حسن روحالامین
اطلاعات شخصی | |
---|---|
تاریخ تولد | ۱۳۶۴ (۳۸–۳۹ سال) |
ملیت | ایرانی |
زبان مادری | فارسی |
محل تولد | تهران |
محل اقامت | تهران |
تحصیلات | فارغالتحصیل دانشکده هنر |
دانشگاه | دانشگاه شاهد |
اطلاعات هنری | |
عنوان هنری | نقاش |
سبک | رئالیستی با فضای فیگوراتیوهای کلاسیک و باروک |
آثار برجسته |
|
موضوع آثار | مذهبی • عاشورایی |
جوایز |
|
اطلاعات ارتباطی | |
آدرس اینستاگرام | حسن روحالامین |
سایر | |
سایر فعالیتها |
|
حسن روحالامین (زاده ۱۳۶۴ در تهران) نقاش ایرانی است. بیشتر آثارش مفهوم عاشورایی و مذهبی دارد.
فعالیت حرفهای
او به وسیله برادرش به هنر نقاشی علاقهمند گردید و در هنرستان هنرهای زیبای تهران تحصیل را آغاز کرد. حسن روحالامین فارغالتحصیل دانشکده هنر دانشگاه شاهد است و پایاننامهاش درباره موضوع عاشورای حسینی است، به همین علت بیشترین تابلوهایی که تاکنون کشیده، مضموم عاشورایی دارد. حسن روحالامین نقاش و مدرس میباشد.
روحالامین در آغاز به رشته تصویرسازی رو آورد و پس از آن به نقاشی علاقهمند شد.
نورپردازی، ترکیببندی و فضای نقاشیهایش بیشتر از دوره باروک استفاده شده است. آثار روحالامین رئالیستی و از فضای فیگوراتیوهای کلاسیک و باروک و نورپردازیهای دورههای گذشته استفاده کرده است. او داوری جشنوارههای گوناگون تجسمی را هم بر عهده داشته است.
آثار هنری
- یا ساقیالعطاشا
- لا فتی الا علی
- قاهرالعدو
- آخرین سرباز لشکر
- علیاکبر(ع)
- ویرانه شام
- اول مظلوم
- شیرینتر از عسل
- علقمه
- آتش پرستارم شده
- آیا تو برادر منی
- عرش بر زمین افتاد
- بهانه خلقت
- ابد والله
- آغاز سکوت
- امیرالمؤمنین
- اصحاب کساء
- عصر عاشورا
- بعد عباس
- بعد فاطمه
- دروازه ساعات
- دیر راهب
- جوون
- خلیل من
- لعل و نهر
- معرکه آب
- میرود زهرا
- مهر تربت خونین
- میدان
- نفس رسول
- رأیت الحق
- روز یازدهم
- سقا
- ثارالله
- سپاه خیمههای بیسپاهم
- شیر عرب ۳
- شیر سکه صلح
- شیرینتر از عسل
- وداع علیاکبر
- وداع
- ویرانه شام
- اسدالله
- مرج البحرین
- پوستر پروپاگاندای «اصحاب آخرالزمانی اباعبدالله» (در این اثر شهید حاج قاسم سلیمانی در آغوش امام حسین(ع) به تصویر کشیده شدهاست.)
او همچنین کارهایی با موضوع شهدا از جمله شهید احمد متوسلیان و شهید محسن حججی هم به وجود آورده است. روحالامین یکی از کارهایش را با نام «علقمه» که حضرت عباس (ع) در کربلا را به تصویر کشیده، به ابراهیم حاتمیکیا، کارگردان سرشناس تقدیم نموده است.
جوایز و افتخارات
- جایزه چهره سال هنر انقلاب ۱۳۹۸
- جایزه دوم جشنواره هنرهای تجسمی هنر جوان سال ۱۳۸۵
- برگزیده مسابقه بینالمللی ادیان توحیدی سال ۱۳۸۶
- جایزه ششم جشنواره تجسمی دامونفر سال ۱۳۸۷
- جایزه اول رشته تصویرسازی جشنواره هنرهای تجسمی هنر جوان سال ۱۳۸۷
- جایزه دوم تصویرسازی جشنواره تجسمی آزادگان سال ۱۳۸۹
- جایزه مداد پرنده از جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
گفتاورد
حسن روحالامین در گفتگو با تابناک در رابطه با مواضع سیاسی، گرایشات و سبک کاری خود توضیح داد:
در مورد هنر شما گفته میشود، ما با نوعی هنر ایدئولوژیک روبروایم، آیا این را میپذیرید؟ چقدر قبول دارید. اصلا در این چه عیبی میبینید و چه نگاه شخصی ای به این موضوع دارید؟
ببینید حکومت اسلامی با عنوان "جمهوری اسلامی" است. و یکی از سرفصلهایش کمک به تولید آثار فرهنگی و هنری فاخر است. و تولید این آثار باید در جهت اسلام ناب محمدی باشد و به اسلام کمک کند. اتفاقا دیروز داشتم با دوستی صحبت میکردم، مردم ما و مسئولین جامعه ما منتظر حاضری خوری هستند. صبر میکنند کار کنی و بعد از اینکه کار تمام شد، عکس هم بگیری و بعد عکس با کیفیت کار را ببینند. خب در طول مسیری که من داشتم کار میکردم شما کجا بودید؟
یک بخش از هر کاری مردماند. مثلا شخصی بنا به علاقه شخصیاش هیئتی دارد و پولی را به مرور جمع کردهاست، میگوید کارهایت را بیاور آنجا و من فکر میکنم آثارم اصلا مال چنین افرادی است. اما کسانی که از این مجموعهها سواستفاده میکنند همیشه آدم را ناراحت میکنند.
من دی ماه ۹۶ شروع کردم، به انجام دادن کارهای نمایشگاهی که در فرهنگسرای نیاوران داشتم. و حدود ۱۲ تابلو کار کشیدم. تمام هزینه آن را از جیب خودم خرج کردم. درآغاز یک میلیون تومان هم نداشتم. چگونه این هزینه را تأمین کردم؟ زمانی که پروژه تمام شد دو کار کوچک را به یک نفر فروختم و هزینه نمایشگاه و کارها تأمین شد. من برای کارهایم از جیبم هزینه میکنم و چوب دولتی بودن را میخورم! شخصی به من گفت که میگویند تو هنرمند حکومتی هستی و نقاشیهای میدان ولیعصر کار توست. من گفتم چه کسی این را گفته من این کار را کی انجام دادم که خودم هم خبر ندارم.
- گفتید عده ای سوء استفاده میکنند، منظورتان چه کسانی ست؟
مثلا شخصی آمده بود میگفت، ما یک مجموعهای مثل "ایران مال" در جای دیگری از ایران داریم و میخواهیم کارهای شما را برای محرم آنجا نمایش دهیم. من قبول نکردم. من با توجه به مشکلات اقتصادی این روزهای مردم، با ساختن چنین فضاهایی با توجه به هزینههای زیادی که صرف ساختن چنین مجموعههایی میشود، موافق نیستم و این را درست نمیدانم. ساختمان به این بزرگی ساختید و خانه بغلی نان برای خوردن ندارند.
بعد میخواهید برای عاشورا نمایشگاه بگذارید؟ نه فقط به خاطر کارهای من، بلکه با چنین اعمالی، میخواهید خودتان را تطهیر کنید؟ من اصلا کارم را برای چنین جاها و برای چنین مقاصدی نمیدهم. یا مثلا من حکومتی نیستم اما حکومت اسلامی را دوست دارم. من بعد از پایان نمایشگاه دی ماه عزا گرفته بودم که کارهایم را کجا بگذارم. با کلی زحمت یک انبار پیدا کردیم.
