حمید حسام

از یاقوت
حمید حسام
زمینه فعالیتنویسنده
ملیتایرانی
تاریخ تولد۱۳۴۰ ‏(۶۲–۶۳ سال)
محل تولدهمدان
زبانفارسی
موضوع‌هادفاع مقدس
کتاب‌ها
  • «دهلیز انتظار»، (داستان کوتاه)
  • «غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند» (خاطره)
  • «دلیل» (خاطره)
  • «راز نگین سرخ» (رمان)
  • «وقتی مهتاب گم شد» (خاطره)
  • «آب هرگز نمی‌میرد» (خاطره)
  • «مهاجر سرزمین آفتاب» (خاطره)
تحصیلاتکارشناسی‌ارشد ادبیات فارسی
دانشگاهدانشگاه تهران


حمید حسام (زادهٔ ۱۳۴۰ در همدان) نویسنده و داستان‌نویس ایرانی و جانباز جنگ تحمیلی است.

او فارغ‌التحصیل کارشناسی‌ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است. وی جوانی خود را در جبهه‌های نبرد سپری کرد و همین مسئله باعث شد تا دفاع مقدس رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. حسام معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس بوده است.

کتاب در جست‌وجوی مهتاب مصاحبه‌ای از حسین قرایی است که به زندگی حرفه‌ای و نویسندگی حمید حسام می‌پردازد.[یادداشت ۱]

آثار

گفتاورد

«کریم مطهری» جانباز و رزمنده دفاع مقدس و راوی کتاب هفتاد و دومین غواص دربارهٔ حمید حسام می‌گوید:

و اما خصوصیت دیگر او تحصیلات در حوزه ادبیات است، بدون شک ادبیات و دفاع مقدس و آقای حسام دست به دست هم دادند و آثاری بی‌بدیلی خلق کردند. بی گمان او استادگونه قلم را به خدمت می‌گیرد و می‌نویسد، البته که تلاشش برای مستندنگاری هم ستودنی است تا جایی که به گفته راوی بسنده نمی‌کند و با پژوهش اتفاقات را روی کاغذ می‌آورد و گاهی هم حادثه‌ای را از قول چند نفر نقل می‌کند، این گزینه دقت نظر نویسنده از صحت و سقم ماجرا را نشان می‌دهد.

سردار شهید حسن همدانی در مصاحبه‌ای (حدود سال ۱۳۸۶) دربارهٔ حمید حسام می‌گوید:

حمید حسام نوجوانی کم‌سن‌وسال اما بااستعداد و آماده برای ایثار بود و مصداق آنچه امام عزیزمان فرمود: «امید من به جوانان است». او به دنبال تحقق همه اهداف بلند امام بود و می‌خواست جوانی باشد که می‌تواند مدل و الگو برای بقیه جوانانی باشد که بعداً ایشان را می‌بینند یا سرگذشت و زندگی حمید حسام را مطالعه می‌کنند. حمید حسام در آغاز دوران جنگ وارد جبهه‌ها در منطقه سرپل‌ذهاب می‌شود و در همان عملیات‌های روزهای آغازین تهاجم ارتش بعث- عملیات‌های پارتیزانی و جنگ و گریز- در قامت نوجوانی در میان بقیه همرزمان خودش از استان همدان نقش‌آفرینی می‌کند اما گمنام. حمید حسام در دوره‌ای- دوره دفاع‌مقدس- خودش را کم نشان داده و پنهان‌کار کرده است. در همان دوران این جوان کم سن و سال در کنار همرزمانی چون حسن ترک، مجید بهرامچی و… و تعدادی دیگر که شهید شدند و تعدادی که در قید حیات هستند در گروه‌های آفندی، عملیاتی و خط پدافندی که در سرپل ذهاب تشکیل دادند شرکت داشته است. عکس‌ها و نوشتارهایی که از رزمندگان از این مقطع باقی مانده حکایت از حضور دائمی ایشان در جبهه دارد و زمانی که تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) تشکیل می‌شود، از پاسداران و تشکیل‌دهندگان این تیپ است که بعدها تبدیل به لشکر می‌شود. وی چندین‌بار در عملیات‌ها مجروح می‌شود. هم بخشی از بدن ایشان مورد اصابت ترکش و تیر قرار می‌گیرد و هم امروز یکی از جانبازان شیمیایی دوران دفاع‌مقدس است. حمید حسام در دوران دفاع‌مقدس می‌توانست در سطح مدیران عالی تیپ قرار بگیرد اما او و افرادی مثل او نمی‌خواستند و خودشان را بیشتر در قالب یک رزمنده خط‌شکن عملیاتی معرفی کرده بودند؛ در هر جبهه‌ای که عملیات اجرا می‌شد، خودشان را به آنجا می‌رساندند. می‌شود گفت حمید حسام از کسانی بود که باید شهید می‌شد. او روحیه و انگیزه عملیاتی داشت، با وجود شجاعت و جسارتی که ایشان در آن دوران داشت همیشه از خط پدافندی گریزان بود و بیشتر به مناطق عملیاتی روی می‌آورد. ایشان اگرچه از قافله دوستان شهیدش جا ماند اما ماند تا از آن دوران بنویسد و از همرزمان شهیدش حکایت‌هایی را نقل کند. بعد از دوران دفاع‌مقدس- وقتی من وارد سپاه همدان شدم- آقای حسام به عنوان معاون بازرسی سپاه همدان منصوب شد. بنده سال‌ها از همدان رفته بودم و ایشان بدرستی همه اطلاعات مورد نیاز را به بنده داد. مشاور خوب و امینی شد برای آن روزها که من مسؤولیت لشکر۳۲ و سپاه همدان را بر عهده داشتم. چون من ایشان را از دوران دفاع‌مقدس می‌شناختم و برای اینکه یک کار جدید و حرکت نویی داشته باشیم از وجود این برادر استفاده کردیم و ایشان را به عنوان اولین مسؤول کانون فرهنگی- ورزشی بسیج کشور- که در همدان راه‌اندازی شد- قرار دادیم. او نشان داد همان انگیزه دوران دفاع‌مقدس را در خود دارد. واقعاً شبانه‌روز کار و تیم خودش را ساماندهی کرد. او از کسانی است که جاذبه‌اش بسیار بیشتر از دافعه‌اش است. حمید حسام با همه بچه‌ها که دارای نظرات و سلیقه‌های مختلفی هستند کار می‌کند و این از ویژگی‌های برجسته و منحصربه‌فرد ایشان است. او تا حدی که امکان دارد اجازه نمی‌دهد کسی از دور و برش خارج شود، به دلیل اینکه آن شخص انتقادی به او دارد. او انتقادات را می‌پذیرد و به آنها عمل می‌کند، لذا مسؤول کانون شد و چقدر اثر داشت. به عبارتی در کانون‌هایی که بعدها در سراسر کشور راه‌اندازی شد، حمید حسام خط‌شکن یک جبهه فرهنگی شد به طوری که آقای علیرضا افشار همه فرماندهان بسیج کشور را به همدان آوردند و به آنها گفتند از این کانون الگوبرداری کنید. درواقع، آن بازدید نگاه فرماندهان و مدیران را عوض کرد که دیگر بعد از دوران دفاع‌مقدس و در نبود آن جاذبه جبهه، ما نیاز به زمینه‌هایی داریم که جوانان‌مان را آنجا جذب کنیم. این کانون خیلی هم زود جواب داد و به سرعت تبدیل شد به مرکزی که اقشار مختلف مردم برای ثبت‌نام در آنجا چند ماه در نوبت قرار داشتند که نشان داد یک کار خوب فرهنگی می‌تواند جوانان ما را جذب کند. ایشان از همان زمان- چون بازمانده کاروان شهیدان دفاع‌مقدس ما بود- احساس کرد باید کاری برای دفاع‌مقدس انجام دهد. قرار شد آقای حسام سوله‌ای را که در پایان جنگ برای بیمارستان صحرایی ساخته بودند و دیگر کارایی نداشت و به یک مخروبه تبدیل شده بود، بازسازی کند که هدف اولیه از بازسازی آن احداث درمانگاه بود اما رفته‌رفته تبدیل شد به یک باغ‌موزه جنگی که می‌توان گفت بی‌نظیر است. حمید حسام عمرش را برای این باغ‌موزه گذاشت. او سلامتی و زندگی‌اش را همانند دوران دفاع‌مقدس صرف این موضوع کرد. شبانه‌روز کار کرد و زحمت کشید. باغ‌موزه هیچ اعتبار مصوبی نداشت. او با رابطه خوبی که با مسؤولان استان برقرار و کمک‌هایی که از جاهای مختلف دریافت کرد و با کمک و مشورت هنرمندان و بهره‌گیری از ایده‌های خودش، این باغ‌موزه را راه‌اندازی و تبدیل به مرکزی کرد که آثار و یاد شهیدان و رزمندگان دفاع‌مقدس گرامی داشته شود و از جاذبه‌های فرهنگی استان باشد. حمید حسام به این باغ‌موزه هم راضی نشد. او به عنوان مسؤول بنیاد حفظ آثار دفاع‌مقدس همدان دست به یک کار جدی‌تری زد و برای اینکه تاریخ استان را در دفاع‌مقدس تدوین کند، گروه‌های متعددی- شامل ۷۰–۶۰ نفر از دانشجویان دانشگاه بوعلی- را به خدمت گرفت و توانست ۸۰ درصد این گنج - به تعبیر مقام معظم رهبری- را استخراج کند. به قول مسؤولان نیروهای مسلح، سپاه همدان گنجینه بزرگی دارد که باید سال‌ها از آن استفاده کند. حمید حسام با برگزاری نشست‌های جمعی فرماندهان و رزمندگان دفاع‌مقدس، آنها را در قالب بازخوانی عملیات‌ها تخلیه کرد که امروز این منابع مخزنی است برای هنرمندان و اهل قلم ما. حمید حسام باز هم قانع نشد. خودش هم دست به قلم برد و کتاب نوشت. او شبانه‌روز در کار اجرایی و باغ‌موزه کار می‌کرد، با این وجود باز هم دست به اقدام ادبی زد و نویسنده‌ها را هم دعوت کرد به نوشتن و امروز ده‌ها عنوان کتاب منتشر شده در استان برگرفته از تلاش این عزیز است. به سبب این کارهای برجسته، سردار باقرزاده ایشان را از همدان- به‌رغم میل باطنی همه مسؤولان استان- به تهران آورد، البته در زمان آقای افشار و آقای حجازی در نیروی مقاومت هم پیگیری‌هایی انجام شده بود که ایشان به تهران بروند. اگرچه آقای باقرزاده از ایشان در سطح ملی استفاده کرد، اما ضربه بزرگی به استان همدان زد. ایشان در این دوران هم موفق بود اما چون عاشق جایی بود که کنار شهدایش جنگیده بود، آرام و قرار نداشت و هر هفته، یکی دو روز به همدان می‌رفت. ایشان خانه کوچکی در همدان داشت و هر فرصتی که پیش می‌آمد با خانواده به این شهر می‌رفت، لذا تفریح او سفر به همدان بود و همین علاقه و عشق و همچنین کسالت و مریضی او بود که باعث شد مجدداً به همدان بازگردد. هم‌اکنون [زمان انجام مصاحبه] هم در تدوین تاریخ جنگ در حال انجام کاری است که خودش قرار است آن را بنویسد. حمید حسام که گاهی اوقات در هفته یکی دو بار زیر سرم می‌رود، گاهی تا مرز شهادت رفته و درد و رنجی که از آثار شیمیایی دارد، بعضی مواقع او را بیهوش می‌کند. حمید حسام امروز ده‌ها دلیل دارد که سر کار نیاید اما مگر می‌شود همرزم شهدا بود و ساکت و آرام نشست؟!

