سید محسن نوری نجفی

از یاقوت
سید محسن نوری نجفی
اطلاعات شخصی
تاریخ تولد۱۳۳۶ ‏(۶۶–۶۷ سال)
ملیتایرانی
اطلاعات هنری
حوزه فعالیتطراح • کاریکاتوریست
آثارگزیده طرح‌های محسن نوری نجفی (گوزن ها)
جوایزجایزه بزرگ جشنواره کارتون کره جنوبی ۱۹۹۶م • مدال نقره و دیپلم افتخار از جشنواره تولنتینو، ایتالیا ۱۹۹۳م • دیپلم افتخار از جشنواره بین‌المللی کره جنوبی ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴م


سید محسن نوری نجفی (متولد ۱۳۳۶ در تهران) طراح (کارتونیست) و کاریکاتوریست ایرانی است. آثار سیدمحسن نوری‌نجفی با تکیه بر معانی انسانی و شعرگونه، به سبک و سیاق سوررئال و با ترکیب خیال و واقعیت، در رساندن پیامی به مخاطب تلاش می‌کند.[۱] او گواهی‌نامه‌های هنری درجه‌یک کاریکاتور -معادل دکتری- و درجه ۳ نقاشی -معادل لیسانس- را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرده است.[۲] نوری نجفی طی سال‌ها فعالیت هنری در زمینه‌های طراحی، کاریکاتور، فیلم‌نامه‌نویسی، کارگردانی انیمیشن و ۳۵ سال همکاری با روزنامه‌های کثیرالانتشار کشور به خلق آثار متعددی پرداخته است.

وی حضور بسیار فعال در داوری‌ جشنواره‌های بین‌المللی و همچنین برگزاری نمایشگاه‌های داخلی و خارجی انفرادی و گروهی مختلف در کشورهای ایران، مکزیک، کانادا، فرانسه، ایتالیا، بلژیک، سوئیس، رومانی، آلمان و... داشته است. نوری‌نجفی در سال‌های دفاع مقدس با روزنامه‌های مختلفی به عنوان کارتونیست همکاری داشته و در بیش از ۶۵ نمایشگاه جمعی در داخل و خارج از کشور و ۵ نمایشگاه انفرادی برگزار کرده است.

سیدمحسن نوری‌نجفی با شرکت در رقابت‌های هنری ملی و بین‌المللی موفق به دریافت ده‌ها جایزه و لوح تقدیر از جشنواره‌های بین‌المللی شده است که از آن جمله می‌توان به رتبه نخست گراند پرایز از کره جنوبی(۱۹۹۶) و جایزه و مدال ویژه جشنواره yomiuri Shimbun از کشور ژاپن (۱۹۹۳) اشاره کرد.[۳]

کتاب گزیده طرح‌های محسن نوری نجفی (گوزن ها) توسط انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۹۰ در قطع رحلی با ۱۱۲ صفحه منتشر شد.[۴]

در این اثر، نوری نجفی درختی را تصویر کرده است که مانند همه درخت‌ها از سه بخش اساسی تشکیل شده است؛ ریشه، شاخ و برگ و تنه. اتفاق در میانه تصویر و حدفاصل ریشه‌ها و شاخه‌ها می‌افتد. او تنه را حاصل به‌هم رسیدن دست‌های ریشه‌ها و شاخه‌ها تصویر کرده است. دست‌هایی که یکدیگر را محکم گرفته‌اند. ولی شکل گرفتنشان مثل دست دوستی نیست. دست نجات است. پنجه‌هایی که به‌جای فشردن یکدیگر، از هم عبور کرده‌اند و کمی بالاتر از مچ‌ها را چنگ زده‌اند.

فعالیت ها

  • طراحی
  • کاریکاتور
  • کارتونیست در روزنامه‌های مختلف
  • برگزاری بیش از ۶۵ نمایشگاه جمعی در داخل و خارج
  • برگزاری ۵ نمایشگاه انفرادی
  • داور نخستین جشنواره سراسری کاریکاتور سبک زندگی ایرانی در سنندج[۵]

جوایز و افتخارات

  • جایزه بزرگ جشنواره کارتون کره جنوبی ۱۹۹۶
  • مدال نقره و دیپلم افتخار از جشنواره تولنتینو، ایتالیا ۱۹۹۳
  • دیپلم افتخار از جشنواره بین‌المللی کره جنوبی ۱۹۹۳، ۱۹۹۴[۶]