حالا به فروشش اصلا فکر نکردیم. من حتی جایی برای نگهداری کارهایم ندارم، بعد میگویند من دارم سواستفاده میکنم. این حرفها هست. من از بچگی و قبل از اینکه انقلاب اسلامی و معنی حکومت را بفهمم، چیزی در درونم بود، که هنوزهم به همان فکر میکنم. فکر میکنید الان انجام دادن این کارها برای من راحت است؟
- اما بیشتر مخاطبان شما، گذشته از مخاطب عام کسانی هستند، که نگاه ایدئولوژیکی که دراین ۴۰ سال ترویج شده و میشود میپسندند.
نه ربطی به ۴۰ سال ندارد. من احساس میکنم که کار باید مبنی بر متون تاریخی و متون اصیل مقتل باشد و وقتی اثری به این صورت باشد جهان شمول میشود و آدمهایی که در این چهل سالاند یا قبل از این چهل سالاند یا در دنیای دیگراند، آن را میپسندند. من اصلا برای چه قلم به دست میگیرم، برای کار ایدئولوژیک؟ خیر. برای تبیین فرهنگ اهل بیت. و اصلا هم تاریخی نگاه نمیکنم. به اصول تاریخی علاقهای ندارم. "فردوسی"، "شاهنامه" را نوشتهاست، اما من تا به حال رستم را نکشیدهام. نه این که دوست نداشتهباشم، ذوقی برای آن ندارم.
- به هر حال آن بخشی که در فرهنگ مرسوم است و فرهنگ عاشورایی است و مسأله محرم است. جنبه احساساتی آدمها در این اوقات بیشتر درگیراست و آدمها با احساسات تهییج شدهتری اعمالی را انجام میدهند.
اگر احساسات را در جوزدگی معنا کنید، من میگویم نه قبول ندارم. اما اگر احساسات را زیر مجموعه محبت بیان کنید، میگویم بله.
- شما به مضامینی که کار میکنید با احساس محبت نگاه میکنید؟
بله. الان کسی مثل من، که آدم مؤمنی نیستم اما این موضوعات را دوست دارم، یکی از معضلاتی که مخاطب همیشه با آن مواجه است و این است که فکر میکند که من آدم خوبی هستم که این آثار را کشیدهام. میگویم نه من هم مثل توام، شاید که از لحاظ معنوی از تو پایینتر باشم. ولی خب دوست دارم این کارها را انجام دهم.
- ما تا قبل از سال ۵۷ با نوع دیگری از هنری که به سنت ارجاع میدهد، چه به لحاظ ظاهر و چه به لحاظ محتوا روبهرو بودیم و مهمترین مشخصهاش مکتب "سقاخانه" بود. و مضامین محرم را هم داشتند. منظورم آن نوع از هنر مدرن است که به مسائل سنتی میپرداخت. وقتی که عقبتر میرویم، میبینیم که خیلی از هنرمندان این را کار کردهاند. هنری که متوجه مسائل سنتی بود و مشخصا این مسأله مضامین عاشورایی بیشتر محدود به نقاشی "قهوهخانه"ای بود و اصلا وارد دنیای هنر نشدهبود.
میدانید چرا نشدهبود؟ به خاطر مخاطبش. هنری که دلش میخواهد با مخاطب حرف بزند یا مخاطب باید زبان تورا بفهمد یا خلاصه باید هنر و مخاطب هم سطح شوند. به من میگویند یک تاش سبز بگذار و یک مثلث قرمز. میگویم من همه اینها را بلدم. اما میخواهم با مخاطبم حرف بزنم. مخاطب اگر کار من را نفهمد، من به نتیجه نرسیدهام.
- اما گمان میرود، علاوهبر آن گفتمان، حکومت هم به هرحال زیباشناسی مردم را به این سمت برد که مضمونهای عاشورایی را با وسیلهای جدیدتر و نگاه به روز تری بیان کند. طوری که تمام مردم بفهمند. قبل از آن چنین چیزی نبود.
نه من قبول ندارم. زمانی که ما بچه بودیم یک تمثالی در خانه همه بود. آن هم هنر است. حالا قبل از آن هم بود. اینها هم به نوعی ارتباط با مخاطب است.
- شما خودتان را پیرو آن نگاه و مثلا نقاشی تمثالهای "تجویدی" میدانید؟
من خودم را پیرو هیچکس نمیدانم. من فقط حرفم در کاری است که انجام میدهم، من پیرو هیچ مکتبی نیستم. حتی مکتب گریز هم نیستم. من اصلا ادعایی ندارم که دارم تولید هنری میکنم. اصلا برایم مهم نیست. من فقط یک چیزی را احساس میکنم. من میخواهم واقعهای را توضیح دهم، قصه بگویم، نه قصه بد، میخواهم داستانی را تعریف کنم، که عقیده دارم این داستان الگوی صلاح و رستگاری است و میخواهم این را تمرین کنم. یعنی اگر کسی کامل بتواند، این را بفهمد در تمامی شئونات زندگی این میتواند، هدایتش کند. مثل یک کشتی که به آن طوفان میخورد اما کشتی هیچ آسیبی نمیبیند و میرود تا آخر زندگی. چنین ابزار و حقیقت با خیر و برکتی در اختیار دارم، آیا نمیارزد من تمام زندگیام را برایش بگذارم؟ این ذهنیت من است.
- قطعا میارزد. اما اینجا ذهنیتتان ذهنیت یک هنرمند نیست. بیشتر ذهنیت یک مُصلح اجتماعی یا کسی که خیر و شری را تعیین میکند است.
اصلا برایم مهم نیست. من چند وقت پیش با شخصی صحبت میکردم و فکر کردم آن هنرمندی به نظرم موفقتر است که از دغدغههای "من" نمیگوید. از دغدغههای "ما" میگوید و از مسائل ما میگوید. الان خیلی مرسوم است، که میگویند این هنرمند هم جنسگرا بوده است، مثل خیلی از نقاشهایی که هستند و آمده و این درونیات خودش را ترسیم کردهاست و خب درونیات تو به چه درد من میخورد؟ الان من ناراحتم بنشینم تصویری بکشم درباره ناراحتی ام و آنها را انتقال بدهم. مخاطب میگوید به من چه که تو ناراحت هستی؟
-دچرا انقدر باید به مخاطب فکر کنید؟
هنری که برای مخاطب نباشد، برای چه دارید کار میکنید. شخصی میگوید، من نقاشی انتزاعی کردم. برای چه؟ اگر میخواستم در ذهن خودم باشد بود دیگر. برای چه ارائه دادی؟ تو داری بیان میکنی و حرف میزنی. من الان در دلم تصنیفی را زمزمه میکنم. وقتی بلند بخوانم میخواهم تو آن را بشنوی و وقتی آن را میشنوی نمیتوانم بگویم به تو ربطی ندارد، آن را برای خودم میخواندم. کما اینکه کسانی که در گالریهایی که هرازچندگاهی رد میشوم، مثلا گالریهای مختلف را میبینم، آثار خیلی بدی روی دیوار است.
میگویم هنرمند حتی برای من احترام قائل نبودهاست. من میروم در نمایشگاهِ هنری و میبینم فلان هنرمند برای مخاطبش وقت گذاشته و فکر کرده. درست است که زبان متفاوتی از نظر تکنیکی وبصری دارد، اما برای من ارزش قائل بودهاست. "آیدین آغداشلو" برای مخاطبش ارزش قائل است و "بهمن محصص" هم همینطور. اما خیلی از کارهایی که ما در گالریها میبینیم، اصلا برای مخاطب ارزش قائل نیستند. من نمیگویم حتما از تعالی انسان نقاشی بکشید، هر چه میکشید برای مخاطب ارزش قائل باشید.
