سعید صادقی

از یاقوت
سعید صادقی
زمینه فعالیتفیلمبردار و عکاس دفاع مقدس
ملیتایرانی
تاریخ تولد۱۳۳۲ ‏(۷۰–۷۱ سال)
محل تولدتبریز
جوایزنشان شجاعت، نشان درجه یک هنری شورای انقلاب فرهنگی


سعید صادقی (زادۀ ۱۳۳۲ در تبریز) فیلمبردار و عکاس دفاع مقدس و سینماست. وی در سال ۱۳۸۵ نشان شجاعت و در سال ۱۳۸۶ نشان درجه یک هنری شورای انقلاب فرهنگی را از آن خود کرد.

شروع فعالیت حرفه‌ای

عکاسی را از دوران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ آغاز و با سمت عکاس و خبرنگار در روزنامه جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ همزمان با شروع جنگ تحمیلی ادامه داد. سپس مدتی را در حوزه سینمای کشور با دستیار فیلمبردار و مدیر فیلمبرداری در فیلمهای سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی سپری کرد که از جمله فیلم‌های که در آن مدیر فیلمبرداری بوده می‌‌توان به پایان کودکی، مرگ سیاوش، آخرین روز تابستان و …. اشاره کرد.

وی پس از جنگ عراق نمایشگاه نیمه پنهان جنگ را بایک عکاس عراقی برگزار کرد و مستند بلگراد و کارگردانی و فیلمبرداری هفت قسمت از مجموعه مستند جنگ با نام هفت زخم از دفاع مقدس از دیگر فعالیتهای هنری او بشمار می‌‌رود. صادقی تا کنون دهها نمایشگاه عکس اختصاصی برپا کرده و در نمایشگاه‌های گروهی بسیاری نیز شرکت داشته از جمله موضوعات آن می‌‌توان به:”جنگ”، “کودکان،”ایران امروز”،”زنان ایران” و … اشاره کرد. او در سال ۱۳۶۷ موفق به دریافت لوح زرین مزین به پیام امام خمینی از دست رئیس جمهور وقت شد. وی عضو شورای سیاست گزاری و دبیر علمی دوسالانه عکاسی معاصر جهان اسلام فرهنگستان هنر می‌‌باشد و به عنوان ارزشیاب و تعیین کننده درجه هنری هنرمندان متقاضی در رشته عکاسی وزارت ارشاد اسلامی ایفای خدمت می‌‌نماید.

سعید صادقی در سال ۱۳۸۵ نشان شجاعت و در سال ۱۳۸۶ نشان درجه یک هنری شورای انقلاب فرهنگی را از آن خود کرد.

فعالیت تخصصی

فیلمبرداری

  • محکومین بهشت(فیلم)
  • عاشقانه (فیلم)
  • عشق طاهر(فیلم)
  • پایان کودکی (فیلم)

مقالات

  • لحظه‌های وصال
  • جوانی ما اینطور قاب شد
  • زیر پوست عکاسی
  • شکوفایی ….
  • نگاه عکاس
  • آنان را کنار آتش دیدم
  • دوربین من –
  • عکاسی جنگ هنر مستند عصرما –
  • من و لودر
  • جنگ لهجه ای جز حقیقت ندارد
  • یک فریم از داخل عراق
  • دوراهی همیشگی عکاس –
  • کلک دوربین –
  • روایت تازه از زندگی –
  • احساس عکاس در جنگ –
  • حقیقت عکاسی ایران
  • جست و جوی هویت گمشده
  • شهادت دوربین ها
  • چشمانی که درخشیدند
  • بدنبال نیمه پنهان جنگ.

