحظه بعد من شهید می شم، بعد قول می دم نفر اولی باشی که شفاعتت کنم. نفر اول.» بعد دستش را گذاشت روی عکس توی جیبش. غواص بی حرکت ماند و دستش کمی شل شد. قایق ران حالا فقط نصف صورتش از آب بیرون بود. غواص قمقمه را گذاشت روی لب های قایق ران، حالا قایق ران دوچرخه می زد و خودش را بالا کشید و دستش را به زحمت بالا آورد و محکم گرفت به قمقمه، بعد تا وقتی که آخرین قطره قمقمه را نمکید، دستش را شل نکرد. آب قمقمه که تمام شد، قایق ران چشمش را بست و برای مدت طولانی باز نکرد. این کتاب با ۲۲۶ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۱۱ هزار تومان منتشر شده است.
گفتاورد
پانویس
- ↑ ««تفنگمو زمین نزار» بسیت داستان کوتاه درباره جنگ است». خبرگزاری میزان. ۱۷ اسفند ۱۳۹۷. دریافتشده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
- ↑ ««تفنگمو زمین نزار» بسیت داستان کوتاه درباره جنگ است». خبرگزاری میزان. ۱۷ اسفند ۱۳۹۷. دریافتشده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.
- ↑ «برگزیدگان یازدهمین جایزه جلال آلاحمد مشخص شدند». روزنامه فرهیختگان. دریافتشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳.
- ↑ ««تفنگمو زمین نزار» بسیت داستان کوتاه درباره جنگ است». خبرگزاری میزان. ۱۷ اسفند ۱۳۹۷. دریافتشده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.