- من فرمایش شما را در زمینه تکنیکی تأیید میکنم، اما ارزشی که شما میگویید از نظر محتوایی چطور باید انقدر به فکر مخاطب باشد؟
مفهوم در چه قالبی به ما ارائه میشود؟ در قالب تکنیکی. یعنی مفهوم یک اثر هنری، به نظرمن مثلا خشونت است. خب خشونت را چگونه ارائه میدهید؟ خب اگر آقای "حسین علیزاده" پنجه درجه یکی نداشته باشد، چگونه میخواهد احساساتش را بیان کند؟ پس تکنیک مهم است و ابزار بیان مفهوم است.
- مقداری میرویم سمت جنبه هنری کار شما که فرمایشتان شفافتر شود. با توجه به اهمیتی که گفتید تصویر ذهنی از چیزهایی که خواندید و قصههایی که در زندگیتان آرام آرام با آنها تجربه داشتید، شکل میگیرند و بعد آنها را روی تابلو میآورید؟ میخواهم در مورد این مسیر برایمان توضیح دهید که وقتی ما با تصویری روبهرو میشویم، بر فرض مثل صحنه شلاق زدن یا مثلا آن اسب و یا آن شتر که در لحظه نشستن فریز شده و شما این تابلو را ترسیم کردید. این از کجا و چگونه شکل میگیرد و برایش چه اقداماتی انجام میدهید تا تبدیل به یک تابلو شود؟ این روند خیلی مهم است چون ما آنجا میفهمیم که چقدر تکنیک مهم است و چقدر معنا.
ایدئولوژی یا همان محبتی که میگویم. شخصی آمد خدمت "امام صادق" (ع) و گفت:"آقا من اسم پسرم را علی گذاشتهام. آیا این اسم روی فرزند اثر وضعی دارد؟ یا همین که اسم فرزندم را علی بگذارم کرامت است؟". "امام صادق" جواب داد:" بله به خدا قسم." منظور این نیست که زمانی که اسم پسرم را علی گذاشتم بچه خوبی میشود. منظور این است که شما برای یک تقارب احساسی و درونی اسم بچهات را حسین گذاشتی و میتوانستی چیز دیگر بگذاری. و همانجا فرمود: "آیا دین غیر از محبت و نفرت است؟ نفرت به اشقیا و محبت به اولیا خدا."
نسبت به انسانهای سالم. حالا محبت به رسول خدا تا محبت به مردم کف خیابان باشد. این برای همه ماست. من چرا شما را دوست دارم؟ چون در هنرتان صداقت دیدهام. من درباره مفهوم صداقت به طور کلی صحبت میکنم و من و شما مهم نیستیم. حال به داستانی که الان برایتان توضیح میدهم میرسیم. برای من اولین چیزی که مطرح است محبت است. علاقهای که به این موضوعات مقدس دارم. علاقهای که به نقاط نورانی خلقت دارم. حالا اگر خدمت خود سیدالشهدا برسید. شخصی میگفت، امام حسین(ع) روی شتر صحبت میکرد و خطبه میخواند و او را سنگ باران میکردند. امام گریهاش گرفت، نه این که چرا به من سنگ زدید.
اگر اعتقاد به امام زمان دارید، امام حسین(ع)، امام زمان خودش بوده و تمام ذرات جهان در خدمت امام زمان است. میتوانست بگوید همهتان بمیرید و آنها در جا بمیرند. امام اما ناراحتیاش از انحراف بشریت بود، نه از تشنگی یا اینکه بچهاش را کشتند. اینها اولیت دوم هستند. اولین چیز محبت است و محبتی که ما را به اهل بیت متصل میکند و ما هر آنچه که راجع به اهل بیت بگوییم اشاعه خیرو انسانیت و رستگاری است. این روزها مردم درباره حقوق حیوانات حرف میزنند. آن زمان پیامبر گفتهبود اگر اسبت تشنه است، از آن سواری نگیر. شلاق به صورتش نزن و به اسبش را هیچ وقت شلاق نمیزد.
- شما اینها را چگونه تصویرسازی میکنید؟
من اول خواستم دلیل اتصالم را مشخص کنم. بعد میآییم میگوییم ما که ندیدهایم. همه ما نمیرویم این مطالب را بخوانیم. حالا الان تبدیل به زبان هنر میشود. چرا؟ چون حتی من از هم از هنرم جدا هستم. شما کار من را در نمایشگاهم یا در گوشی ات میبینی، اما من با کارم نیستم. من در نمایشگاهم نشسته بودم و یک پیرمردی (از این زمان شاهی ها) آمد گفت نقاش این کارها کیست؟ گفتم من. گفت مطمئنی؟ من فکر میکردم پیرمرد باشی. اتفاقا این قضیه خوب است. چون ما نمیخواهیم، بگوییم ما هستیم. ما میخواهیم، بگوییم اثرم را ببین و به من کاری نداشته باش.
- از نظر محتوایی شما نگاهی دارید، که حتی خودتان را هم حذف میکنید معمولا؟ و مضمون جلوتر از خودتان حرکت میکند. روند تکنیکی تان را نگفتید.
درباره تکنیک، مثلا موضوع معراج پیامبر است. متونی در این باره وجود دارد. تمام اینها در ذهن تصویر درست میکند. این تصویرها را دفتر ابتدا طراحی میکنم. و ثبت میکنم. موقع اجرای کار سایز را انتخاب میکنم. این کار در چه قالبی مناسب است که اجرا شود. بعضی کارها باید بزرگ اجرا شوند و بعضی کوچک. انتخاب رنگها برای اجرا کار مهم است. مثلا من کاری را فقط با دورنگ اجرا کردم. البته نباید گیر اتود باشید. اتودها گاهی مدادی است و گاهی با رنگ روغن است.
- تصویری که در ذهنتان شکل میگیرد عمدتا ریشه در متون نوشتاری دارد یا در تجربههای خودتان از فضای سنتی؟
بله این تصاویر باید مستند باشند و تحریف نشوند. کارهای من تماما مستنداند و بر اساس متون اصیل هستند.
- بیشتر روی چه متونی تکیه دارید؟
متون اصلی. مثلا درباره واقعه خیبر، من هرچه مطالعه کردم، متون اهل سنت بود. مثل متون "صحیح بخاری"... در کتاب "صحیح بخاری" نصف خط درباره "امیرالمؤمنین" گفته است. من سراغ هم منابع شیعه و هم منابع اهل سنت میروم.
- اینها را میخوانید در ذهنتان تصویر شکل میگیرد؟ وقتی در نقاشی سنتی مثل "قهوه خانه" ای یا پارچههایی که کار میکردند، آنها هم تصاویری در ذهنشان شکل میگرفت. سوالم این است که در ۱۳۹۸ خورشیدی هنرمندی که ذهنش روی مضمامین عاشورایی حساس است، چرا تصاویری که در ذهنش شکل میگیرد، انقدر قابل مقایسه، با نقاشیهای واقعی است و به سمت بازسازی واقعیت میرود؟ اما این مضامین در سال ۱۳۰۲ خورشیدی به سمت تخیلگرایی میرود و از رنگهای خیلی تخت استفاده میکند؟
این به تجربیات بصری هنرمند بازمیگردد. من در فضای تجسمی چندان نتوانستم که بروم و با اساتید صحبت کنم. و راستش را بخواهید خیلی هم اساتید روی بورس را قبول ندارم. اما یکبار که با استاد (حسین)علی زاده صحبت میکردیم، به ایشان گفتم استاد خیلیها به من میگویند تو از لحاظ تکنیکی نقاش کهنهگرا هستی. نقاشی حال حاضر نقاش مدرن است. استاد "علی زاده" گفتند، امکان ندارد تو نقاش کلاسیک باشی. تو در دنیای مدرن زندگی میکنی و از امکانات و تکنولوژی مدرن استفاده میکنی.
تو نقاش بعد از پیداش سینما هستی. قبل از پیدایش سینما و دوربین فیلمبرداری هنرمند نمیدانست که میتواند یک پوزیشن را از زوایای مختلف بررسی کند. در آثار کلاسیک ما تفاوت چرخش دوربین را نمیبینیم و گویی دوربین چشم هنرمند ثابت است.
