جمال الدین منیری

از یاقوت
جمال الدین منیری
اطلاعات پس‌زمینه
تاریخ تولد۱۴ دی ۱۳۳۹ ‏(۶۳ سال)
محل تولدتهران
سازسنتور
تمبک
فعالیتخواننده
آهنگساز
سازهای اصلی
استادمحمد رضا شجریان
فرامرز پایور
رامبد صدیف
حسین دهلوی
علیرضا مشایخی


جمال الدین منبری (زادهٔ ۱۴ دی ۱۳۳۹ در تهران) خواننده و آهنگساز ایرانی است.

منبری زیر نظر اساتیدی همچون محمدرضا شجریان، مرحوم فرامرز پایور، رامبد صدیف، حسین دهلوی، علیرضا مشایخی و نیز به صورت غیرمستقیم و گاه حضوری، مرحوم احمد عبادی، محمد اسماعیلی، مرحوم دکتر عمومی و مرحوم محمود کریمی دروس عملی و نظری موسیقی و آواز را فرا گرفته است. وی همچنین از حضور موسیقیدانانی نظیر محمد سریر، حسن ریاحی، فریدون شهبازیان در زمینه‌های گوناگون موسیقی بهره برده است. او موسیقی را در مکتب موسیقی صبا (زیر نظر وزارت فرهنگ و هنر سابق) کانون فرهنگی هنری چاووش آموخته است.

فعالیت تخصصی

  • مدیر ارکسترهای صداوسیما
  • مدیر تولید و مدیر آموزش و پژوهش در صداوسیما
  • از متولیان انجمن آهنگسازان و خوانندگان جوان صداوسیما

خوانندگی

  • ارکستر مضرابی به رهبری حسین دهلوی (به صورت دی‌وی‌دی، از مؤسسه فرهنگی-هنریِ ماهور)
  • قرار به آهنگسازی همایون رحیمیان، محمد سریر و جمال‌الدین منبری (به صورت کاست، از انتشارات سروش)
  • نیاز ابدی به آهنگسازی مهرداد دلنوازی (به صورت کاست از انتشارات خوش‌نوا)
  • آیینه سحر (به صورت کاست)
  • تک‌آهنگ «بی تو به سر نمی‌شود» به آهنگسازی همایون رحیمیان و شعر مولوی و اجرای ارکستر سمفونیک.
  • تیتراژ پایانی مجموعه تلویزیونی عکاسخانه به آهنگسازی امید سیاره.

آهنگ سازی

  • گریه بی‌بهانه با صدای سید حسام‌الدین سراج
  • ناز لیلی با صدای مهدی حبیبی
  • تک‌آهنگ «باغ آشنایی» با صدای سید حسام‌الدین سراج و شعر مهرنوش اصلی

سنتور و تمبک

تمبک از شاخه‌های فرعی و غیرمستقیم آثاراوست. او در این زمینه قطعاتی را نوشته است و در سال ۱۳۶۰دوره کوتاهی افتخار نوازندگی این ساز را (در دورانی که نزد استاد پایور مشغول تحصیل بودند) در ارکستر مرحوم پایور داشته‌اند.

آموزش موسیقی

  • هنرستان موسیقی دختران تهران
  • مؤسسه دانشگاهی رسام هنر
  • مرکز آموزش فرهنگ و هنر واحد ۴ تهران
  • مرکز آموزش حین خدمت فرهنگیان (دارالفنون و شهید رجایی)،
  • کلاسهای عمومی و تخصصی موسیقی برای تهیه‌کنندگان رادیو
  • دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد و دانشگاه صدا و سیما

گفتاوردها

گفت و گو با روزنامه اعتماد به مناسبت انتشار آلبوم دفینه

در ابتدا از آشنایی شما با اساتید هنرستان موسیقی می‌خواهم بپرسم؛ این آشنایی چگونه و توسط چه کسانی شکل گرفت؟ من خودم در هنرستان موسیقی نبودم و ارتباطم غیرمستقیم بود، آن زمان دوستانی داشتم که در آنجا رفت وآمد داشتند، هنرستان موسیقی محل خوبی برای آموزش این هنر بود و مقاطع مخصوص به خود را داشت و من هم به‌طور غیرمستقیم ارتباطاتی با این مرکز و اساتیدش داشتم.