کتاب

عنوان ناشر سال انتشار
دل‌ در آت‍ش‌      خ‍ان‍ه‌ ع‍ک‍اس‍ان‌ ای‍ران‌: س‍ب‍ز ۱۳۸۰
زن‍دگ‍ی‌ دوب‍اره‌   س‍ازم‍ان‌ ت‍ب‍ل‍ی‍غ‍ات‌ اس‍لام‍ی‌، ح‍وزه‌ ه‍ن‍ری‌ ۱۳۷۰
کتاب عکاسان جنگ (عراق-ایران ۱۳۶۷-۱۳۵۹) انتشارات انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس ۱۳۹۵
انا فتحنا سروش ۱۳۶۲
حلبچه (بهار ۱۳۶۷) سروش ۱۳۶۸
مجموعه عکس جنگ سعید صادقی          روایت فتح ۱۳۷۹
شکوفه‌های شکسته سوره مهر ۱۳۸۱

جوایز و افتخارات

  • «نشان شجاعت» سال ۱۳۸۵
  • «نشان درجه یک هنری» سال ۱۳۸۶
  • کسب رتبه اول در مسابقات دهه فجر (۱۳۶۵و۱۳۶۷)
  • رتبه برتر مسابقه عکس قرارگاه خاتم‌الانبیاء در سال ۱۳۶۴
  • نفر اول جشنواره سینمای جوان و نفر اول جشنواره مهر در سال ۱۳۷۷
  • دریافت جایزه بزرگ یونسکو -۱۳۶۷
  • دریافت جایزه ویژه جشنواره سینمای جوان در موضوع دفاع مقدس -۱۳۶۶
  • موفق به کسب لوح زرین یادبود هشت سال دفاع مقدس در سال ۱۳۶۷
  • دریافت لوح سپاس در سالگرد عملیات بیت المقدس سال ۱۳۷۸ از نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی
  • برنده لوح نکوداشت بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس
  • کسب لوح تقدیر در بیست و یکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران
  • کسب لوح سپاس وزارت ارشاد اسلامی -۱۳۸۳
  • برنده لوح تقدیر و جایزه ویژه حوزه هنری به عنوان عکاس برگزیده جنگ -۱۳۷۹
  • کاندید بهترین فیلمبرداری در دوازدهمین دوره جشنواره فجر برای فیلم عاشقانه
  • دیپلم افتخار بهترین فیلمبردار در جشنواره فیلم کودکان برای فیلم دختران گلاب -۱۳۷۵
  • عضو هیئت داوران تبلیغات عکس و پوستر و آنوس در دوازدهمین و چهاردهمین جشنواره فیلم فجر
  • عضو هیئت داوری عکس و تبلیغات جشنواره زن سال ۱۳۷۷
  • عضو هیئت داوران عکس مطبوعات در سه دوره جشنواره مطبوعات
  • عضو هیئت داوران جشنواره بزرگ هنری مهر سال ۱۳۷۸
  • عضو هیئت داوران بخش عکس نمایشگاه قرآن
  • کتاب برگزیده در موضوع دفاع مقدس با عنوان مجموعه تصاویر جنگ در سال ۱۳۷۸
  • برنده مجسمه زرین طلایی به عنوان بهترین فیلمبرداری برای فیلم گمشدگان دیار صفا در سال ۱۳۸۵

گفتاورد

گفت‌وگو درباره فعالیت تخصصی عکاسی

صادقی در گفت‌وگو با وب‌سایت همشهری درباره علت علاقه به عکاسی و تصاویر جنگ گفت:

من از سال ۱۳۴۹که چند باری به سینما رفتم، شیفته قاب‌بندی تصاویر شدم و همان حس من را به سمت عکاسی سوق داد. اما چون امکاناتی نداشتم، تصمیم گرفتم با کار کردن در فضاهای مرتبط با عکس و عکاسی، آموزش ببینم. برای همین چند سالی در تاریک‌خانه‌ها، عکس‌های دیگران را چاپ می‌کردم. آن‌قدر به این کار علاقه داشتم و با جدیت کار می‌کردم که مشتری زیادی به‌دست آورده بودم. تا جایی که گاهی می‌شد یک‌ماه هم خانواده‌ام را نمی‌دیدم. من در لابراتوار با چاپ عکس‌های دیگران، به‌خصوص عکاس‌های حرفه‌ای آن دوره، کادربندی و دیگر مسائل عکاسی را یاد گرفتم.