- حتی کارهای "کارواجو" که شما از آنها متاثر هستید، هم عمدتا دوربین یک دوربین شاهد و ناظر و زنده است که هم عرض با سوژه نشسته است. اما شما دور موضوعاتتان میچرخید.
این قضیه اصلا عیبی ندارد. ما نقاش بعد از پیدایش سینما هستیم.
- چقدر تاثیر کمیک استریپ و سینما در کارهایتان مشهود است.
بسیار زیاد و بسیار عالی روی من تاثیر داشتهاست. بعضی از بچهها برای اتود یک فیگور خیلی زور میزنند، اما چیزی که باعث شده من بتوانم راحت چیزی را ترسیم کنم، و خیالی نگاری بکنم همان تجربیات تصویرسازی و کمیک استریپ من است.
- از کجا شروع کردید؟ کاریکاتور؟
ببین من شاید ۵ تا کاریکاتور هم نکشیدم
- در زمانی که شما وارد هنرهای تجسمی شدید دو شاخه از هنرهای تجسمی خیلی جذاب بود. یکی کاریکاتور و دیگری خوشنویسی. شما هنرستانی بودید؟
من از قبل از هنرستان با هنر آشنا شدم. چون برادرم عکاسی دانشگاه آزاد میخواند و با اساتیدی مثل استاد "فرنود"، استاد "نجابتی" مثل "آقای عابدنی" و "آقای خسروجردی" و اساتیدی که در دانشگاه بودند آشنا بودم. یا مثلا "کیخسرو خروش" اینها آدمهایی بودند که اسمهایشان را زیاد میشنیدیم. "پرویز مشکاتیان" را پنج سالگی شناختم. برادرم این اساتید را میشناخت و من تحت تاثیر برادرم بودم. برادرم اولین آموزگار هنری من بود. وقتی به جای آهنگ "شهرام شب پره" در خانه "نوا مرکب خوانی" پخش شود خیلی فرق میکند. زمانی که من بچه بودم و میخواستم شعر بخوانم شعر"سعدی" که "شجریان" خوانده بود را میخواندم.
- از سن کم هم آدم متشرعی بودید؟
بله خانواده مذهبیای بودیم. عموی من آدم هیئتی بود. پدرم و خانوادهاش هیچ کدام هیچ وام داری از هیچ حکومتی نبودند. پدرم نجار بود. من در هنرستان هنرهای زیبا درس خواندم. پدرم کاغذ به دست میگرفت و نقاشی میکرد. مثلا با خودکار دشت میکشید. چند گوسفند هم میکشید که دارند چرا میکنند. و گوسفندان را خیلی درست میکشید و من نگاه میکردم. یک چوپان ته نقاشی بود و داشت نگاه میکرد.
ما تلویزیون سیاه و سفید داشتیم، تنها فیلمهایی که در دوران کودکی دیدم سه فیلم متفاوت بود. در شش سالگی فیلم "پاپیون" را دیدم، خیلی فیلم سختی بود. برادرم میدید او تحصیلات هنری دارد. الان هم کار گرافیکی میکند. مثلا ساعت۳ شروع کردیم به دیدن فیلم، و چون ذهن تجسمی دارم تمام قسمتهای فیلم در ذهنم خیلی تاثیر میگذاشت. تا پایان فیلم.
فیلم دیگری که دیدم "اژدها وارد میشود" بود و یکی هم "محمد رسول الله". اژدها وارد میشود را وقتی دیدم احساس میکردم دارم آتاری نگاه میکنم، و برایم پوج بود. اما جذاب هم بود. بدن "بروس لی" را میدیدم و فکر میکردم چه بدن چغری دارد. شناخت اسطوره و پرداخت به اسطوره مذهبی از "آنتونیکویین" برای من شروع شد. یعنی من هر چه تا به حال راجع به اسطوره تصویر دیدم. با او همراه است. آنجایی که حمزه به صورت اسلو موشن میآید مثلا. نفسم از دیدن آن فیلم بند میآمد.
احساس میکردم پیامبر تنهاست و کسی را ندارد. و حمزه میآید و ازش حمایت میکند. اولین بار این فیلم را ضبط شده دیدم که به خاطر ضبط دفرمه شده بود و سرها خیلی کشیده بودند. واقعاً از دیدن این فیلم لذت میبردم. یک صحنه ای درش بود، که حذف شده و در نسخه قدیمیاش بود. صحنه ای که در جنگ "بدر" همه دارند، شمشیرها را تیز میکنند بعد "ذوالفقار" میآید، در کادر و حمزه میگوید شمشیر "امیرالمؤمنین" اولین شمشیر است. در نسخه اصلی فیلم هست اما مثلا در نسخه ای که تلویزیون نشان میدهد نیست.
زمانی که فیلم "محمد رسول الله" ساخته شد، جامعه آمریکایی جامعه معترضی به جنگ ویتنام بود و جوانهایی که در سینما بودند حتی بازیگران این فیلم فیگور هیپی دارند. این فیلم علاوه بر این که روایت داستانهای اسلامی بود، فیلمی انقلابی هم محسوب میشد و نزدیک به ایدئولوژویی بود که "جمهوری اسلامی" هم بر اساس همان ایدئولوژی درست شد.
اسم اصلی فیلم "الرساله" است و اولین فیلمی بود که بعد از انقلاب اسلامی در رسانهها مدام تبلیغ میشد و در سینماها نمایش دادند و یک مقداری با روایتهای کتب صدر اسلام متفاوت است. نمیگویم غلط است، اما جنبههای حماسی اسلامی و آن فرهنگ معترض جوانهای آمریکایی هم درش پر رنگ است. خود "رقاد" هم آن زمان جوان بودهاست و آدمهایی مثل "آنتونی کویین" کسانی بودند که در سینمای آمریکا معمولا فیلمهای آلترناتیو بازی میکردند.
- شما همان آدم را میبینید که نقش "عمرمختار" را هم بازی میکند که یک شخصیت انقلابی لیبیایی است و با همان ظاهر در فیلم "محمدرسول الله" هم است. آیا فکر نمیکنید، بیش از اینکه مضامین اسلامی باشند، تحت تاثیر مضامین انقلابی بودند. این سلیقه که حتی خود من هم جزو طرفدارانش هستیم. این سلیقهای که ما با آن تنطیم شدیم. این فیلم بیشتر انقلابی است تا روایت ائمه اهل بیت.
نه نمیدانستم. من احساس میکنم... راجع به شمشیر امیرالمؤمنین الان بحث است. بعضی میگویند شمشیری است که دو طرفش میبرد و بعضی میگویند یک شمشیر دو شاخه است. این حرفها همیشه هست.
- من بحث یک سند تاریخی را نمیگویم حس پر شور و انقلابی که این فیلم دارد را میگویم.
اصلا انقلاب یعنی چه؟ یکی از افراد سیاسی آمده بود، در نمایشگاه من و میگفت شما خود را هنرمند انقلابی میدانید؟ گفتم آقا شما دنبال چه هستید؟ من چند نقاشی کشیدهام نه به کسی کار داشتم و نه از کسی وام گرفتم نه از کسی کمک گرفتم. من یک هنرمند آزاد هستم و دارم کار میکنم. گرسنگی و فشارش را خودم را تحمل میکنم.
و همه سختیها و فحشهایش هم مال خودم است. به او گفتم اگر انقلاب را شما این معنا کنید که انقلاب علیه تمام پلیدیها بله من هم هنرمند انقلابی هستم و پیامبر شخصا رهبر انقلابیان جهان و خلقت است. و آن فیلم هم فیلم انقلابی است. تمام شخصیتهای اهل بیت و چهارده معصوم همهشان انقلابی بودند و از رهبران انقلاب بودند و تا روز قیامت هم هر کس علیه خار کردن بشریت و استکبار انقلاب کند، انقلابی محسوب میشود.