اگر اشتباه نکنم بعد از دبیرستان موسیقی را به شکل آکآدمیک دنبال کردید و در کنار دانشگاه از آموزش‌های خارج آن هم بهره بردید؛ از طرفی شما تدریس هم می‌کنید، می‌خواهم از نگاه خودتان و دربارهٔ تجربه خودتان بگویید، کدام یک از اینها تأثیر بیشتری دارند؟

اول توضیح بدهم که گرایش من به موسیقی اصیل و ملی از دوران کودکی و نوجوانی وجود داشت و من این علاقه را به عناوین مختلف از همان دوران پیگیری می‌کردم. ورودم به دانشگاه با انقلاب فرهنگی مواجه شد، قبل از دوره دانشگاه آموزش رشته آواز ایرانی را آغاز کرده بودم تا زمانی که به مکتب موسیقی صبا وارد شدم. در واقع مکتب صبا اولین گام جدی من در حوزه موسیقی بود. در مکتب صبا و حدود سال ۵۶ بود که خدمت استاد شجریان رسیدم. ایشان از من نمونه صدا خواستند که پس از یک هفته صدای ضبط شده‌ام را روی کاست به ایشان تحویل دادم بعد از آن مرا پذیرفتند و گفتند که صدایم پتانسیل لازم را دارد و آمادگی شرکت در این کلاس‌ها را دارم.

و در آنجا کدام اساتید تدریس می‌کردند؟

استادان عبادی، پایور، تجویدی و… بودند که شاید بتوان گفت جوان‌ترین شان استاد شجریان بود البته در حال حاضر همه از دنیا رفته‌اند غیر از استاد اسماعیلی که در قید حیات هستند و ان شاءالله سلامت باشند.

بله برگردیم به سؤال اصلی؛ دربارهٔ مقایسه دانشگاه و آموزش آزاد صحبت می‌کردیم… همان‌طور که گفتم ورود من به دانشگاه با انقلاب فرهنگی مواجه شد و من در آن مدت خارج از دانشگاه کار کردم و بعد که دانشگاه دوباره بازگشایی شد در کنار آموزش‌های آزادی که می‌دیدم تحصیلات دانشگاهی را هم ادامه دادم؛ معمولاً افرادی که رشته‌های هنری را دنبال می‌کنند، حتی کسانی که در مقاطع خیلی بالا هستند، وابسته مدرک و… نیستند. امروزه هم چیزی که در کلاس‌های دانشگاه به دانشجویان می‌گویم، این است که همه هنر و دانش را در دانشگاه دنبالش نباشند و باید در کنار آن محیط هم، هنر را به شکل‌های دیگری دنبال کنند.

در آن دوره آموزش موسیقی چگونه بود؟

آن زمان در بین دانشگاه‌ها فقط دانشکده هنرهای زیبا بود، فضای آموزشی موسیقی بسیار محدود بود. بعد از انقلاب فرهنگی جهاد دانشگاهی هم تشکیل شد. فضاهای دانشگاهی آن موقع نسبت به امروز جو آموزنده تری داشتند ولی از طرفی در آن موقع فضاهای خارج از دانشگاه مثل امروز گسترده نبود. امروزه می‌بینید که فضاهای آموزشگاهی، آکآدمی‌های مختلف و همچنین شرایط مختلف برای ورود به عرصه‌های هنری خیلی با زمان قدیم فرق دارد آن موقع فقط یک هنرستان موسیقی بود و یک دانشسرای عالی که شنیدم بعضی از بچه‌های شهرستان به آنجا وارد می‌شدند یا کسانی که به صورت شبانه و زمان عصر امکان حضور داشتند را می‌پذیرفتند و یک دانشکده هنرهای زیبا بود؛ دیگر ما فضای دانشگاهی و آکآدمیک به آن معنا نداشتیم. یکسری آموزشگاه‌ها فعال بودند البته نه اینکه مثل الان تعدادشان زیاد باشد خیلی محدود بودند ولی همان تعداد محدود کیفیت بالایی داشتند ولی به لحاظ گستردگی مثل الان نبود که فقط حدود چند هزار آموزشگاه در سطح تهران مشغول فعالیت باشند.

اساتیدی که شما نزد آنها موسیقی را فرا گرفتید، چه کسانی بودند؟

استادان من در موسیقی محمدرضا شجریان، رامبد صدیف، حسین دهلوی، فرامرز پایور، علیرضا مشایخی و مصطفی کمال پورتراب بودند.