-یادتان می‌آید نخستین دوربینی که خریدید، چه دوربینی بود؟ سال ۵۱یک پسر جوانی آمد که عکس‌هایش را چاپ کند. خیلی هم عجله داشت. شب تا صبح بیدار ماندم و عکس‌هایش را برایش چاپ کردم. خودش هم پیشم ایستاده بود. بعد که کار عکس‌ها تمام شد، به او گفتم دوربینت را به من قرض می‌دهی تا چند فریم عکس بگیرم؟ گفت اصلا به‌خودت می‌فروشم. من که آن موقع پول زیادی نداشتم، گفتم پول نقد ندارم. قرار شد پول چاپ عکس‌ها را از پول دوربین کم کنیم و مابقی آن را قسطی بپردازم. خلاصه که من آن سال صاحب یک دوربین «هاسلبلاد» شدم، به مبلغ ۹هزار تومان!

- با آن دوربین چه عکس‌هایی گرفتید؟ بیشتر از مردم عکس می‌گرفتم. به شهرستان‌های مختلف می‌رفتم و از سبک زندگی مردم، از افرادی که کنار جوی آب لباس می‌شستند یا فرش خانه را در خیابان پهن کرده و پارو می‌کشیدند، عکاسی می‌کردم. ضمن اینکه با همین دوربین از چهره‌های شناخته‌شده آن زمان هم عکاسی کرده‌ام. به‌عنوان مثال، عکسی از دکتر شریعتی گرفته‌ام که جزو عکس‌هایی است که مورد استفاده قرار می‌گیرد. یا در جریان انقلاب، عکس امام (ره) را با همین دوربین کپی کردم که خیلی در راهپیمایی‌ها از آن استفاده شد.

-چطور شد که به جریان انقلاب پیوستید؟ ما چند نفری بودیم که کار عکاسی انجام می‌دادیم و در جریان مبارزات انقلاب، حضور داشتیم و عکس می‌گرفتیم. جالب اینکه پایه نخستین حرکت بزرگ مردمی علیه شاه را خودمان گذاشتیم! مردم را در تپه‌های قیطریه جمع کردیم و از آنجا با شعار مرگ بر شاه تا پیچ‌شمیران راهپیمایی کردیم و عکس گرفتیم.

-بعد هم که سر از روزنامه جمهوری اسلامی درآوردید.

انقلاب که به پیروزی رسید، قرار شد روزنامه‌ای به اسم «جمهوری اسلامی» منتشر شود که از من هم به‌عنوان عکاس دعوت به‌کار شد. من خیلی دلم می‌خواست به سینما بروم، ولی آن موقع سینماها همه تعطیل بود. برای همین به روزنامه جمهوری اسلامی رفتم و از درگیری‌ها و کشمکش‌های خیابانی بعد از انقلاب عکاسی می‌کردم. هر وقت هم که سر برنامه می‌رفتم، یا خونین و مالین به روزنامه برمی‌گشتم یا دستگیر می‌شدم!

