زندانی فاو (کتاب)

از یاقوت
زندانی فاو
طرح روی جلد کتاب زندانی فاو
طرح روی جلد کتاب زندانی فاو
اطلاعات کتاب
نویسندهعماد جبار زعلان الکنعانی
موضوعدفاع مقدس
سبکخاطرات
زبانفارسی
تعداد صفحات۱۰۴
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات سوره مهر
تاریخ نشر۱۳۹۲
شابک978-964-471-888-5
وبسایت ناشرانتشارات سوره مهر
ترجمه فارسی
مترجممهرداد آزاد



زندانی فاو خاطرات گروهبان دوم عراقی، عماد جبار زعلان الکنعانی است. وی نویسنده و راوی این کتاب است. زندانی فاو اولین کتاب‌ از خاطرات اسیران عراقی بوده که بعد از سقوط صدام به چاپ رسیده است.

درباره کتاب

این کتاب خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار زعلان الکنعانی، چهار ماه آوارگی، سرگردانی و پنهان ‌شدن این گروهبان در فاو و سختی‌هایی که متحمل شده است را به تصویر می‌کشد.

گروهبان دوم وظیفه عماد جبار زعلان الکنعانی از افراد نظامی کشور عراق به شمار می‌رود که به مدت چند سال در ایران زندگی کرده است. او قد بلندی دارد و جوان است اما چون موهای سرش ریخته بیشتر از سن واقعی‌اش به نظر می‌آید. وی که در سمت دیده‌بانی یکی از واحدهای تیپ ۱۱۱ عراق به منطقه فاو می‌رود، بعد از اینکه رزمندگان ایرانی به آنجا حمله می‌کنند برای این‌ که اسیر نشود، چهار ماه در همان مکان مخفیانه زندگی می‌کند. همین موضوع باعث می‌شود تا زندگی تازه‌ای برای او رقم بخورد و مسیر زندگی‌اش به کلی تغییر کند.

در این کتاب خاطرات گروهبانی به تصویر کشیده شده که تنها از روی حس ناسیونالیستی‌اش به جبهه‌های جنگ آمده است. او جبهه ایرانی‌ها را زیر نظر دارد و آتش توپخانه را بر سر دشمن هدایت می‌کند و معتقد است که باید بجنگد تا انتقامش را از مجوس‌ها که ایرانیان هستند، بگیرد.

سرانجام وقتی اسیر می‌شود و به دست ایرانی‌ها می‌افتد، با برخورد خوبی رو به رو می‌شود. همین موضوع باعث می‌شود تا پشیمان شده و به اشتباهات خود در دوران جنگ پی ببرد. این اثر اولین کتاب از خاطرات اسیران عراقی است که بعد از سقوط صدام به چاپ رسید.[۱]

برشی از کتاب

با تاریک شدن هوا، به سمت خاکریزی که قبلاً عراقی‌ها کنار اروندرود زده بودند حرکت کردم. به موازات نهر کوچک و از میان نیزارهای اطراف به سمت خاکریز راهم را ادامه دادم. به خاکریز رسیدم. پشت خاکریز، اجساد عده‌ای از نیروهای عراقی روی زمین افتاده بود و بوی تعفن به مشام می‌رسید. اجساد نزدیک خاکریز و پست دید‌بانی‌ای که قبلاً آنجا خدمت می‌کردم افتاده بودند. به احتمال قوی از افراد گروهان خودمان بودند. چون هوا تاریک بود نتوانستم آن‌ها را بشناسم. از روی خاکریز پلی که نیروهای ایرانی روی اروندرود زده بودند به راحتی دیده می‌شد. ایرانی‌ها، ابتدای پل، این طرف رودخانه، یک پست ایست بازرسی مستقر کرده و یکی از خانه‌های نزدیک پل را سنگر استراحت خود قرار داده بودند. تاریکی هوا مانع از آن می‌شد که اطراف پل را دقیق شناسایی کنم. فقط نور ضعیفی که از چراغ‌ قوۀ نگهبانان پل می‌تابید به من امکان می‌داد که اوضاع منطقه را تا حد امکان بررسی کنم.

عدۀ نگهبانان پل زیاد نبود و من می‌توانستم شناکنان از کنارۀ پل خودم را به آن طرف اروندرود برسانم و از آنجا، با استفاده از پوشش گیاهی منطقه، که استتار خوبی بود، مسافتی در حدود بیست کیلومتر را به سمت آبادان طی کنم و خود را به منطقۀ المعاصر برسانم و سپس از آن جا به منطقۀ سیبه بروم و با عبور از عرض رودخانۀ اروند، که در آن جا در حدود چهارصد متر بود، خودم را به نیروهای عراقی برسانم.

آن مسیر طولانی را باید در سه چهار روز یا حداکثر یک هفته طی می‌کردم. خوبی آن مسیر این بود که از منطقۀ عملیاتی فاو خارج می‌شدم که، ضمن کم شدن آتش توپخانه و ادوات بر منطقه، از حساسیت منطقه تا اندازۀ زیادی کاسته می‌شد و امکان اینکه بتوانم خودم را به نیروهای عراقی برسانم به مراتب بیشتر می‌شد. بعد از طرح این نقشه، به مخفیگاهم برگشتم و استراحت کردم تا شب بعد نقشه‌ام را اجرا کنم.[۲]


پانویس

  1. «کتابراه، زندانی فاو». دریافت‌شده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.
  2. «کتابراه، زندانی فاو». دریافت‌شده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.