زندان الرشید (کتاب)
خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه | |
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | محمدمهدی بهداروند |
موضوع | دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۷۴۰ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۷ |
شابک | 978-600-175-595-8 |
وبسایت ناشر | انتشارات سوره مهر |
زندانالرشید خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه، سردار علی اصغر گرجیزاده است که محمدمهدی بهداروند به رشته تحریر درآورده است. این کتاب در هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد به عنوان اثر برگزیده در بخش مستندنگاری انتخاب شده است.
درباره کتاب
کتاب زندان الرشید خاطرات همکلاسی دوران ابتدایی و همشهری محمدمهدی بهداروند، علیاصغر گرجیزاده است که در سال ۱۳۴۲ در اندیمشک به دنیا آمده و بعد از خدمات زیادی در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمد و در آخر در سال ۱۳۶۹ به وطن بازگشته است.[۱]
داستان کتاب «زندان الرشید» همزمان با سقوط قرارگاه سپاه ششم آغاز و با محوریت حوادث زندان الرشید ادامه مییابد و همزمان با روز آزادی سردار گرجیزاده به پایان میرسد.
گرجیزاده راوی این اثر که در واپسین روزهای جنگ تحمیلی در جزایر مجنون به اسارت نیروهای عراقی درآمده بود تا ۴ ماه پس از اسیر شدن به دست نیروهای بعثی، هویت خود را از آنان پنهان کرده اما بعد از لو رفتن هویت واقعی او برای نیروهای ارتش بعث، به زندان الرشید که مخوفترین زندان عراق بوده است، منتقل میشود تا باقیمانده دوران اسارت خود را که در حدود ۸ سال میشد، در این زندان بگذراند.
سردار علی اصغر گرجیزاده با دقت تمام سعی کرده تا در بیان خاطرات خود صادق باشد و با وجود آنکه در زمان خود یکی از مسئولین رده بالای سپاه محسوب میشده، اما از بیان ترسها و دلنگرانیهای خود در دوران اسارت ابایی نداشته تا آن جا که لحظه به لحظه وحشت خود از شکنجههای دشمن بعثی را با صراحت تمام بیان کرده است. بدون تردید یکی از دلایل جذابیت این اثر همین صراحت راوی در بیان خاطرات خود بدون ترسیم کردن چهرهای قهرمان گونه از خود است.
راوی در بخشهای مختلفی با تشریح شرایط جنگ در ماههای پایانی به ماجرای استفاده گسترده عراق از بمبهای شیمیایی میپردازد. همچنین در خاطرات خود به اسارت دو تن از خبرنگاران صدا و سیمای کرمانشاه که در حال همراهی یک هیئت رسمی از سازمان ملل متحد بودند، اشاره میکند و چگونگی اسیر شدن این دو خبرنگار و انتقال آنها به زندان الرشید را توضیح میدهد.[۲]
جوایز
زندان الرشید در هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد بهعنوان اثر برگزیده در بخش مستندنگاری انتخاب شده است.[۳]
درباره نویسنده
محمدمهدی بهداروند در سال ۱۳۴۲ متولّد شد. او مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۹ گذراند و در دبیرستان ابنسینا مسجد سلیمان دیپلم گرفت. در درگیریهای انقلاب اسلامی مشارکت داشت و بعد از انقلاب نیز با شروع جنگ تحمیلی ابتدا در محور کرخه مشارکت داشت و سپس در سال ۱۳۶۱ به سپاه پاسداران وارد شد و تا پایان جنگ در عملیاتهای مختلف دفاع مقدّس شرکت کرد.
برشی از کتاب
محل زندان ما، یعنی محجر، جایی بود که چند پله از کف زمین پایینتر قرار داشت. شبیه زیرزمینهای بعضی از شهرهای ایران، مثل یزد و دزفول. بدون برقکشی خبری از نور کافی نبود. آدم در محجر احساس خفگی و کورچشمی میکرد. پنجرههای محجر درست نزدیک به سقف و بالای دیوار سلول قرار داشت. آن پنجرههای کوچک وظیفه داشتند نور را از بیرون به داخل انتقال بدهند. اما عراقیها آن پنجرهها را به دلیل مسائل امنیتی پوشانده و کور کرده بودند. آنها میخواستند با این کار صدایی از محجر به بیرون درز نکند. فکر همهچیز را کرده بودند. درِ محجر همیشه بسته بود. اگر هر روز یک ساعتی در باز بود، اندکی هوا جریان پیدا میکرد. همیشه هوای آلوده و بوی بد توالت و فاضلاب در راهرو اذیتمان میکرد. هر چه نفس میکشیدیم بوی کثافت و فاضلاب بود. تاریک بودن آن جا هم مزید بر علت شده بود. همین نفس کشیدن ما عامل مریضی و ناخوشی ما بود. هر چه میکروب در هوا بود وارد ششهای ما میشد. آن شرایط هر روز توان ما را میگرفت. هیچیک از مسئولان زندان فکری نمیکردند. به خیالشان زندانیان در هتل پنجستاره زندگی میکنند. گاهی آلودگی هوا و محیط آنقدر زیاد میشد که وقتی بعضی از مسئولان برای بازدید میآمدند به محض باز شدن در سلول دماغشان را میگرفتند و زود میرفتند. مشکل دیگر محجر این بود که چون سقف آن را از ایرانیتهای فلزی درست کرده بودند در زمستان سرد و در تابستان بسیار گرم بود. حرارت و سرما بهسرعت از ایرانیت عبور میکرد و بر جان ما مینشست.[۴]
پانویس
- ↑ «کتابراه/». دریافتشده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «کتابراه/». دریافتشده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «کتابراه/». دریافتشده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «کتابراه/». دریافتشده در ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.