من با حرفهای سیاسی مخالفم. یک بار ما داشتیم در راهپیمایی میرفتیم، در "روز قدس"، یک خبرنگاری فرانسوی پرسید، چرا میگویید مرگ بر آمریکا؟ گفتم ما نمیگوییم مرگ بر مردم آمریکا، ما میگوییم مرگ بر استکبار. اما من معتقدم حمزه فیلم محمد رسول الله هم یک شخصیت سیاسی است
- شما در"سیره ابن هشام" یا "تاریخ طبری" با یک حمزه معمولیتری روبهرو هستید تا حمزه سینمای "مصطفی العقاد"... و میگویند اقتضای زمان ساخت فیلم محمد رسول الله این بوده است که شخصیتها پر شور باشند...
من این را قبول ندارم. حقیقت همیشه مثل نور مشخص است. متر و معیار حقیقت مشخص است.ما عقل داریم و عقل حقیقت را مشخص میکند. درباره تاریخ جنگ خیبر من میدانم چه بودهاست. برای سندیت منابع اهل سنت را هم خواندم. لزومی ندارد حتما تاریخ اهل بیت را بخوانید. زمانی که میخواهید مذاکره کنید فقط نباید در زمین خودتان بازی کنید. ما باید جامع الاطراف صحبت کنیم و آن وقت حقیقت مشخص میشود. بحث کردن در صورتی به نتیجه میرسد، که کسی زاویه نداشته باشد.
دوست من آمده بود اینجا نماز میخواند. من هر کس را همانطور که هست قبول دارم. کسی که به من آسیبی نرسانده را کاری ندارم. با او صحبت میکنم و دخالتی هم در زندگیاش نمیکنم. وقتی اینطور فکرکنید... استاد "علیزاده" آمدند نمایشگاه من وگفتند چطور بود. گفتم استاد یک دانشجو هنر در فلان گالری نمایشگاه میگذارد و جمعیت زیادی به دیدن نمایشگاهش میآیند.
شما روز جمعه بروید افتتاحیه در یکی از گالریها، یک جمع مثل پشه جمع میشوند و هی میروند این گالری و آن گالری و همه هستند. ولی آن جمع هنری که ادعای هنر دارند در نمایشگاههای امثال ما نمیآیند. این یعنی دگماتیسم فکری! ما نباید فکر همدیگر را قبول داشته باشیم باید کار یکدیگر را ببینیم. هرکس با زبان خودش حرف میزند. میتوانید قبول کنید میتوانید هم قبول نکنید. اگر انقدر زبانش نافذ بود که قبول کردید، آفرین به او. ولی اگر جبهه دارید این فایده ندارد.
- برویم سراغِ سالهای تصیل شما. در هنرستان هنرهای زیبا نوعی از نقاشی تدریس میشد و اساتیدی که بودند که ریشههای کار شما از آنجا میآید و ما به آن لقب "OLD SCHOOL" نه به معنای منفیاش را میدهیم. در آن نوع تدریس زیباشناسی بدون طراحی خوب معنا نداشت و نزدیک به هرن کلاسیک اروپا بود.
بله کاملا درست است. من دست آقای "آریاسب دادبه" را میبوسم به خاطر این قضیه. آقای "دادبه" کتاب "کاندینسکی" را میآورد توضیح میداد. یا "ولاسکز" را توضیح میداد. اما میگفت نقاشی، نقاشی ولاسکز است.
شما اولین بار با نقاشی کلاسیک در هنرستان آشنا شدید؟ و بیشتر از همه کدام هنرمند برایتان جذاب بود؟
من بیش از همه "دیهگو ولاسکز" برایم تاثیر گذار بود.
- فکر میکنم سنت ولاسکزی در نقاشیتان ادامه پیدا میکند چون شما زمینه را تیره نگه میدارید و با ته رنگ کار میکنید و بعد ساخت و ساز میکنید. این را درکارهای "بوتیچلی" و "کاراواجو" هم که قبل از آن فرسک کار کردند میبینیم. در آن دوره شما به این نقاشها نزدیک شدید. مضمونهایی که اینها میکردند همهشان مضمونهای مذهبی بودهاست.
جالبی قضیه همین است. یکی از دوستانم میگفت ول کن این قدیمیها را! بعد گفتم فلانی تاج تاریخ هنر دوران کلاسیک و باروک است.
- من دیدم در ویکی پدیایی که برایتان درست شده شما را به عنوان نقاشی که باروک نزدیک است میدانند. توجهتان به نقاشی باروک از کی تقویت شد؟ بعد شما دانشگاه شاهد درس خواندید؟ در دانشگاه شاهد علاوه بر اینکه مدرسه کلاسیک نقاشی ادامه پیدا میکرد به واسطه اساتید تئوریکش مثل "آقای مددپور" یا "آقای "حبیب اللهی" مشخصا کسانی بودند، که به مضمونهای سنتیتر توجه بیشتری داشتند. آیا هیچ وقت نگران نشدید که در نگاه زمان آموزش وعلاقه به هنر کلاسیک متوقف ماندید و قصد ندارید نگاهتان به سمت ساختار تکنیکی و مفهومی دیگری ببرید؟
بله دانشگاه شاهد درس خواندم. و اصلا اینطور فکر نمیکنم. واقعیتش این است که کاری که من الان انجام میدهم و دوستانی که منتقد به تکنیک من هستند، اگر میتوانستند ده درصد از این تکنیک را کار کنند، نمیخواهم بگویم چه کار میکردند. و این اصلا برای من مهم نیست. با تمام وجود میگویم که اصلا برایم مهم نیست که بگویند نقاش هستی یا نیستی. هنرمند هستی یا نیستی. مثلا زمانی که شخصی یک انسان را دوست دارد یا یک مطلوب یا دلبری دارد، تصویرش را با پیچ گوشتی یا پا روی زمین میکشد.یا با انگشتش روی شیشه میکشد. داستان این است.
ولی به هر حال تا قبل از ولاسکز که یک کمرگاه تاریخی در تاریخ هنر شناخته میشود، مضمونها مضامین سفارشی از کلیسا بودند. بعد از آن نقاشی به سمت مضامین واقعیتر میرود به خاطر اینکه دربار سفارش دهنده بود. اگر درباریان فرهیخته بودند به هنرمند فشار نمیآوردند تا حتما چیزی که آنها میخواهند را بکشند. در نتیجه هنرمندان حتی خود ولاسکز در نقاشیاش که به آینه نگاه میکند و هنرمندان بعد از ولاسکز هنرمندان یک مقداری حدیث نفس کردند. اما شما هیچ وقت سمت این موضوع نرفتید. به نظرم در کار شما نگاه صوفیانه وجود دارد تا مذهبی.
- این که میگویید صوفیانه، من یک فکری دارم میگویم که آیا آدم (آدم به معنای نفس) غیر از آن چیزی است که روی زمین پس میدهد؟ آدم این است اگر شکمش پر شود، شهوتش رفع شود، و ارضا شود والسلام...زمانی که یک نفر به خاطر یک تصادف کوچک فحشهای رکیک میدهد، این آدم چه دارد که بخواهد دربارهاش حرف بزند. یعنی شما دوست ندارید درباره مضامین اجتماعی اینطوری حرف بزنید؟
مسأله اجتماع اصلا فرق میکند. اینکه راجع به من حرف بزنم سخیف است اینکه راجع به ما حرف بزنم درست است.
- اما ولاسکز هم راجع به "منِ خودش" در آینه حرف زده است.
ولاسکز برای من مرجع نیست. او مرجع فکر من در نقاشان نیست اصلا. من هنرمندی مثل آقای (حسین) علی زاده را از نظر فکری قبول دارم. من به او گفتم شما ساز میزنید و من نقاشی میکنم، اما من مکتب فکری ات را قبول دارم. مکتب فکریتان مکتب سلامت و پاکیزهای است.