گفتاورد

نوری نجفی در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، درباره کاستی‌های موجود در وضعیت فعلی کاریکاتور کشور گفت:

عوامل بسیاری موجب ایجاد این وضعیت هستند، این موضوع به عواملی همچون فکر و اندیشه کاریکاتوریست‌های جوان و شرایط کار در ایران بستگی دارد. در سایر کشورها این‌طور نیست که جوانان راه صد ساله را یک شبه طی کنند. آنها آنقدر شاگردی می‌کنند تا فنون کار را به طور کامل فرا بگیرند. کاریکاتور یک هنر سیاسی است و وجود محدودیت‌های سیاسی موجب سرخوردگی کاریکاتوریست می‌شود.....همچنین عدم خبرگی بعضی مدیرمسئولانِ رسانه‌ها به این مشکلات دامن می‌زند. فنون روزنامه‌نگاری از غرب وارد ایران شد؛ اما ورود ناقص آن باعث ایجاد چنین وضعیتی شده است. وزارت ارشاد هم آنچنان که باید به امور رسانه‌ها رسیدگی نمی‌کند.... کاریکاتوریست باید ادب، اخلاق و فن ارتباط با مردم را بیاموزد. همچنین باید در جامعه حضور داشته باشد تا با مشکلات مردم آشنا شود و سوژه کارش را از مردم بگیرد و آن را با اندوخته‌های خود بیامیزد تا اثری شایسته ارائه دهد.... یکی از اشتباهات در عرصه هنر این است که همیشه در پی تولید انبوه هستیم و توجهی به کیفیت کار نداریم. طی چهل سال گذشته تعداد انگشت‌شماری از هنرمندان به خلق آثار شاهکار و بی‌نظیر پرداخته‌اند و کاریکاتور هم از همین رویه تبعیت کرده است.[۷]

گفت‌و‌گو و مصاحبه

گفت‌و‌گو در برنامه سلول گفت و گو

شما جز کارتونیستا و کاریکاتست های خیلی صاحب سبک هستین، خواهش برای اینکه شما محسن نوری نجفی بشید. با ذهنیتی که ما ازش داریم، از کجا شروع کردین؟ چه سیری طی کردید؟