-برایمان از جنگ بگویید؛ چطور شد وارد جنگ شدید؟

من تازه یک هفته بود که ازدواج کرده بودم و جنگ شروع شد. همان روزهای اول مهر همراه ۲، ۳نفر از دوستانم بلند شدیم، یک ماشین برداشتیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. تنها ماشینی که در جاده به سمت جنوب می‌رفت ما بودیم! برعکس لاین روبه‌رو ترافیک قفل بود. ۱۶ساعت در راه بودیم تا به مناطق جنگی رسیدیم. هر کدام‌مان یک طرف رفتیم. من به سمت خرمشهر رفتم و شب همان جا ماندم. صبح که بیدار شدم، دیدم با اینکه ساعت ۸و ۷صبح است، اما هوا تاریک است! نگاه کردم دیدم پالایشگاه را زده‌اند و دود آن، همه جا را گرفته. دوربینم را برداشتم و نخستین عکسم از جنگ را همان موقع گرفتم؛ عکسی از دود خرمشهر، درحالی‌که اسلحه ژ۳‌ام را هم داخل کادر آورده بودم. بعد هم که راهی سوسنگرد و اندیمشک شدم و خلاصه وقتی به خانه برگشتم که نزدیک عید بود! بعد از عید هم دوباره برای عکاسی به بازی‌دراز و سر پل ذهاب و... رفتم و درمجموع ۷۴‌ماه در جبهه حضور داشتم و عکاسی کردم.

-درواقع شروع کار عکاسی شما با رویدادهای مهمی مثل انقلاب، درگیری‌های منافقین و جنگ گره خورد! این رویدادها را چقدر در رشد هنر عکاسی‌تان مؤثر می‌دانید؟

بدون شک سرعت عمل من را بالا برده و بینشم را زیاد کردند. من اصلا آدم سیاسی‌ای نبودم و همه زندگی‌ام در عکس و سینما خلاصه شده بود. انقلاب و وقایع بعد از آن من را با سیاست آشنا کرد. در جنگ هم جهان‌بینی پیدا کردم. اگر چه در ابتدا فقط هدفم عکاسی بود و به چیز دیگری فکر نمی‌کردم اما اشک‌ها، زخم‌ها، ایثارها و شجاعتی که می‌دیدم، رفته‌رفته نگاهم را تغییر داد و شکل عکاسی‌ام را به کلی عوض کرد. واقعیت این است که رزمنده‌ها خیلی در رشد عکاسی من نقش داشتند. شجاعت آنها را که می‌دیدم، من هم برای عکس‌گرفتن از این وقایع تاریخی و مستندکردن جنگ، شجاع‌تر می‌شدم. اوایل، وقتی صدای سوت خمپاره را می‌شنیدم، سریع روی زمین می‌خوابیدم و به همین دلیل سوژه‌ها را از دست می‌دادم. اما وقتی می‌دیدم رزمنده‌ها چطور شجاعانه می‌ایستند، من هم می‌ایستادم و با دوربینم لحظه به لحظه این شجاعت را ثبت می‌کردم. من شهامت، شجاعت، همنوع‌دوستی و عشق به وطن را در جبهه و از همین بچه‌ها آموختم که قطعا در عکاسی‌ام نقش مهمی داشتند. -کمی هم برایمان از سختی کار عکاسی در جبهه می‌گویید؟

من همیشه این را می‌گویم که دوربین در جنگ، بارها و بارها مرز بین من و مرگ بود. در جنگ چندبار دوربین‌هایم را از دست دادم چون ترکش خوردند و از بین رفتند. اگر در این اتفاقات دوربین را برای عکاسی جلوی صورتم نگرفته بودم، خودم کشته می‌شدم. واقعیت این است که دوربین‌ها دست‌کم، ۳بار جان من را نجات دادند. خب این سختی عکاسی جنگ است. ضمن اینکه در زمان جنگ، دوربین، دیجیتال نبود و ما باید با نگاتیو عکس می‌گرفتیم؛ نگاتیوهایی که محدود بودند و در نتیجه باید خیلی در انتخاب سوژه‌های عکس‌هایمان دقت می‌کردیم. خود من برای هر فریم عکس، خیلی سختی کشیدم. مثلا دقیق خاطرم هست که یک‌بار نزدیک ۱۲کیلومتر پیاده‌روی کرده بودم که عکس بگیرم. حسابی خسته بودم. به منطقه‌ای رسیدم و دیدم عده‌ای از رزمنده‌ها در حال ساخت خاکریز هستند. پیش‌شان رفتم و همان جا از خستگی روی گِل‌ها خوابم برد. صبح که بیدار شدم، زیر آتش عراقی‌ها بودیم! لوله تانک عراقی‌ها را می‌دیدم که به سمت‌مان نشانه رفته‌اند. آن‌قدر لحظات سختی بود که من واقعاً نمی‌توانستم شاتر دوربین را فشار بدهم. از آن شرایط که بعد از یک روز پیاده‌روی و خستگی به‌وجود آمده بود، من فقط یک فریم عکس دارم. یا یک‌بار دیگر هلی‌کوپترمان سقوط کرد و ما در باتلاق افتادیم. من را که بیرون کشیدند، از شدت سرما، دندان‌هایم به هم می‌خورد، اما فقط نگران دوربینم بودم. وقتی برایم لباس آوردند که عوض کنم، گفتم اول دوربینم را سر و سامان بدهید، بعد به‌خودم برسید! دلم نمی‌آمد عکس‌هایی که برای فریم به فریم‌شان زحمت کشیده بودم و سند رشادت‌ها و گواهی صداقت‌های رزمنده‌ها بود، از بین بروند.

