دریاقلی (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | نجمه جوادی |
موضوع | دفاع مقدس |
سبک | داستان |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۱۲۰ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات حماسه یاران |
تاریخ نشر | ۱۴۰۱ |
شابک | 9786007874899 |
وبسایت ناشر | انتشارات حماسه یاران |
دریاقلی کتابی داستانی به قلم نجمه جوادی، درباره زندگی شهید دریاقلی سورانی است؛ مردی که ۲۰ کیلومتر را رکاب زد تا خبر حمله غافلگیرانه دشمن بعثی به آبادان را به نیروهای نظامی بدهد. وی ناجی آبادان لقب گرفت.
درباره کتاب
چهل روز پس از شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق، دشمن با نقشهای غافلگیرانه از طریق عبور از رودخانۀ بهمنشیر، قصد محاصره و اشغال آبادان را داشت. دریاقلی سورانی بهصورت اتفاقی دیده بود که ارتش متجاوز صدام وارد ذوالفقاری آبادان شده است، بلافاصله با احساس مسئولیت نسبت به دین و میهن، با رکاب زدن مسیر ۲۰ کیلومتری خود را به رزمندگان رساند و آنان را از پیشروی ارتش متجاوز صدام مطلع ساخت و این امر باعث شد تا سپاهیان و ارتشیان به همراه مردم، بر ارتش متجاوز صدام حمله کنند و آن را از «کوی ذوالفقاری» بیرون بریزند.[۱]
برشی از کتاب
نگرانی، دلت آشوب است. حالا دیگر مطمئنی که عراقی ها حمله خواهند کرد. بیشتر از همیشه نگران زنان و دخترانی هستی که ممکن است به دست آن ها بیفتند. ماشین حسن بنادری از کنارت با سرعت رد می شود. می دانی اگر خودش به آنجا برود، همه چیز را خواهد فهمید. پاهایت از شدت دویدن زخمی شده و می لنگی. دوچرخه را که زنجیرش خراب شده بود، انداخته ای کنار خیابان. توی راه هرکس را دیدی، از حمله عراقی ها برایش گفتی و حالا مردم آبادان با تیشه و بیل و داس رفته بودند مسجد امام حسن مجتبی و منتظر بودند تا بچه های سپاه کاری بکنند. همه دلشان خوش بود به حرف های امام که از بلندگوی مسجد پخش می شد.[۲]
موتور تریلش هنوز روشن است و دود سیاهی از آن بلند شده. خبری از او نیست. به اطراف نگاهی میاندازی و با صدای جوان بسیجی برمیگردی. چشمت میافتد به دریاقلی؛ نشسته است روی زمین و میخندد. میدوی سمتش. صدایش را میشنوی که میگوید: «ها کا! ترسوندُمِت؟ بادمجون بم که آفت نِدارن.»[۳]
پانویس
- ↑ «درباره دریاقلی/فیدیبو». دریافتشده در ۱۸ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «ایران کتاب». دریافتشده در ۱۸ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «درباره دریاقلی/وبسایت بانوی فرهنگ». ۲۲ آبان ۱۴۰۲. دریافتشده در ۱۸ شهریور ۱۴۰۳.