ظاهراً ایشان در زمان فعالیت در کانون در مقطع دکترا هم قبول می‌شوند، ولی نمی‌روند.

زمان خودم بود. ایشان در این دوران شروع به ادامه تحصیل کرد، کارشناسی را گرفت و کارشناسی ارشد قبول شد و این مدرک را هم گرفت. موافقت کردم که برود اما خودش احساس کرد کافی است و اگر برود و با دکترا فارغ‌التحصیل شود، باید با کاروان شهدا خداحافظی کند. به نظرم ایشان بین این دوراهی، این راه را انتخاب کرد.

آیا راجع به نگارش کتاب «راز نگین سرخ» که به شما تقدیم شده، با شما هم صحبت کردند و اطلاعاتی گرفتند؟

«راز نگین سرخ» رمان است. خاطره‌ای از محمود شهبازی و آن انگشتری که به من هدیه کرد را برای آقای حسام تعریف کردم و ایشان گفت این سوژه خوبی برای نگارش یک کتاب است، بنابراین محمود شهبازی ستاره راز نگین سرخ می‌شود و این خاطره و این انگشتر، بهانه‌هایی می‌شود برای پرداختن به محمود شهبازی. حمید حسام بخشی از اطلاعات را از بنده دریافت کرده ولی خودش با محمودشهبازی بوده و او را درک کرده است. قطع به یقین عشق و علاقه او به محمودشهبازی از همان دوران یک‌ساله حضور محمودشهبازی در سپاه همدان بوده است.[۱]

یادداشت

  1. حسین قرایی در مقدمه کتاب نوشته که «در جست‌وجوی مهتاب» حاصل پنج جلسه مفصل با حمید حسام است که یکی در همدان و سه جلسه در تهران و یک‌بار هم تلفنی انجام شد… و حدود سه ماه این پنج جلسه طول کشید.» بعد از مقدمه، متن مصاحبه با حمید حسام آمده و در آغاز آن نوشته شده: «زندگی و نویسندگی». در ادامه هم پیداست که هم دربارهٔ زندگی‌اش گفته، هم دربارهٔ کتاب‌هایش و چگونگی نگارش آنها و هم دربارهٔ نگاهش به نویسندگی دربارهٔ دفاع مقدس و نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس.

پانویس

  1. «حسام باید شهید می‌شد». دریافت‌شده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.

پیوند به بیرون