- شما نقاشیهای روبنس را از نزدیک دیده اید؟ نوعی شهود در قلمگذاری کارهای شماست که بیشتر در آن احساسات است که هنرمند را به سمت قلم گذاشتن میبرد. کارهای شما بیشتر روبنسی و رامبراندی است، اگر بخواهی تقسیمبندی کنم.
این هنرمندان خیلی ماهر بودند از لحاظ تکنیکی.
- اقای روح الامین یک مسأله ای وجود دارد که نقاشی باروک که نقاشی شما متاثر از آن است و میبینیم که این را خیلی خوب در کارهایتان بازسازی کردید، و این خودش متاثر از تک نوری معماری کلیساهاست که در ساعات خاصی از روز یک قسمتی ساعاتی روشن میشود و این زیباییشناسی، زیباشناسی اواخر قرون وسطی اروپایی است. ما این نوع از تصویر و تخیل را تا قبل از شما و هم نسلان شما که شما جزو شاخصترین هنرمندان این سبک هستید، ما تا قبل از این چنین سابقه ای را به این صورت در هنر بصری ایران نداشتیم.
یعنی آدمی که تا قبل ازین درباره موضوعات کار میکرد میرفت در تعزیه و یک چوب و پارچه میگذاشت و این میشد تعزیه. آن خیمه با شکوه را ما قبل از این نداشتیم. در نتیجه باید این بپذیریم که شما از تصاویر و سینما و نقاشی کلاسیک غرب مواردی را برای مضامین دینی و آیینی شیعه استخراج کردید. فکر میکنید اینها همه جا آشتی داشته باشند؟ فکر نمیکنید فیگور حضرت عباس با آن نور روی صورت شبیه به یک ابر قهرمان آمریکایی به نظر بیاید؟ تا یک پهلوان شیعی؟
این که ما داریم حرف میزنیم نتیجهگیریاش این نیست، که کاری که من انجام دادم عالی است. نه. وقتی من اثری در هنر کلاسیک اروپا میبینم، میبینم که این داستانش را چقدر خوب روایت کرده است. من میتوانم از این به عنوان یک ابزار استفاده کنم اما تا زمانی که در یک فرهنگ نباشم، روسها را دیده اید چطور رنگها را مخلوط میکنند؟ مثلا یک دانشجوی روس، یک طبیعت بیجان معمولی را کار کرده بود، اما خاکستری که درست کرده بود، با خاکستری که نقاش ملیت دیگری درست کرده متفاوت است. فضای اجتماعی روی نقاشی تاثیر گذار است. کاری که من انجام میدهم در زمان ریاست جمهوری آقای روحانی انجام شده است.
اینها روی کار هنری تاثیر میگذارد. امکان ندارد که من در تهران یک اثر اروپایی خلق کنم. میگویم مثلا این نوع ارائه تصویر نزدیک به هدفیست که من میخواهم به آن برسم.
- چقدر از نقاشان روس متاثر بودید؟ از نظر ترکیب و نور به آنها نزدیک نیستید اما نظر پالت نزدیکید.
نقاشان روس را حقیقتا زیاد نمیشناسم. اما من حتی از سینمای کیارستمی هم تاثیر گرفتم.
یعنی در واقع میتوانید بگویید من بیشتر از چیزهایی تاثیر گرفتم خارج از نقاشی. دوست دارم بدانم در برخورد با هنر معاصر روسیه یعنی بعد از انقلاب کمونیستی در روسیه داشتید برایمان بگویید.
من موزههای روسیه را ندیدم. اصلا روسیه نرفتم اما کارهایشان را دیده ام و احساس میکنم، هنرمند روس بیشتر از این که استاد ترکیب رنگ باشد، طراح است. تو نمیتوانی وقتی چهار مضراب بلد نیستی، دستت را روی تار بکشی و آهنگ بزنی. هنر روسیه خیلی مبتنی بر طراحی است. باید خیلی طراح باشی تا آنطور قلم بزنی. در نتیجه وقتی مبتنی بر طراحی است خیلی اتفاق درش دخیل است. مثلا به دوستی گفتم اگر میخواهی کار کپی کنی "کاراواجو" کپی کن چون کارش مهندسی است. "ولاسکز" کپی نکن، چون خود ولاسکز هم اگر بخواهد، دوباره لکهاش را بگذارد نمیتواند.
- برای همین"روبنس" را هم پرسیدم، چون اینها برخلاف "رامبراند" و "کاراواجو" یعنی "ولاسکز" و "روبنس" جنبه شهودی در کارشان است. و نمیتوانند به عقب برگردند و آن لکهها را تکرار کنند. مثلا "روبنس" یک سر اسب را در کارش با یک یا دو تاش قلم گذاشته است. و این مجددا قابل تکرار نیست.
مثلا کار "جکسون پالاک" هم قابل کپی کردن نیست. مثلا زمانی که رنگ را پاشیده شدت دست و وزش باد روی کارش تاثیر داشته. میتوانی دوباره اینها را تکرار کنی.
- ما در کشوری زندگی میکنیم که بیشترین حملههای تاریخی به آن صورت گرفتهاست. اسکندر و اعراب و مغولان و تیمور و افاغنه... و همیشه به ایران تجاوز شده است و آخریاش را هم ما بچه بودیم و به چشم دیدیم. یک کشورهمسایه به ایران حمله میکند. از طرفی بین دو کشور سنی نشین بزرگ که امپراطوری بودند، یعنی امپراتوری مغولان گورکانی هند و امپراطوری عثمانی بودیم و ایرانبعد از صفویه تبدیل به یک کشور شیعه شد. اینها را در نظر بگیرید، به عنوان این که این کشور همیشه در تب و تاب بوده است. میرویم عقبتر و به تاریخ پیش از اسلام. حتی وقتی که به زرتشت میرسیم به کشور حمله میشود و خود زرتشت کشته میشود. لهراسب به عنوان پدر شاه آنجا بوده است. و مغان اینطرفتر که افراسیاب حمله میکند و زرتشت کشته میشود. یعنی تنها پیامبر ایرانی کشته میشود. و تمام شاهزادههای ایرانی جوان مرگ میشوند. مثل تراژدی سیاوش، مثل بردیاو... در تمام اسطوره هنری ایرانی یک نقطه مشترک وجود دارد، "سوگ" طوری که الان ما گیاهانی داریم مثل بومادران که ارجاع به خون سیاوش دارد. و این قصهها کم کم تبدیل به کهن الگو میشوند و خیلیهایشان هم در حماسه عاشورا باز تولید میشوند. شباهتهایشان را پیدا میکنند و این قصهها مجدد تکرار میشودند. میخواهم بدانم شما کارتان را چقدر وام دار این سبقه تاریخی ایران میدانید که دوباره در شیعه باز تولید شده است. این را چقدر ایرانی میدانید؟
من با یک چیزی مخالفم، با اینکه بخواهیم به چیزی حجیت دهیم و بگوییم این علی اکبری که در اسلام است همان سیاوش است.
- نظریهای وجود دارد که میگوید اسطوره خود را بازسازی میکند. درباره وجود علی اکبر سند تاریخی وجود دارد. اما سر و شکل تاریخیاش فرق میکند. اشعار "ملاحسین کشفی" که قدیمیتر مقتل است، در دسترس به مردم در جنوب به عنوان روضه میخواندند و روضه از آن کتاب آمده، شما میبینید که علی اکبرش با آن علی اکبری که در اسناد تاریخی وجود دارد فرق میکند. خیلی به سیاوش یا سیاوشان نزدیک است و آرام آرام میآید در مراسم عاشورایی جنوبی که از قدیم شیعه بودند، خودش را باز تولید میکند. بنابراین ما همانطور که در معماری ایرانی در اسلام یک نگاهی را باز تولید میکنیم، محراب را در مساجد ایرانی با یک شکل شکوهمندتری میبینیم، واین در معماری اسلامی کشورهای دیگر وجود ندارند. در هنری هم که شما نمایندگی میکنید این اتفاق دارد تکرار میشود. یک بخشی از آن ایرانی است.