آقای منبری بعد از گذراندن دوره‌های آموزشی فعالیت‌های شما چند شاخه شد، نوازندگی، خوانندگی و آهنگسازی کردید؛ کدام یک را اولویت خودتان می‌دانید؟ نگران نبودید اگر به شاخه دیگری بروید، از کیفیت رشته اصلی خودتان کاسته شود؟

استاد پایور هم کش و قوسی با بنده در همین زمینه داشتند، می‌گفتند که تکلیف خودت را با موسیقی معلوم کن که می‌خواهی نوازنده یا خواننده یا آهنگساز شوی. من گفتم اگر کسی علاقه داشته باشد که بتواند همزمان با هم پیش ببرد چه اشکالی دارد، ایشان گفتند باید تمرکز داشته باشی و بنده عرض کردم در هر مقطع بر یک رشته متمرکز می‌شوم. خب همین‌طور هم شد در یک دورانی تمرکزم روی نوازندگی بود، در دورانی هم تمرکزم روی آهنگسازی و تنظیم بود و در یک دوران هم تمرکزم روی آواز بود و در دورانی مثل حال حاضر اشتغالم به تدریس و کار دانشگاهی است.

مواقعی که در سنین پایین‌تر و مقطعی که کمی فعال‌تر بودم، تقسیم‌بندی بین اینها داشتم به‌طور مثال در دوره ای بنده در نوازندگی متمرکز به تنبک بودم در صورتی که تنبک ساز تخصصی من نیست ساز تخصصی ام سنتور است و مختصری در مورد پیانو می‌دانم به دلیل اینکه در آهنگسازی باید کار می‌کردیم و حتی زمانی که روی تنبک متمرکز شده بودم، برای تنبک نت و قطعه نوشتم و در حضور اساتیدی مثل آقای اسماعیلی، مرحوم ظریف و پایور اجرا کردم و نت‌ها را دستی نوشتم که تا مرز چاپ هم بردم ولی چاپ نشد اما این را هم بگویم که هیچ‌گاه نگفتم که من نوازنده تنبک هستم چون در حضور نوازندگان حرفه ای تنبک اصلاً ادعایی ندارم اما یاد دارم این ساز را بزنم یعنی تکنیک‌های این ساز را می‌شناسم، نت‌شناسی آن را می‌دانم. من مثالی دربارهٔ استاد دهلوی بزنم؛ استاد دهلوی در یک بازه زمانی دیگر کار جدید ارایه نداد، چون فکر می‌کرد بقیه از او انتظار دارند کارهای بهتر از قبل و در سطح خیلی بالاتر انجام دهد؛ من تصور می‌کنم به همین دلیل دیگر ایشان نخواست کاری ارایه دهد که دیگران بگویند دهلوی پسرفت کرد یا… و در نتیجه تمرکزش را روی آثار قبلی گذاشت؛ این را عرض کنم که یک بخشی از زندگی هنرمند به جامعه گره خورده و در کل جدایی ناپذیر است؛ هنرمند نمی‌تواند بگوید که من در اتاق خانه ام یا در کمد خانه ام موسیقیدان هستم، در کمد را که باز کنی و بروی بیرون، برای افراد جامعه چه هستی؟ آنجاست که معلوم می‌شود تکلیف تو چه هست یعنی آنجاست که مخاطب می‌گوید نه هنوز این اثر مخاطب دارد و فلانی اثرش تازگی دارد. من نوازندگی، خوانندگی و آهنگسازی را با هم کار کردم چون با بالا رفتن سن حنجره یاری لازم را نمی‌کند، با بالا رفتن سن دست، قدرت جوانی را ندارد که نوازندگی کند؛ اینها واقعیت است اما آهنگسازی را در سنین بالا هم می‌توان انجام داد اگر چه خواندن از نوجوانی دغدغه اصلی من بوده اما اگر روزی نتوانم آن طور که باید و شاید بخوانم یا بنوازم، امکان این را دارم که آنچه در ذهن و روحم هست را از طریق آهنگسازی به مخاطبم ارایه کنم.

