خرده روایتها
خرده روایتها مجموعهای از آثار داستانی کوتاه به کارگردانی محمدباقر مفیدی کیا و تهیهکنندگی سیدمحمدصادق حسینی است که در هر اپیزود به روایت بخشهایی از زندگی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید اسدالله لاجوردی و شهید محمدعلی رجایی میپردازد.
این مجموعه محصول سازمان صدا و سیما و مجری آن مؤسسه فرهنگی هنری مصیر است. خرده روایتها در پاییز و زمستان ۱۳۹۹ تولید شده است. این برنامه به مناسبت هفته دولت در سال ۱۴۰۱ به پخش کلاکتهای مربوط به شهید رجایی و شهید لاجوردی بصورت اپیزودیک و مدت زمان تقریبی ۵ تا ۸ دقیقه پرداخت.
اپیزودها
دربارهٔ شهید حاج قاسم سلیمانی
= دربارهٔ شهید رجایی
دربارهٔ شهید لاجوردی
گفتاورد
گفتوگوی صبح صادق با سیدمحمدصادق حسینی تهیهکننده مجموعه
آقای حسینی خرده روایتها را در تلویزیون دیدهایم. خاطره ای از شهید لاجوردی و خرده روایتی دیگر دربارهٔ شهید رجایی. یک خرده روایت در مورد شهید سلیمانی نیز در فضای مجازی دست به دست شد. ایده این خرده روایتها از کجا آمده است؟
ما در جمع رفقایی که هستیم به این نتیجه رسیدیم که ساختن زندگینامه شهدا و بزرگان جامعه شاید در بستر سینما یا سریال شدنی نباشد. یا بهتر بگوییم، نه این که شدنی نیست، بلکه تولید تعداد زیادی از سریال و فیلم سینمایی و پرداختن به همه شهیدان یا حداقل شهدایی که بیشتر مردم آنها را میشناسند، کار سختی است و البته که برای تک تک این تولیدات عزمی جدی نیز از سوی مدیران فرهنگی مورد نیاز است.
کما اینکه در زمان بعد از انقلاب تاکنون، چنین خروجیهایی را شاهد نیستیم یا کمتر شاهد بودهایم. تاکنون دربارهٔ چند شهید کار ساخته شده است؟ این ایده از همینجا شکل گرفت که که مدلی را طراحی کنیم که برشی از زندگی این بزرگان را به تصویر بکشد.
چون این کار در قالب فیلم کوتاه انجام میشود، طبیعتاً مستلزم هزینههای ساختی مانند آنچه در سینما و سریال شاهد هستیم نخواهد بود. اتفاقاً اقبال بیشتری هم در مورد این نوع کارها وجود دارد. با این شرایط، این امکان به وجود میآید، تا بتوانیم کارهای بیشتر دربارهٔ آدمهای بیشتری تولید کنیم.
بهطور مثال، اگر بخواهیم الان برای شهید لاجوردی یا شهید بهشتی کار بسازیم یک سریال میطلبد، اما در این ۴۰ سال این اتفاق صورت نگرفته. شهید رجایی به همین ترتیب و بسیاری از شهدا و بزرگان دیگر. در نهایت تصمیم گرفتیم این مدل را طراحی کنیم. مرحله بعدی این بود که این قصهها چطور باید روایت شود که دراماتیک بوده و از شعاری بودن به دور باشد. طبیعتاً این بخش کار سختی بود و احتیاج به بررسی و مطالعه جدی داشت که ببینیم چقدر از این بزرگان روایتی وجود دارد که قابلیت ساخت فیلم داستانی با رویکرد نکات اخلاقی را دارد.
این قصهها باید به گونه ای میبودند که مردم بدانند بزرگان ما سوای وجهه شاخصی که داشتند که بهطور مثال یکی فرمانده بوده، یکی رئیس قوه قضائیه و آن دیگری رئیسجمهور یک مملکت، اما همه اینها در هر موقعیتی که داشتهاند، در لایههای زندگی شخصی و حتی در مبارزه و جهاد، با چه منش و رفتاری زندگی میکردند که آنها را به این مقام رسانده است.
در نهایت، جمعبندی بر این شد که به سراغ کارهای کوتاه برویم که بیشتر طراحی و زحمتش هم روی دوش آقای مفیدیکیا کارگردان کار بود، ایشان در این قصهها خلاق هستند؛ فرمی طراحی شد که اسم آن را سینما مینیمال گذاشتیم و خواستیم به لحاظ پروداکشن نزدیک به سینما نیز باشد؛ البته قطعاً به اندازه بضاعتی که برای فیلم کوتاه وجود دارد، بضاعتی که ما را هر چه بیشتر به استانداردها نزدیک میکند، تا کارهای با کیفیت ساخته و ماندگار شود.
در یککلام، بنظرمان آمد که بهتر است این فرم و محتوا را برای حرف زدن با مردم انتخاب کنیم.
به این موضوع اشاره کردید که کارهای کمی در مورد شهدا ساخته شده است؛ این ضعف و کمکاری ناشی از چیست؟ من فکر میکنم اصلیترین دلیلش این است که اراده وجود نداشته است، وگرنه قطعاً اقبال عمومی به این دست کارها بسیار زیاد است.
سریال شهید بابائی ساخته شد و جزو سریالهای پرطرفدار سیما هم شد. برخی ممکن است به اشتباه بگویند دوره این حرفها گذشته؛ این حرف بسیار غلطی است. مثال نقض آن، همین کارهایی است که برای شهید سلیمانی ساخته شده است. خود ما زمانی که خرده روایتها ساخته شد، تصور هم نمیکردیم که اینطور مورد استقبال قرار بگیرد؛ واکنشها بسیار مثبت بود. تقریباً علیرغم اینکه برخی کارها نیز در تلویزیون پخش نشد ولی باز هم خیلیها آن را دیده بودند و خیلی بیشتر از آنچه تصور میکردیم اقبال برای آن وجود داشت. حتی برخی خودجوش یکی از همین خرده روایتها را استوری کرده و همدیگر را تشویق به دیدن این کار میکردند.