لفظ سوگ را باز تولید میکنم؟
- نه احساسی که آدمها دارند. تراژدی یا سوگ.
من حقیقتش زمانی که یک کار را میسازم، اصلا به سوگش فکر نمیکنم و نمیخواهم وقتی مخاطب آن را دید بگوید این ناراحت شده است. من دارم میبرمش در تاریخ.
- سوگ یعنی ابراز احساسات در برابر مرگ و این مربوط به پیش از اسلام است.
من کاری به این کاری ندارم و جنبه مخالفت نداشت این حرفم. من در مصاحبه ای گفتم که اگر ما کسی مثل "کورو ساوا" در کشورمان داشتیم، یا شخصی مثل "اسپیلبرگ" داشتیم، من هرگز نقاشی نمیکردم. اون فیلم میساخت و خوب میساخت و کافی بود. مثلا فیلمی با کیفیت "گلا یاتور" راجع به کربلا ساخته میشد. من نمیخواهم در کارهایم روضه خوانی کنم.
- اسطوره چطور؟
اسطوره الویت بیشتری برای من دارد. بیشتر مذهبی است و ستایشگرانه هم هست.
- من دارم میگویم، اینها از قبل از اسلام در اسطورههای ایرانی بودند، پهلوانگرایی چیز بدیهی است که در ایران سابقه دارد. چقدر کارتان را گذشته از اسلامی بودنش ایرانی میدانید؟
من یک ایرانی مسلمانم و آثارم قطعا ترکیب این دو است. من سه تار گوش میکنم و نمیتوانم ایرانی نباشم.
- شما یک روایت ایرانی را از عاشورا پیش میبرید؟
بله. عرب و عجم برای سالها پیش بود. نظر منفی نسبت به عربها و هر ملیت دیگر اشتباه است.
- ما در معماری ایرانی و اسلامی به یک سنتز رسیدیم و هم نشینی اسلام و ایران صورت گرفته است. شما بین ایرانی و اسلامی بودن هنرتان به یک اجماع رسیده اید و ما در دیگر کشورهای اسلامی نگاه اینچنینی به اسطوره را نداریم.
پیامبر میگوید: "وطن پرستی جزئی از ایمان است. این را خود اسلام هم میگوید."
- غیر دوازده امامی دیگر شیعه که در کشورهای دیگر هستند اسطورههای ایرانی در ماجرای عاشورا برایشان بازتولید نشده است. و نگاهشان به عاشورا مثل ما نیست. من منظورم این بود.فقه شیعه دوازده امامی به این دلیل که منجی گراست، یک نگاه حماسی و قهرمان پرور دارد. نگاه حماسی به عاشورا ایرانیزه کردن آن است. هیچ وقت دغدغه این را داشتید که در نمایشگاههای خارج از کشورتان یک دیدگاه ایرانی را به مخاطب خارجیتان نشان دهید؟
نه این مسألهام این نبود، اما اثر خودش این را بیان میکند. تمام من در کارهایم مشهود است. ایرانی بودن در وجودت هست و نیازی نیست که ادایش را دربیاوری.
- یک بخشاش بازار خارجی هنر ایران و آن چیزی ست که از ما توقع دارند. یک بخشی هم این است که من به عنوان یک هنرمند ایرانی در یک نمایشگاه بینالمللی حضور دارم. هیچ وقت شده موقع انجام کار تصمیم به تشان دادن یک مولفه ایرانی بگیرید؟
هرگز. آقای "میرباقری" فیلم "مختار" را ساخت و خیلی حرف دربارهاش بود. بعضی میگفتند فیلم مختاری را که جمهوری اسلامی بسازد را قبول نداریم. یا در یک سریال میگفتند میخواستند تقارب فکری بین "حضرت یوسف" و "احمدی نژاد" ایجاد کنند. خب این خیلی کار اشتباهی است. اگر کسی چنین کاری کند خائن به موضوع است. شما نمیتوانید یک قصه قرآنی با عظمتش را با یک رئیس جمهور دو روزه گره بزنید. که چه بشود؟ اگر من هم این کار را بکنم نادرست است.
- نظرتان در باره شعرهای مقتل و مداحی و شاعری مثل "محتشم کاشانی" چیست؟
آنها قلهاند. چون ارتفاع کلامشان خیلی بالاست به انتزاع رفتهاست.
- اما در مورد شعر مدح ائمه در تاریخ ادبیات انتقادی وجود دارد. و اثبات شده هم هست که دربار صفوی از این نوع شعر حمایت میکرد و در مقابل گونههای دیگر شعر، جبهه میگرفت. و در آن زمان خیلی از شاعران به هند رفتند. مداحی در واقع یک نوع شعر و هنرحکومتی بوده است.
اینها فرضیههایی است که وجود دارد. من الان جلوی شما حاضر نشستم و میآیند درباره ام میگویند، حکومتی است. زندگی من را طوری بیان میکنند که من نیستم. حالا محتشم متعلق به صفوی است و مال خیلی سال پیش است.
- این را شعر شناسهایی مثل "شفیع کدکنی" گفتهاند. فرضیه نیست و یک مسأله اثبات شده است.
اگر عقیده داشته باشی هنرمند از اثرش جداست پس شعر محتشم یک چیز است و خودش یک چیز. من این را در خودم هم دیدم. من "سعدی" و "حافظ" و "مولوی" هم میخوانم. از "بیدل دهلوی" هم شعر میخوانم.
- چرا "بیدل"؟ در شعر "بیدل" صور خیال را به گونهای میبینیم، که زمینه همیشه تاریک است و یک موقعیت برزخی نه روز و نه شب است. و دور دست خیلی پیدا نیست و عناصر همه شان انگار که اتفاقاتی از سر گذشته هستند یا قرار است که بیفتد. تمام اینها که گفتم در مورد نقاشی شما هم مصداق دارد. و مشخص است به این نوع از شعر، یعنی شعرهندی علاقه دارید. منظور فضای آخرالزمانی که در تمام کارهایتان هست.
در شعر دوران دوران معاصر قلههایی مثل "سایه" همین "شفیعی کدکنی" و "فریدون مشیری"، "نیما" که فضایش سرزمینی خیلی عجیب و غریب است را میخوانم و به "شاملو" هم علاقه ندارم.
- کتابی از "تقی پورنامداریان" نویسنده "رمز و راز در ادب فارسی" وجود دارد به نام "پرسه در مه" در مورد شعر شاملو. این کتاب خیلی منصفانه است.
شاملو را نمیکوبم. فقط نمیخواهم.
- سریالهای روز مثل "بازی تاج و تخت" را میبینید؟
یک قسمت اولش را دیدم و کیف کردم. اما دیگر حوصله نداشتم. شبها که در اینستاگرام میگردم، مغزم پر از تصویر میشود. من خیلی فیلم سینمایی هم نمیبینم هر چه تصویر میبینم، ذهنم از تصاویر اشباع میشود و در ذهنم میماند، اما باید ذهنم را خالی نگه دارم باید تا خودم تصویر بسازم. مثلا روزی که بروی یک نمایشگاه نقاشی یا یک موزه را ببینی دیگر، دلت نمیخواهد بیایی و کار کنی. من هم زیاد به اینستاگرام نمیروم و فیلم نمیبینم تا ذهنم پر نشود و بتوانم خودم تصویرسازی کنم.
