این کتاب در دو دنیای کاملاً مجزا، یکی دنیای جنین که در رحم مادر است و بخشی دیگر در دنیای بیرون و فضای ارتباطی پدر و مادر جنین، شکل میگیرد. داستان من در ابتدا جنین نداشت و آن را از زبان سوم شخص نوشته بودم بعدها جرقهای در ذهنم ایجاد شد که میتوانم داستان را از زاویه دید یک جنین پیش ببرم که دنیا را از سطح بالاتری رصد میکند و دنیای پیشرو را با عالم قبلی مقایسه میکند.
یک بار کل داستان را از زبان جنین نوشتم و بعد از مرور آن متوجه شدم داستان آنگونه که باید از آب درنیامده به همین دلیل تصمیم گرفتم دو زاویه دید انتخاب کنم که بخشی از آن را از زبان جنین و بخش دیگر را از زبان سوم شخص بنویسم. در کتاب بخشی که به زبان جنین است با تغییر فونت و بولد کردن حروف از بخش دیگر آن جدا شده است.
تمام اتفاقاتی که برای انسانها پیش میآید، همان انتخابی است که در دنیای قبلی خود داشتهاند و با توجه به ظرفیتی که به آنها داده شده است این مسیر را انتخاب کردهاند. سعی کردم داستان مبتنی بر مطالعاتی که داشتهام، نوشته شود. جهان داستان، توهمی از واقعیت است و الزاماً خود واقعیت نیست. من برای مفهومی که میخواستم القا کنم از عناصر خیال و موضوعات مختلف بهره گرفتم که ممکن است مبتنی بر واقعیت جهان هستی نباشد به همین دلیل تا جایی که میشد تلاش کردم این مسائل اتفاق بیفتد.
بخشهایی از داستان الهام گرفته از زندگی خود و اطرافیانم است که خود مشاهدهگر آن بودم و یک بخشهایی هم است برای اینکه جذابیت و نمک داستان را حفظ کنم، اشخاص، روایتها و حوادث فرعی دیگری را اضافه کردم تا به هدفی که مدنظر داشتم، برسم. من سعی داشتم به این اشاره کنم که چه اتفاقی میافتد که فرد اقدام به خودکشی میکند و به سمت آن کشیده میشود.
به هر حال ما با جنینی روبهرو هستیم که قبل از اینکه بخواهد به دنیا بیاید میخواهد خودکشی کند. همچنین اسکیزوفرنی و تمایل به خودکشی را طوری در داستان گنجاندم که پاسخی به این داستان داده باشم. قصد داشتم شخصیت پارسا قریب را که پدر جنین و مانند من معلم است را به صورت باورپذیری به تصویر بکشم اما در برهههایی به خاطر بیماریش و مشکلاتی که برایش پیش آمده است، اقدام به خودکشی میکند ولی کلیت شخصیت آن انسان مثبتی است و آن بُعد مثبت بر ابعاد منفی و ضعفهای اخلاقی که در وجودش است، میچربد.
من نوشتن دیالوگ و گفتوگو به زبان معیار را دوست دارم زیرا فکر میکنم در همین فضای مجازی که با یکدیگر صحبت میکنیم به مرور از زبان معیار فاصله میگیریم که ممکن است آیندۀ خوبی برای ادبیات نباشد. کتاب شریان، 11 فصل دارد و هر فصل با جملۀ گیرایی آغاز میشود و هر جمله مربوط به بخشی از کتاب در همان فصل است که این شیوه را در اثر دیگر خود به نام «پلنگ زخمی» اجرایی کردم.
کتاب «پلنگ زخمی» اولین رمان نوجوان من با موضوع انحرافات جنسی است که در دوران بلوغ نوجوانان اتفاق میافتد و تلاش داشتم به سمت موضوعی بروم که دغدغۀ نوجوانان امروز باشد. ممکن است کتاب ضعفهایی داشته باشد اما توانستم این معضل و راهکارهای پیشگیری از آن را در قالب داستان و به دور از کلیشه بیان کنم و طبق بازخوردهایی که گرفتم فکر میکنم مؤفق بودهام.[۳]
تقی شجاعی
زمینه فعالیت | ادبیات داستاننویسی |
---|---|
ملیت | ایرانی |
تاریخ تولد | ۱۶ دی ۱۳۶۶ (۳۶ سال) |
محل تولد | زنجان |
پیشه | داستاننویس |
تحصیلات | کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی |
جوایز | شایسته تقدیر جایزه کتاب سال دفاع مقدس |
آثار | کتاب پلنگ زخمی این است آن نیست سید من حسینی |
تقی شجاعی (زاده ۱۶ دی ۱۳۶۶ در شهر خرمدره استان زنجان) نویسنده داستان و رمان است. کتاب «وقتی بابا رئیس بود» در سال ۱۴۰۲ شایسته تقدیر جشنواره کتاب سال دفاع مقدس شد.[۱]
تحصیلات و آغاز فعالیت حرفهای
او دوره کارشناسی را در رشته دبیری تربیت بدنی در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تهران و دوره کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزشی را در دانشگاه گیلان تحصیل کرده است. زندگی او وقتی ۲۶ ساله بود با نوشتن گره خورد. او زمانی به نوشتن علاقمند شد که به عنوان نویسنده و سردبیر در یک نشریۀ محلی مسجد فعالیت داشت.