اما با این حال و با این همه دغدغه‌مندی که می‌گویید، در این سال‌ها کمتر در صحنه ظاهر شده‌اید، چرا؟

درست است که در سال‌های اخیر تولیدی نکرده‌ام، البته نه اینکه کاری انجام نداده باشم، یک سال و نیم قبل کاری با حوزه هنری انجام دادم که تحت عنوان «شهر مناجات» منتشر شد اما آن کار آخرین کار آوازی ام بود، از نظر آهنگسازی حدود ۴ سالی می‌شود که دست به نوشتن کار تازه ای نزده‌ام. از نظر نوازندگی تمرین می‌کنم و ساز می‌زنم اما کاری برای عرضه ندارم. از نظر آوازی هم کاری برای عرضه نکرده‌ام. البته این را از سر گله کردن نمی‌گویم یک درددل هنرمندانه می‌توانید تلقی کنید، واقعیت این است که فضای اجتماعی و محیط و مخاطب، صاحب سخن را به ذوق می‌آورد یعنی آن چیزی که آدم را سر ذوق می‌آورد طلب مخاطب است، دست و پا زدن بیخودی فایده ای ندارد. اگر هنرمند خودش را در معرض نمایش بگذارد و خودش را به آب و آتش بزند اما اعتباری که باید کسب نکند، از نظر روحی و عاطفی اذیت می‌شود. اگر هنرمند احساس کند که تاریخ مصرفش گذشته و دیگر جامعه به او اعتنایی نمی‌کند، شکست عاطفی می‌خورد، مگر اینکه خودش را تازه نگه دارد.

یعنی منظورتان این است که اقبال مخاطبان نسبت به نوع آثار شما کم شده؟


همین ابتدا بگویم ما در مورد موسیقی جدی و ملی ایرانی صحبت می‌کنیم. امروز که با شما صحبت می‌کنم از صبح که رادیو روشن بود باورتان نمی‌شود هر زمان می‌رفتم و برمی‌گشتم اگر بگویید یک اثر خوب و اثرگذار و جدی پخش شد، نشد. همه، موسیقی‌های ترنس بود و پاپ؛ حتی راک و موسیقی‌هایی که ربطی به فرهنگ ما ندارند. خب بله موسیقی پاپ جزیی از زندگی روزمره ماست و من نمی‌گویم انواع این موسیقی‌ها نباید باشد، اتفاقاً خیلی هم خوب است اما چقدر؟ رسانه ملی مثل رادیو و تلویزیون چقدر می‌خواهند از این نوع موسیقی‌ها پخش کنند آیا واقعاً طیف‌های دیگر و سلیقه‌های دیگر اصلاً مطرح نیستند؟ در یک رسانه جمعی آیا در طول دو ساعتی که می‌رفتم و می‌آمدم و این رادیو روشن بود یک موسیقی جدی و هنری ملی نباید پخش می‌شد. از طرفی مخاطب در ایجاد انگیزه و ارایه اثر بهتر، روی هنرمند بسیار اثرگذار است، یکی این است و یکی هم بدون تعارف بگویم اسپانسر، سرمایه‌گذار و بخش خصوصی است که باید بیاید سراغ کسانی که در فرهنگ موسیقی جامعه اثرگذارند. در مورد ایجاد انگیزه، مخاطب و عموم جامعه، رسانه‌ها و بخش خصوصی در آن نقش دارند، به هر حال بخش خصوصی هم باید وارد شود. بخش خصوصی دنبال چیزی می‌رود که برایش درآمدزایی داشته باشد. ممکن است من نوعی برای او درآمدزایی نداشته باشم درنتیجه کم رنگ می‌شوم و به حاشیه می‌روم.

شما از بخش خصوصی صحبت کردید اما سهم بزرگی از این موضوع به دست نهادهای فرهنگ ساز است که تعداد زیادی از آنها هم دولتی‌اند؛ وقتی سازها نمایش داده نمی‌شوند یا هنرمند در مجوز گرفتن گیر می‌کند، اینجا جایگاه بخش دولتی و نهادهای فرهنگ ساز چیست؟ شما خودتان یکی از متولیان انجمن آهنگسازان و خوانندگان جوان در صداوسیما از سال ۷۵ تا ۷۸ بودید و سابقه کار با این نهاد را دارید. خود صداوسیما نقش بزرگی در این زمینه دارد.