- در مورد نقاشی "محسن حججی" و آن موضوعاتی که کار کردید، آنها ظاهرا حداقل ارتباط با مضامین سنتی را دارند. حداقل از نظر روبنا. شما بینشان یک ارتباطی پیدا کردید با مسائل سنتی و آیینی مثل عاشورا. نگاه مورد پسند نظام هم هست. اینجا تنها جایی است که شما به مسائل روز حساسیت نشان دادید. شمایی که میگویید من نمیخواهم درمورد مسائل روز صحبت کنم، چرا به یک باره به این سمت رفتهاید؟
یک مطلبی است که اگر ما بیاییم بگوییم اینکه در سال ۶۱ هجری حکومت یزید یا معاویه آمد علیه امام حسین دست به اقدام نظامی زد، و سیدالشهدا را کشت و به ناحق کشت. اگر ما این را ببینیم و امتداد ظلم را در زمان حال نبینیم دروغ است. اگر من راجع به شهدایی مثل شهید "محسن حججی" رفتند و شهید شدند و ازکیان مملکت دفاع کردند، درست نیست که درباره این موضوعات حرفی نزنیم. این تصاویر در ذهنم کم شکل میگیرد و احساس میکنم اگر خیلیهایشان را بگویم، باسمهای میشود و من دربارهشان خیلی نمیگویم. دو یا سه مورد محدودش را گفتم.
- یعنی شما این تیپ نقاشی را سفارش نگرفتید؟
هرگز و اعتقاد خالص بود و واقعاً زمانی که کسی میگوید این کار را سفارش گرفتهای، ناراحت میشوم. من کار "محسن حججی" را در شبکههای اجتماعی دیدم و زمانی که آن را دیدم داشتم خفه میشدم. عکسش از طریق شبکههای داعشی منتشر شده بود. یک پسر جوان و لاغرگویا متولد سال ۷۱ هم بود و صورت "محسن حججی" را هم خط زده بودند و نوشته بود که متاسفانه یکی از جوانان ایرانی اسیر داعش شد و داعشیها اعلام کردند که او ایرانی است و من واقعاً داشتم دیوانه میشدم.
به خانوادهاش فکر میکردم و میگفتم چه بلایی سر این بچه خواهد آمد. چه میخواهند با این بچه بکنند. خیلی متاثر شدم. دو روز بعد عکسش منتشر شد و گفتند او را کشتهاند. و شهید شده بود. چون سربازانی که به سوریه میروند، عکسشان منتشر نمیشود. اما زمانی که شهید میشوند عکسشان منتشر میشود. وقتی که فهمیدم شهید شده و سرش را بریدهاند، انگارکه سر برادرم بریدهاند. یا انگار سر دوستم قدیمیام را بریدهاند.
- ما همزمان با آن نقاشی شما، مطالب مربوط به ایشان را به صورت مداوم در رسانههای رسمی هم میدیدیم. خب افراد زیاد دیگری هم هستند که برای وطن این اتفاق برایشان میافتد. چرا مشخصا سراغ این موضوع رفتید؟
خودِ مردم بیشتر آن را منتشر کردند تا رسانههای رسمی. من آن را کار کردم و خدا شاهد و از اعماق قلب ما آگاه است یعنی هیچ چیز بر خدا پوشیده نیست. من آن تابلو را شب تا صبح کار کردم صبح هنوز کارم تمام نشده بود. و کمی خوابیدم و مجدد روی روی آن کار کردم و بعد آن را در اینستاگرام آپلود کردم. و دیگر خالی شدم. گفتم این از ما. تمام شد. بعد مردم دست به دست کردند.
- نقاشی شما را نمیگویم، درباره اتفاقات اجتماعی دیگری حرف میزنم مثل کشتههای دیگر...
من مسئول کار خودم هستم. ببینید کشتههای دیگر یا مورد تأیید فکر من نیستند یا هستند اما من چیزی از آنها نمیدانم. ما الان چند هزار رزمنده و شهید در سوریه وعراق داریم؟ من تک تک آنها را نمیشناسم.
- شاید دلیلش این باشد که شما نگاهتان خیلی سینمایی است. ماجرای "محسن حججی" هم نکتهاش این بود که خیلی تصویر سینمایی از آن درآمد حتی آدمی که داشت او را میبرد به عنوان یک داعشی خیلی قیافه ظالمی داشت. خاصیتهای آیکونیک و سینمایی آن داستان و آن تصویری که منتشر شد خیلی شما را تحت تاثیر قرار داد.
یکی از دوستان دایی من، از رزمندگان زمان جنگ بود و زمانی که جنگ تمام شد هندوانه فروشی میکرد. و داییام او را برد جایی که مشغول به کار شد و در یک ساختمان کار میکرد و یک رزمنده بود. او برای جنگ سوریه شش ماه اعزام شد و شهید شد. دست و پا و سرش را قطع کردند. سه هفته بدنش را به درخت آویزان کردند. من هرچه فکر کردم راجع به او چه کار کنم نتوانستم تصویری خلق کنم. تصویر کشتن مسأله نبود، اما تصویری در ذهن من نبود. "محسن حججی" برادر من بود و هیچگاه او را نمیشناختم و هیچ ارتباطی با او نداشتم و این قضاوت شماست که سفارشی در کار بودهاست. من تصویر او را در گوشی و فضای مجازی دیدم.
در مورد ایشان این حس بود. حالا این را من کار کردم و تمام شدهاست و حرفهایی زده شد و بعد سازمان اوج آمد در میدان ولیعصر یک کار بزرگ انجام داد که کار آقای "دوست محمدی" بود. حتی آمدند به من گفتند برای سالگرد شهید حججی یک کار انجام بده اما من قبول نکردم. اگر من بخواهمچنین کاری را سفارشی کار کنم که دیگر با کارم صادق نیستم. یکی از نقاشان به نام کشور به من گفت رفتی حججی را کار کردی. به او گفتم اینکه ما اینجا راحت زندگی کنیم امثال حججی خود را به خطر انداختهاند. امیرالمؤمنین فرمود خوشبخت آن مملکتی خط مقدم جبههاش با دشمنانش خارج از مرزهای آن کشور است. اگر دشمن داخل کشور شود میآید زن و بچهات را میگیرد.
من راجع به مدافعان حرم کار کردم. یک کار کردم یک سری زنان هستند که چادری یا مانتویی و با همه جور پوششی در تصویر هستند و میخواستم که نشان دهم تمام اینها ناموس من هستند. سه جوان هم جلو ایستادهاند و اسلحه دستشان است و سر ندارند و آنها مدافع حرم هستند. نوشتهام مدافعان حرم، مدافعان وطن. این چیزی است که من فکر میکنم.
- به هر حال این یک مسیرِ کاری است. دهه ۶۰ نقاشانی مثل "حبیب صادقی" یا "کاظم چلیپا" رسما نقاشی سفارشی با مضامین انقلابی میکشیدند.
من اگر بخواهم هر جورنقاشی هم بکشم باید به مضمون فکر کنم و همدرد او باشم. و باید این حس در درونم اتفاق بیفتد. اگر درونم اتفاق نیفتد و من کار کنم، این کار عین دروغ است. من با افتخار برای حججی کار کردم، آن روزی که کار کردم فکر میکنم، زمان به عقب برمیگشت و میتوانستم کار بهتری انجام دهم. آن کار را خیلی سریع و با تکنینک دیجیتال کار کردم. من برای آن کار یک اسکناس ده تومنی نگرفتم. و فقط برای خونی که از گلوی این بچه آمد کشیدم. او را به نا حق و مظلوم کشتهشد.[۱]
نگارخانه
پانویس
- ↑ حسن روح الامین: حکومتی نیستم اما حکومت اسلامی را دوست دارم سایت خبری تابناک، تاریخ انتشار: ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
پیوند به بیرون
- دلیل انتخاب سبک باروک برای ترسیم صحنههای عاشورایی/دلایل غیبت قهرمانان ملی در سینما.
- گزارش دوازده دقیقه ای مصاحبه با حسن روح الأمین
- گفتوگو با «حسن روحالامین» خالق اثر «دعای باران» + فیلم