-این عکس‌ها را چطور به تهران و روزنامه جمهوری اسلامی می‌رساندید؟

هر بار که فرصتی دست می‌آمد، حلقه فیلم‌ها را به‌دست دوستان و آشناهایم در جبهه می‌رساندم تا آنها را به تهران بفرستند. یک هفته‌ای طول می‌کشید تا به‌دست بچه‌های روزنامه برسد.

-به‌نظرتان عکس‌هایی که شما و همکاران‌تان از جبهه‌های جنگ گرفته‌اید، چقدر در آشنا کردن نسل جوان با واقعیت آن روزها مؤثر بوده و نقش داشته است؟

خب ببینید، عکس، قدرتی دارد که هیچ اثر دیگری نمی‌تواند با آن رقابت کند. عکس، کاملا مستند است و به راحتی با مخاطبش ارتباط برقرار می‌کند. شاید برایتان جالب باشد بدانید که قدرت همین عکس‌ها، روسای سازمان ملل را مجبور کرد که صدام را به‌عنوان یک جنایتکار معرفی کنند. ما در عکاسی جنگ، هیچ‌وقت در هیچ‌کدام از تصاویرمان دست نبرده‌ایم. هر چه می‌بینید، عین واقعیت جنگ و جبهه‌هاست. برای همین برای نسل امروز هم خیلی ملموس و اثرگذار است. اما متأسفانه هم‌اکنون عکس‌های جنگ در شناسنامه تاریخ هشت ساله دفاع‌مقدس جایی ندارد و توجه چندانی به آنها نمی‌شود. به‌نظر من اگر می‌خواهیم این عکس‌ها همانطور که واقعاً هستند، پل ارتباطی نسل جوان با روزهای جبهه و جنگ باشند، باید برایشان نمره درنظر بگیریم، روی آنها تحقیق و پژوهش کنیم و حاصل یک نقد درست و اصولی را در اختیار جوان‌ترها قرار بدهیم.

-در کارنامه هنری‌تان دستیاری و فیلمبرداری چند فیلم هم دیده می‌شود. تا جایی که مدیر فیلمبرداری فیلم‌های «پایان کودکی»، «مرگ سیاوش»، «آخرین روز تابستان» و... بوده‌اید. چطور شد که پس از جنگ سر از سینما درآوردید؟ خب سینما همیشه علاقه‌مندی‌ام بود و بعد از جنگ، فرصتی دست داد تا به این علاقه‌مندی‌ام بپردازم. ابتدا با دستیاری در فیلم‌ها شروع کردم و بعد خودم فیلمبرداری چند فیلم را بر عهده گرفته و بعدتر هم چند فیلم و مستند ساختم. جدیدترین فیلمی هم که کار کردم، سال گذشته بود. فیلمی به نام «آفتاب نیمه‌شب» که موضوعش فناوری موشکی ایران است و من یکی از فیلمبردارانش بودم.

- تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که اگر هیچ‌وقت جنگ نمی‌شد، زندگی هنری شما چطور شکل می‌گرفت؟ احتمالا عکاس پرتره می‌شدم یا کار سینما را جدی‌تر دنبال می‌کردم.

-در صحبت‌هایتان از نسل جوان گفتید. به‌عنوان کسی که حدود نیم قرن است دوربین به‌دست گرفته و هنوز هم در زمینه عکس و تصویر فعالیت دارد، نسل جوان فعال در حوزه عکاسی را چطور می‌بینید؟

واقعیت این است که تکنیک در عکاسی نسل من، جایگاه خاصی نداشت. ما بیشتر به محتوای کار فکر می‌کردیم و عکس‌هایمان را بیشتر با شور و شوق و عشق می‌گرفتیم. اما نسل جوان آمد و به این شور و شوق عکاسی، خرد هم اضافه کرد. به همین دلیل به‌نظر من کار این بچه‌ها، خیلی بهتر از کار نسل ماست؛ درواقع شاید بتوان گفت تنها نقطه ضعف عکاسی نسل ما، همین بی‌دانشی بود که نسل جدید آن را کامل کرد و باعث تحولش شد. به‌نظر من عکاسی‌ای که با خرد و سواد و شعور گره خورده باشد، باعث آگاهی‌بخشی به جامعه می‌شود و خوشحالم که بگویم نسل جوان عکاس ما امروز در این راه قدم گذاشته است. اما متأسفانه این بچه‌ها هم مشکلات خاص خودشان را دارند. ازجمله اینکه متأسفانه خیلی به آنها میدان داده نمی‌شود و از حضورشان در مسائل مهم، ممانعت به عمل می‌آید. ضمن اینکه ما هنوز هم درگیر نگاه امنیتی‌ای هستیم که به موضوع عکاسی وجود دارد و مجموع این عوامل باعث شده تا بچه‌های مستعدمان در این حوزه، فضای کافی برای رشد و شکوفایی استعدادهایشان را در اختیار نداشته باشند.

- به‌عنوان آخرین سؤال می‌گویید این روزها مشغول چه کاری هستید؟ تا جایی که من اطلاع دارم به‌دنبال رزمندگان جنگ و خانواده‌هایشان هستید تا حال این روزهایشان را به تصویر بکشید؛ درست است؟

بله. من مدتی است که به‌دنبال آدم‌های حاضر در عکس‌هایم می‌گردم. برای پیدا کردن هر کدام‌شان که امروز در یک گوشه از کشور زندگی می‌کنند، زمان خیلی زیادی صرف کرده‌ و توانسته‌ام تا به امروز ۴۰نفرشان را پیدا کنم. در این دیدارها که قرار است عکس‌ها و روایت‌هایشان در قالب یک کتاب منتشر شود، با مشکلات این ایثارگران ۸سال دفاع‌مقدس هم از نزدیک آشنا می‌شوم و آنها را به گوش مسئولان می‌رسانم تا شاید گره‌ای از مشکلات‌شان باز شود؛ درواقع کار من با جنگ تمام نشده است. احساس مسئولیت و تعهدی که نسبت به سوژه‌های عکس‌هایم دارم، من را بر آن داشته تا به‌دنبالشان بگردم و از سرنوشت‌شان مطلع شوم؛ چراکه من به‌شدت معتقدم اینها ریشه‌های ما هستند، اینها نمادها و نشان‌های هویت ما هستند و سند زنده‌ای از روزهای پر از صداقت، پر از شهامت و پر از ایثار دفاع‌مقدس به‌حساب می‌آیند.[۱]

پانویس

  1. از آن گروه فقط من زنده هستم!/بارها از وحشت به زمین چنگ زدم، وب‌سایت همشهری، تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۹.

پیوند به بیرون