بله؛ در اینکه رسانه‌های جمعی عنصر و عامل تأثیرگذار در فرهنگ سازی، مخاطب‌سازی و ذائقه‌سازی هستند، شکی نیست به خصوص رسانه‌های فراگیر مثل رادیو و تلویزیون. من همیشه در گفت وگوهای رسانه ای عرض کرده‌ام که امور فرهنگی و هنری برعهده مسوولان و متولیان دولتی است؛ یعنی آنها این رسالت را دارند که باید با هنر ناب، هنر اصیل و هنری که دارای ابعاد فرهنگی و اجتماعی است و طیفی از جامعه را در بر می‌گیرد، ذائقه‌سازی کنند. این متولیان باید زیرمجموعه شان را وادار کنند، مثلاً وقتی می‌خواهید یک کار جدی انجام دهید حتماً باید سوبسید آن را هم بدهید؛ یعنی این‌طور نیست که از کار هنری و فرهنگی انتظار مسائل اقتصادی داشته باشید. مثل این است که بگوییم فقط فیلم‌هایی تولید می‌کنیم که پرفروش باشند. پس فیلم‌های هنری و فیلم‌هایی که تأثیرات فرهنگی در جامعه ایجاد می‌کنند یا فیلم‌هایی که ذائقه‌سازی می‌کنند را چه کسی باید تولید کند. وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم برای یک عده که دنبال سرگرمی و تفنن هستند، اوضاع فراهم است مثل موسیقی پاپ، راک یا رپ. اکثر این آهنگ‌ها که در حال حاضر در جامعه ما رونق دارند، احتیاج به تعمق و تفکر ندارند، من اسم اینها را موسیقی مصرفی می‌گذارم موسیقی ای که تاریخ مصرف دارد، امروز تولید شده، چند روزی روی بورس بوده و در صفحات مجازی پربازدید می‌شوند و بعد آهنگ دیگری روی بورس می‌آید. اما آیا شما می‌توانید بگویید که مثلاً کاروان آقای محجوبی که استاد بنان خوانده، تاریخ مصرفی دارد؟ نه نمی‌توانیم؛ این عنصری است که در جامعه تأثیرگذار است. مقصودم این است که رسانه‌های جمعی به‌طور عموم و به‌طور اخص رسانه‌های فراگیر مثل رادیو و تلویزیون خیلی می‌توانند در فرهنگ‌سازی و ذائقه‌سازی نقش آفرین باشند و اگر متولیان امور فرهنگی و هنری کمی به این رسالت توجه کنند و برای اینکه آثار ماندگار تاریخی و فرهنگی را در هنر موسیقی داشته باشیم، هزینه کنند، وضع خیلی بهتر خواهد شد. موسیقی مصرفی روزانه هم پخش شود اما این نوع اصیل موسیقی هم حذف نشود و به آن به‌طور جدی پرداخته شود. ولی باز هم به نظر من باید بخش خصوصی به کمک بیاید و حتی آنها هم تعریفی داشته باشند. الان ما شرکت‌ها و کمپانی‌هایی داریم که روی تولید آثار سرمایه‌گذاری می‌کنند، البته الان به خاطر مسئله کرونا دو سالی هست که کلا تولید سی دی متوقف شده یعنی الان اکثر آلبوم‌ها به صورت الکترونیکی و مجازی ارایه می‌شوند، ولی در کل آلبوم‌هایی منتشر می‌شوند که خودتان در جریانش هستید اما می‌تواند روی نوع موسیقی اصیل هم این سرمایه‌گذاری صورت بگیرد. به نظر من متولیان امور فرهنگی و هنری کشور برای فرهنگ‌سازی و ذائقه‌سازی و برای جذب مخاطب نباید دست به تولید هر اثری بزنند، باید اصل و اساس هنر اصیل خودشان را فرهنگ یک جامعه قرار دهند. آثار فاخر و آثار جدی موسیقی مخاطب خود را داشته و دارد و خواهد داشت به قول دوستی که می‌گفت موسیقی جدی یا هنر جدی ممکن است در یک مقطع به نقطه برسد ولی هیچ‌گاه محو نمی‌شود.

در حال حاضر هیچ‌یک از شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی حتی چیزهایی که تا سه، چهار سال پیش انجام می‌شد، مثلاً هر از گاهی از هنرمندان دعوت می‌شد، آثاری تولید و پخش می‌شد که کمی جدی‌تر بودند، دیگر خبری نیست، من خیلی کمرنگ می‌بینم و بسیار فتیله‌اش پایین آمده است. حالا چه دلیلی دارد؟ فقط به خاطر جذب مخاطب است که موسیقی‌های هیجانی کاذب و هیجانی لحظه ای پخش می‌کنند و بعد یک مرتبه پیام و آگهی می‌دهند یعنی یک لحظه عین حباب روی آب ظاهر می‌شود و می‌رود ولی آنچه ته رودخانه است چیز دیگری است.

