تازه رفته بودم سقّز. چیزهایی دربارۀ آن جا شنیده بودم که: «بدون اسلحهکسی حق نداره تو شهر رفت و آمد بکنه، شهر پر از ضدانقلابه، تا فرصتدستشون بیاد به صغیر و کبیر رحم نمیکنن و از این حرف ها.»
یک شب توی اتاق نشسته بودم که صدای تیراندازی بلند شد، ممتد بهصورت پی در پی، قطع هم نمیشد. ناگهان یکی دوید تو محوطه و داد زد: «همه بیاین بیرون، سریع! سریع!»
ریختیم تو میدان صبحگاه و به خط شدیم. مسئول مخابرات که صحبتمیکرد، فهمیدیم به ژاندارمری حمله کردهاند، درخواست فوری داشتند برای کمک. میگفت: «تو ژاندارمری اسلحه و مهمات زیادی هست، اگرسقوط کنه، همهاش دست ضدانقلاب میافته.»
کاوه خودش با فرمانده ژاندارمری صحبت کرد. میخواست موقعیتدقیق آن ها و ضدانقلاب را بداند. وقتی صحبتش تمام شد رو کرد به ما و گفت: «این طور که من فهمیدم احتمال خطر زیاده، اگر کسی هست که احساسترس میکنه از همین جا برگرده.
لحن صحبتش کاملاً جدی و مصمّم بود. ادامه داد: «من این برگشتن را ترس نمیدونم، عین شجاعته، بهتر از اینه که وسط درگیری مشکلی براموندرست کنه.»
همه به هم نگاه میکردیم، کسی از صف خارج نشد، چند لحظه بعد کاوه دستور حرکت داد. تو مدت کمی خودمان را به محل درگیری رساندیم. نیروها چند گروه شدند، زیر نظر محمود با یک حرکت حساب شده، دشمنرا دور زدیم و پشت سرش موضع گرفتیم. شروع کردیم به ریختن آتششدید و مداوم. وقتی دیدند از پشت بهشان تیراندازی میشود، تازه فهمیدندکه محاصره شدهاند. فکرش را هم نمیکردند که به این سرعت غافلگیرشوند. بچههای ژاندارمری گویی جان تازهای گرفته بودند. آن ها از رو به روتیراندازی میکردند، ما از پشت. ضدانقلاب وقتی رو دست خوردهاستکشتههایش را گذاشت و فرار کرد.[۲]
حماسه کاوه (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | حمیدرضا صدوقی |
موضوع | دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۲۷۰ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات ستارهها |
تاریخ نشر | ۱۳۹۵ |
حماسه کاوه کتاب به قلم حمیدرضا صدوقی، مجموعه خاطراتی درباره زندگی سردار شهید محمود کاوه و خصوصیات اخلاقی ایشان است.
درباره کتاب
در این کتاب خاطراتی از شجاعتها و دلاوریهای این شهید وجود دارد. محمود کاوه، نوجوانی بود که وقتی شیپور جنگ نواخته شد، بدون لحظهای درنگ راهی دیاری شد که بعدها از او انسانی ساخت متفاوت با آدمهای دیگر.
کاوه در مقابله با دشمنان، مظهر قدرت امامی بود که سالها پیش گفته بود: «سربازان من در گهوارهاند.» از همین رو در صحنه نبردی که او حضور مییافت، دشمن میدان را خالی کرده و فرار مینمود و دوستان، روحیه و قوت قلبی مضاعف مییافتند. محمود با آن همه شور و شعف جوانی، وقتی آرام شد که از ۲۵ سالگیاش، فقط چند ماه گذشته بود.[۱]
برشی از کتاب
پانویس
- ↑ «حماسه کاوه». دریافتشده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «حماسه کاوه». دریافتشده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.