بنابراین، اقبال وجود دارد و مسئله اصلی این موارد نیست. تصور من این است که قدری کمکاری و کم سوادی ما و مدیران ما در این حوزه باعث میشود که چنین برداشتهای اشتباهی هم از جامعه داشته باشیم. برخی میگویند مردم الان به طنز و کمدی نیاز دارند؛ بله درست است، قطعاً همه این کارها نیاز است.
ولی این واقعیت دنیای کنونی ما است که در همه جای جهان، قهرمانهای نداشتهشان را برجسته میکنند و حتی کودک و نوجوان را بیشتر از بقیه مورد توجه قرار داده و چنین کارهایی برایشان میسازند تا برای آنها الگوپروری کنند. اما ما در این سوی دنیا قهرمانان و الگوهای واقعی داریم که کنار ما زندگی کردهاند، ولی به نظرم میرسد ارادهای وجود ندارد که کارهایی از این دست جدی گرفته شود.
این را باید بپذیریم که جریان سینمای انقلاب اسلامی، جریان نوجوانی است و شاید این دغدغه در نسل امروز بیشتر وجود دارد و در سالهای آینده فیلمسازانی داشته باشیم که دوست داشته باشند این کارها را انجام دهند. البته به جز عزم ضعیف مدیران، یک وجه دیگر این است که این کارها سخت است؛ یعنی یکسری کارهای درام یا طنز در لوکیشنهای ثابت و در فضای شهری ساخته میشود که شاید از نظر مالی و هزینه به گونهای است که مدیران ترجیح میدهند آنها را با هزینه کمتر برای خروجی داشته باشند. بحث مالی هم نکته قابل توجهی است که باید در این امر توجه شود.
بهطور مثال، در کار خرده روایتها در بخشی هلیکوپتری نیاز داشتیم که با کمک دوستان و بزرگانی که در نیروی هوافضای سپاه بودند، این نیاز برطرف شد و اگر آنها نیز در این مورد حمایت نمیکردند و میخواستیم بابت آن پول بدهیم، شاید نزدیک به یک میلیارد برای ما هزینه داشت.
یک سؤال که قطعاً ذهن بینندگان را درگیر میکند نه فقط درمورد محصولات شما، بلکه در هر نوع تولیدی در مورد شهدا، این است که تا چه حد واقعی و تا چه حد زاییده ذهن نویسنده است؟
یکی از دغدغههای ما در مجموعه خرده روایتها یا این فرم سینما مینیمالی که طراحی شده، این است که روایتهای محکمی را پیدا کنیم که قابلیت بازگویی داشته باشد.
ما میتوانستیم با تخیل نویسنده مسائل را دراماتیکتر کنیم یا هر طور بخواهیم آن را روایت کنیم، اما اصل در این قصهها برایمان این بوده که کاملاً مستند باشد.
حتی گاهی قصههایی چاپ شده و منابعی هم داشته اما ما احساس میکردیم شاید این منبع قابل اتکا نباشد، یا اما و اگری در این قصه وجود داشته باشد، بنابراین آن را کنار گذاشتیم.
مثلاً قصه بارزانی کاملاً مستند است. همه بر اساس مصاحبه ای است که آقای بارزانی با روزنامه زمان ترکیه و بیبیسی داشته است. همه مستند است، طبق مستندات اینکه حاج قاسم میگویند فردا صبح بعد از نماز صبح میآئیم، یا اینکه میگویند شهر را نگه دارید و … همه مستند است.
چرا تا این حد به واقعیت روایتها حساس بودهاید؟
چون قصد داریم قهرمانهای واقعی را به مردم معرفی کنیم. میخواهیم بگوییم شهید رجایی که رئیسجمهور هم بوده است، برایش میوه گلابی میآورند و ایشان میگویند مردم الان نمیتوانند این را بخورند، بنابراین من هم نمیخورم؛ اگر این واقعی نباشد که ارزشی ندارد. کسی که روی صندلی ریاست جمهوری نشسته و همه امکانات را میتواند داشته باشد، اما حتی گلابی را که همه مردم نمیتوانند بخورند، نمیخورد.
اگر بخواهیم قصه تخیلی بسازیم، دربارهٔ همه چیز میتوان حرف زد، ولی واقعیت این است که آنقدر قصههای جذاب از آدمهای بزرگ، شهدا و … داریم که نیازی نمیبینیم در این حوزه تخیل را وارد کنیم.
فرمانده شهید نیروی قدس ما وقتی میخواهد از خانهای در یکی از مناطق سوریه بیرون بیاید که محل رزم بوده است، دو رکعت نماز برای صاحبخانه میخواند و یک نامه مینویسد و طلب حلالیت میکند؛ در حالی که میدان میدان جنگ است. این روحیه بینظیر است. چرا نباید همینها را به تصویر بکشیم؟ وقتی اینها را داریم احتیاج به تخیل نداریم. تحیل زمانی باید ورود کند که ما چنین قصههایی را نداریم و باید از روش تخیل استفاده کنیم که سوپرمن و بتمن بسازیم. وقتی ما چنین شخصیتهایی داریم چرا سراغ تخیل برویم؟[۱]
پانویس
- ↑ «خرده روایتهایی که واقعی است». صبح صادق. ۱۳ تیر ۱۴۰۰. دریافتشده در ۱۱ مرداد ۱۴۰۳.