شما تجربه نشر چند اثر موسیقی در پلتفرم‌های جهانی را داشته‌اید؛ خب در حال حاضر در دنیاگیری کووید با حذف فیزیکی آلبوم مواجه بودیم و خیلی‌ها این نوع ارایه موسیقی را ترجیح دادند؛ به نظر شما چه چالش‌ها و پتانسیل‌هایی در این نوع ارایه وجود دارد؟

من فکر می‌کنم بزرگ‌ترین چالش و به قول معروف دست انداز ماجرا، عدم دسترسی عموم به این فضاها و به این نوع تولید و پخش موسیقی است؛ مثلاً شخص علاقه‌مند باید حتماً به اینترنت دسترسی داشته باشد، حتماً باید با اینترنت کار کرده باشد و فضاهای مجازی را بشناسد، بعد بداند اثر مورد نظرش در چه فضاهایی منتشر می‌شود، در چه حد دسترسی دارد و چگونه دانلود می‌شود، این فرهنگ هنوز در جامعه جا نیفتاده است. وقتی می‌گوییم عموم یعنی دسترسی بیش از ۵۰درصد جامعه به اینها آسان باشد. ضمن اینکه از یک جهت تکنولوژی کار را آسان کرده است ولی خب خیلی‌ها هم این دسترسی را ندارند به خصوص کسانی که سن بالایی دارند ولی همچنان موسیقی اصیل را دوست دارند.

آقای منبری! موسیقی سریال «عطر گل یاس» با خوانندگی شما اخیراً در آلبوم دفینه آقای شریف لطفی منتشر شد، آیا تصمیمی برای انتشار آثار جدید یا قدیم خود دارید؟

آثار استاد شریف لطفی که منتشر شد یکی از آنها موسیقی سریال عطر گل یاس بود که من افتخار خوانندگی آن را داشتم. امیدوارم در سال ۱۴۰۰ باتوجه به همه آن گله مندی‌ها و آن درددل‌های دوستانه و صمیمانه ای که داشتم و البته برای همه هنرمندان شرایطی پیش آید که بتوانند سراغ آثار جدید هم بروند. وقتی آدم از یک سنی جلوتر می‌رود، تجربه‌ها و پختگی‌هایی پیدا می‌کند که تازه دلش می‌خواهد از نو شروع کند به پخت و پز یکسری آثار تازه، می‌خواهد تجربه‌ها و دانش و تخصصش را به کار گیرد که یکسری کارهای خوب تولید کند ولی برای خلق چنین آثاری باید فضای آن نیز مهیا باشد؛ فرض کنید که بنده ایده‌های جدیدی دارم و می‌خواهم انجام دهم اما خودم به تنهایی امکان سرمایه‌گذاری ندارم و بالطبع نیازمند سرمایه‌گذار، یک مجموعه دولتی یا یک مجموعه خصوصی یا نیمه خصوصی و نیمه دولتی هستم و باید این سرمایه‌گذاری‌ها انجام شود تا کار جدید منتشر شود. باید دعا کرد شرایطی ایجاد شود که هنرمند بتواند اثری جدید تولید کند در غیر این صورت بنده در زمان خودم به اندازه کافی آثاری داشتم و اکنون نیز دارم و تمامی آثارم در رزومه و کارنامه کاری ام به صورت ضبط شده موجود است که برخی از آنها در رادیو و تلویزیون، برخی به صورت آلبوم، برخی به صورت کنسرت، برخی در فضاهای مجازی و برخی در پلتفرم‌ها موجود هستند. تمامی آثارم به اشکال مختلف وجود دارند ولی در دسترس عموم قرار دادن تمامی آنها از حیطه توانایی‌هایم خارج است.

من در پایان می‌خواهم سؤالی بپرسم که مطمئن هستم خیلی‌ها دوست دارند دربارهٔ آن صحبت کنید؛ اثر «یاد تو» یا همان هر که دلارام دید؛ می‌توان گفت این اثر شما شناخته شده‌ترین کارتان است و هنوز هم تازگی خود را دارد و بسیاری با آن خاطره دارند؛ فکر می‌کنید چه چیزی باعث محبوبیت این اثر شده؟ از سال‌های ساخت این اثر بگویید و تأثیری که آن فضا روی این کار داشت.