شجاعی نامزد بیستمین جایزه ادبی قلم زرین برای کتاب پلنگ زخمی شد.[۲]
آثار
عنوان | ناشر | سال انتشار |
---|---|---|
این است آن نیست | شهید کاظمی | ۱۳۹۵ |
سید من حسینی | شهید کاظمی | ۱۳۹۵ |
بی برادر | مواسات | ۱۳۹۷ |
احتناک | نشر معارف | ۱۴۰۰ |
پلنگ زخمی | کتابستان معرفت | ۱۴۰۰ |
وقتی بابا رییس بود | جمکران | ۱۴۰۱ |
شریان | کتابستان معرفت | ۱۴۰۲ |
گفتاورد
نوشتن این کتاب را از سال ۱۴۰۰ شروع کردم. حدود هفتهشت ماه پژوهش و مصاحبه و نگارش آن زمان برد. این کتاب اقتباسی از زندگی شهید علی بیطرفان است که در دهه شصت رئیس آموزش و پرورش ناحیه دو قم بوده است. تلاشم این بود در این کتاب سبک زندگی یک مسئول تراز انقلاب اسلامی را برای نوجوان امروز به تصویر بکشم؛ زیرا اتفاقاتی که امروز درباره برخی مسئولان میبینیم، نوجوان امروز را به انقلاب بدبین میکند. میخواستم در این کتاب مسئول انقلابی را به او نشان بدهم و بگویم انقلاب واقعی و مسئول انقلابی امثال ایشان هستند که شاید از سبک زندگیشان مطلع نباشیم، اما زندگی سادهای داشتند.
شهید بیطرفان رئیسی بود که با موتور گازی به محل کارش میرفت. برای همین مسئله هم بچهها پسرش را مسخره میکردند. کتاب از زبان این بچه نوشته شده است. هم چیزهایی که خود این بچه میبیند و هم خاطراتی که از دیگران درباره پدرش میشنود، از زبان او بیان شده است. تلاش کردم با زبان طنز و شیرین بنویسم که بشود نوجوان را جذب کرد. حوادث قبل و بعد از دهه شصت را نیز در این کتاب مطرح کردم. این شهید هم دوره پهلوی را درک کرده بود و هم دوره انقلاب را، هم در مبارزات انقلاب بود و هم در دفاع مقدس.
در جریان مصاحبه برای این کتاب برخی افراد حاضر به مصاحبه نبودند؛ زیرا میگفتند خیلیها آمدند وقت ما را گرفتند و مصاحبه کردند، اما به تولید اثری منجر نشده بود. چون در این کتاب تخیل را وارد کار کردهام برخی افراد گارد میگرفتند که برخی حوادث واقعی نیستند و این از سختیهای کار بود.
در عین حال که نویسنده هستم در پیشه معلمی نیز فعالیت میکنم و دلیل اصلی من برای انتخاب این شهید معلم بودن او بود. هم میخواستم برای خودم الگو باشد هم برای مخاطبانم. برای اینکه بتوانم با عالم و زندگی شهید ارتباط برقرار کنم و کتاب درخوری بنویسم، به نیابت از شهید چله زیارت عاشورا گرفتم.
چه بزرگسالان چه نوجوانان هر دو صنف با کتاب ارتباط خوبی گرفته بودند و میگفتند. کتاب صحنههایی دارد که خط به خط ش با اشک و لبخند همراه بوده است و این برای من امیدبخش بود. مثلا یکی از والدین پیام فرستاد که هم خودم از خواندن کتاب لذت بردم، هم به فرزندم دادم که بخواند و خوشش آمد.
برای شهید شدن باید شهید زیست. شهید بیطرفان هم در زندگیاش شهید بوده که شهید شده است. با آن موقعیت اجتماعی و قدرتی که به عنوان مسئول داشته، خاطراتی از او میشنویم که عجیب است، مثلا زمانی که یکی از همکارانش در حال اسبابکشی بوده، او که رئیس آموزش و پرورش و در شهر شناختهشده است، میرود و به او کمک میکند. ما اینطور رفتارها را کجا میبینیم؟ آرزویم این است که مثل این شهید باشم. شهید دستنیافتنی نبود، اما نمیتوانم ادعا کنم میتوانم مثل او باشم. شهید قلهای است که تلاش میکنم به سمتش حرکت کنم، اما این قله دستنیافتنی نیست. بستگی به خود افراد دارد که چقدر خود را به شهید نزدیک کنند.
کتابهای زیادی درباره شهدا نوشته میشود بنابراین لازم است تمهیداتی چیده شود که به کیفیت بیشتر از کمیت توجه شود تا بتواند قشر نوجوان امروز را با خود همراه کند. زندگی شهدا را وقتی میخوانیم معنویت و نورانیتی در خط به خط زندگیشان وجود دارد که بر ناخودآگاه ما تاثیر میگذارد. همین برای تبلیغ خواندن کتابهای شهدا کافیست.[۴]
پیوند به بیرون
- لزوم توجه به کیفیت به جای کمیت در تولید کتاب ضروری است
- نشست علمی نقد و بررسی رمان احتناک؛ روایت زندگی شهید محسن حججی
- نگاهی به کتاب شریان؛ گفت و گو با شبکه اینترنتی کتاب
- گفتگو با شبکه استانی قم درباره کتاب وقتی بابا رئیس بود
پانویس
- ↑ «ابنا/نوجوان به زندگینامه داستانی دور از کلیشه شهدا بیشتر جذب میشود». ۹ اسفند ۱۴۰۲. دریافتشده در ۱۷ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «انجمن قلم ایران». دریافتشده در ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳.
- ↑ «تقی شجاعی در برنامۀ «جلد دوم» مطرح کرد». دریافتشده در ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳.
- ↑ «نویسنده کتاب «وقتی بابا رئیس بود»: لزوم توجه به کیفیت به جای کمیت در تولید کتاب ضروری است». خبرگزاری میزان. ۲ خرداد ۱۴۰۲. دریافتشده در ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳.
پیوند به بیرون