موسیقی این اثر را آقای دکتر محمد سریر ساخته‌اند که سازنده و تنظیم کننده این آهنگ بودند، کلام از سعدی است و بنده هم افتخار خوانندگی آن را پیدا کردم. بنده همیشه گفته‌ام که خواندن این آهنگ به نوعی برایم توفیقی بود که آقای دکتر سریر به بنده اعطا کردند. می‌توان گفت این کار، اثری کامل است. نقطه آغاز و پایان مشخص از لحاظ فرم موسیقی دارد و تکلیف فرمت آن برای مخاطب مشخص است. اول اینکه مقدمه مفصلی داشته، دوم اینکه ابتدای آن آواز کوتاهی دارد و بعد از آن یک تصنیف دارد. این اثر حدود سال‌های ۶۷، ۶۸ ساخته و تولید شد و قرار بود سلسله برنامه‌هایی به شکل گلهای قدیم، در رادیو تولید شود که به عنوان نمونه دو، سه کار با آقای سریر از جمله این کار را انجام دادیم. یکی، دو کار دیگر هم با آقای سریر بود اما آنها به اندازه این کار، اقبال نداشتند. در آن سال توسط آقای دکتر ریاحی معرفی شدم، در یک جمع دوستانه که دکتر ریاحی، دکتر سریر و مرحوم یوسف زمانی و دو، سه نفر دیگر از موسیقیدان‌ها حضور داشتند، این کار مطرح شد که دوستان صدای بنده را برای این کار پسندیدند. البته من در آن سال‌ها بسیار کم تجربه بودم و تجربه امروز را نداشتم ولی سعی کردم خود را به آن چیزی که آقای سریر در این موسیقی مدنظرشان بود، نزدیک کنم که به نوعی حسی مشترک با هم پیدا کنیم. مخصوصاً در آواز شروع اثر که خواننده آغاز به خواندن آواز نخست می‌کند، مخاطب را با خود درگیر می‌کند؛ به این معنا که از نقطه اوج شروع و شنونده جذب آن می‌شود، به این شکل که با خود می‌اندیشد چه اتفاقی قرار است رخ دهد یا اینکه شروع موسیقی با نت بالا چه اتفاقی را قرار است رقم بزند؛ مردم ما نیز وقتی خواننده تحریر، بالا یا زیر و بالا می‌خواند بسیار استقبال می‌کنند و دوست دارند و تمامی این مسائل به دلیل ذوق، علاقه و طبع لطیفی است که دارند چون مردم ایران اهل شعر و موسیقی هستند. زمانی که آقای سریر پسندیدند که صدای بنده روی این کار قرار گیرد این افتخار، سعادت و توفیقی برای من شد که هم بنده با این کار به مخاطب معرفی شدم و هم مخاطبان با این کار با بنده آشنا شدند. شاید علت شهرت این کار، تداعی خاطراتی برای مردم در آن سال‌ها بود یا اینکه در آن سال‌ها این فرم موسیقی کمتر تولید شده بود و به همین دلیل مخاطب جذب این موسیقی می‌شد. بنده نیز با حس خاص و تجربه آن دوره آن را خواندم. طی این سال‌ها، این اثر اجرای صحنه ای زیادی هم در داخل و هم در خارج کشور داشت. در ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی و حتی در ارکسترهای سنتی این اثر به شکل‌های مختلف اجرا شد و آخرین باری هم که روی صحنه رفت، کنسرت چهل، پنجاه روز اخیر بود که با یک ارکستر سمفونیک در بین آثاری که من اجرا می‌کردم، دوباره اجرا شد. این اثر توسط ارکسترهای ملی و سمفونیک بارها روی صحنه رفته و اجرا شده. می‌توان گفت اجرا روی صحنه حسی متفاوت دارد به شکلی که مخاطب بسیار زیاد با آن اثر ارتباط برقرار می‌کند. این آهنگ طیف‌های بسیاری را با خود همراه کرد طوری که از سطوح متوسط جامعه گرفته تا سطوح دانشگاهی با آن ارتباط برقرار کردند و از این بابت بسیار خرسندم.[۱]

پانویس

  1. «هنر جدی به نقطه می‌‌رسد اما محو نمی‌شود». روزنامه اعتماد، شماره ۴۹۶۴. ۸ تیر ۱۴۰۰. دریافت‌شده در ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳.

پیوند به بیرون