شاید یکی از ویژگی های کار من خود زندگی خودمون باشه. به خاطر اینکه من از بچگی خب مجبورم کار بکنم، یعنی هم کار بکنم و درس بخونم. شاید محرومیت از اینکه من دانشگاه نرفتم و یا هنرستان مثلا نقاشی نرفتم، خود همینا باعث شدش که اصطلاح به این ورطه کشیده بشم. خیلی جستجوگر بودم، یعنی خود همین این که نمی تونستم مثلا استادی داشته باشم بالا سر خودم مجبور بودم خیلی کارا رو به تنهایی انجام بدم، یعنی طراحی که من می کردم یا نقاشی که می کردم. یادمه که آخر بازار بازار سبز، میدون عصرا که تعطیل می شد، می رفتم لفاف های کاغذایی، به اصطلاح پارچه هایی که می ریختن، دور پارچه فروش ها، سال موضوع: با حالا نمی دونم، مال پنجاه سال پیش، پنجاه، پنج سال پیش. کی هست و اینا. اون موقع من مثلا اینار رو ورمیید داشتم، یک خاطره هم تو جیبم بود. می بردی برش می زدم. مثلا در ابعاد مختلف، بعد این کاغذ همه ژاپنی بود، باید رو اینا طراحی می کردم، یعنی نمی دونستم که به فرض باید مثلا برای طراحی کردن حتما استادی بالا سرت باشه. حتمام، دونم قوانینی داره. من خارج از این قواعد به اصطلاح کار کردن، فزیک خود، سخت. بله، و به نظرم، از یک جهت که الان نگاه می کنم، خوب بود. اصلا به اونجا که خیلی غبطه میخردم، خیلی شاید ناراحت بودم که چرا مثلا من دانشگاه نمی تونستم برم باباجی که می رفتم دانشگاه. مثلا خیلی دوست داشتم. دانشگاهمو ع آقای زیبا خیلی ارتباط داشتم. اصلا، ولی اینکه مستقیما اونجا استادی داشته باشم که برم درس بخام، درس آکادمیک بخم. خونم و اینا نمی گم. متاسفانه شاید یه جاهایی بگم. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. یعنی و فال نیک میگمم. ولی خب اون موقع ها خیلی ناراحت بودم. ولی الان خوشحالم که اصلا دانشگاه نرفتم. از کی رسمی تر شدین؟ هنرت یعنی یه موقع هست آدم برای خودش کار می کنه، کسی نمیبه کراش و از کی دیده شد یه اتفاقی افتاد. اون که خب، به هر حال انقلاب که شد و یکی از مسئولین روزنامه کیهان منو دعوت کرد، روزنامه کیهان رفتم سرویس مقالات اونجا، قسمت مقالات اونجا شروع کردم به اصطلاح مطلب نویسی و نمی دونم چی میگن؟ گزارشگری و مث کارای مقدماتیه. مثلا روزنامه نگاری رو داشتم. حالا یا آموزش میادم یا مثلا شروع می کردم به هر حال کار کردن، و یعنی کار تنوعش خیلی زیاد بود؟ بله. ولی بعد رفته رفته خودم برای صفحات مقالات شروع کردم به اصطلاح طرح طراحی کردن و به اصلا و چیز کردن. این که وارد وادی مث من کاریکاتور شدم. اونجا بودش که مثلا خ کاریکاتوری که من می کشم مثلا شاید مثل چیز چجوری بگم؟ خیلی مثلا کارای یه بعدی. مثلا خیلی الان هم مثلا می تونم بمینم، اینا بعضیاشو، مثلا خودم خنده ام می گیره که مثلا من از کجا شروع کردم از صفر و بعد مثلا به کجاها حالا رسید؟ حالا نمی خوام بگم الان به صدر رسیده، خدای نکرده سو تفم. نبشه نه، خواهش می کنم خیله، ولی خب، به هر حال این فرصت اونجا چیز شد، فراهم شد. روزنامه کیهان خب، خیلی خوب بود. این پنج سال پنجاه و هشت. این از سال پنجاه، هشت شروع شد. بله، من پنجاه و هشت رفتم اونجا. اتفاقا خوبه. بگم توانزی اصلا یه سالم اونجا من حقوق نمی گرفتم م. کار می کردم، همکاراتون کیا بودن، همکارای ما از کاراتونیست و کارتونیستا اصلا نمی شد همکار بگیریم. ولی بچه هایی که یعنی من حالا میگان، بچه ها که بودن؟ مثلا استاد علیزاده بودن که اصلا اونجا بودن که من همیشه و صداش زدم کارشن دوست داشتم و به اصطلاح، همیشه با ادب باهاشون برخورد می کنم. بعد دیگه آقای نی نیستانی بودندن آقای به اصطلاح بنی اسدی بودن. آقای دیوان. در بله، آقای دیواندری بودن آقای سعیده دارن بخش بدارن و ببخشید آقای خسجردی هم بعدا به ما پیوستند. حتی بچه ها معمولا با قسمت های دیگه روزنامه کیهان هم کار می کردن. می دونین که روزنامه کیهان یه نشریه فقط روزنامه نیست. مثلا زن روز و کیهان ورزشی اینا بودش که اینا خب. به هر حال ببینید. آقای رحمتی، من یه چیری خدمت شما بگم. یه روزنامه به اندازه ای که صفحات و ادبی رو پر می کنه، یعنی حروف رو پر می کنه، به همون اندازه، دو چیز نیاز داره. یکی عکسه، یکی طرح و کاریکاتوره، چه بسا یک کاریکاتور، یک عکس عکس زیبا. مثلا از مطالبی که تو روحیه روزنامه چاپ می شه. حالا نمی خوام بگم مطالب شاید کسل کننده باشه؟ نه، اصلا اینطوری نیست. من من اصلالا این برخورد نمیکنه. همینا خیلی میتونه روی مخاطب تاثیر مثبت و به صطلاح سازنده ای تو ذهنش داشته باشه. اینی که می پرسم به خاطر کنجکاوی خودم رو مقطع از کیهان. آیا اختلافی بین کارتونیستا پیش اومد انشقاقی پیش اومد اونجا؟ نه. شاید مثلا یه کمی اغراق آمیز باشه. مثلا این اگرم دلخوری ای بوده و اینا مثلا عوامل دیگه ای بوده وگرنه که خب الان ثابت میشه که مثلا ماها صافیم. مثلا این صافی الانمون مثلا ثابت می کنه که نه اون موقع ما مثلا اتفاقی افتاده و اینا. حالا رو جوونی بوده مثلا ی اتفاق حالا من وارد جزئیاتش نمیشم مثلا شاید مثلا نکاتی بوده یا مواردی بوده که من شاید به اصطلاح خدای نکرده. شما پانسبان زخمی رو بخواد مثلا باز بکنه. من نمی خوام این اتفاق افت خیلی این کنجکا رفع شد. بعد کیهان کجا رفتی؟ کدوم ن نشریات؟ واقعیتش اینه که من همون موقع که کیهان بودم، یکی از دوستان من که روزنامه اطلاعات بودن اونجا، یکی از مسئولین روزنامه اطلاعات بودن دعوت کردم، رفتم روزنامه اطلاعات. همزمان همزمان اونجا. من اس می رفتم، روزنامه اطلاعات بعد مشکل آقای صادقی جاه بود؟ آره، بله، البته این رقابت بیشتر دوران گذشته بود. دولت قبل از انقلاب بود که مثلا می گفتند که روزنامه کیهان با اطلاعات اصلا این رقابت رو داره و اینا یه خاطره این من شما بگم. اون موقع رئیس کیهان سابق حالا برای اینکه برلامت بله، چیز بشه و اینا دارم میگم برای تبلیغ روزنامه کیهان یه خبرنگاری تو روزنامه توی کاشان تو شهر کاشان که خبرنگار روزنامه کیهان بود، یه عنوانی رو در میاره. در همین رابطه ای که شما فرمودید روزنامه اطلاعات با کیهان با هم رقابت داشتن و اینا خیلی عنوان قشنگیه. حالا من واقعا اصلا نه کیهانیم حرفم نه اون موقع اطلاعون باباشکه با دوتاییشون کار می کردم اینا، ولی با این عنوان کار دارم که نوشته بود برای اطلاعات بیشتر کیهان بخوانید یا برای سفر به کیهان نیاز به اطلاعات دارید. اینم قشنگه اتفاقا عکسشم هستش که یه موقع روزنامه اطلاعات گیر نده کهذلا بگه که اوقات تبلیغ میروزم به کیهان باش، ولی خب. کیهان اون موقع با کیهان حالا تفاوت داره. خیلی فرق بود. بعد این ها نشریه ای بود که به شکل ثابت اونجا کار بکنین، یا فقط همکاری بوده منظور مث ال کیهان ثابتی بعد اونجا با که با اطلاعات همکاری بود یا مثلا همکاری بود با آقای بعد از ظهر هم می رفتم. یه سری مطلب به می دادن اینه مطب اصطلاح بهش می گفتن. لایی روزنامه ب لای روزنامه آ مجتمع نه مجتم. تهیه آره، شبا شبا چاپ می شه که به اصطلاح تو لای روزنامه قرار می گیره و به اصطلاح برای توضیح می ر؟ خب، اینا بعضیاش واقعا خیلی مهم بود. یعنی من یادمه که خدا رحمت کنه کنم یکی از دوستانمون آقای ش هم همین ج می آقای جوادی گرامین ایش همیشه میمد. مطلب مید داد. میش که مطلب بدون طرح ح حالا کاریکاتور اینا هیچ خاصیتی نداره و اینا. بعد همیشه چیز بود، به اصطلاح آرایش می کرد. با صفحه شو با به اصطلاح طرح و اینا. این برای صفاله بود به اصطلاح لایی بود و مقالات بود. مثلا یا گزارشات سفر بود. پاورقیای سفر بود و اینا چاپ می شد، ولی اونجا همکاری بود نه همینه که میگه همکارییم. ولی کیهان من بعد از چهارده سال اونجا، با مدیر مسئول روزنامه کیهان سر یه مصاحبه ای بود. به هر حال به اختلاف برخوردیم و ماها از کیهان اومدیم. یعنی دهه هفتادقی سال اض فهکر کنم هفتاد و چهار بود. بله، همون د، ده هفت. و خیلی عجیبه که من با این همه کار خیلی وقتی داشتم میمدم بیرون از روزم به کیهان به من گفت: قراره حق و حقوقمون بدن گفتن که شما چون کارت نزدیین ما نمی تونیم، حق و حقوقی نداریم به شما بد. بعد من رفتم پیش روساشون گفتم: ببین، من دارم اینجا می رم. ولی اون شما کارت نزدین من. ولی آثارم اینجا چاپ شده، من بعضی وقتا ده تا بیست تا کارام اینجا چاپ می شده. این شما مدیون من هستین؟ خلاصه خد چی ما اومدیم بیرون دیگه اصلا دیگه حرفشم نمی چی؟ زم. بعد از اینکه از اونجا بیرون اومدیم کجا رفتی؟ من خب، توامان با اونجا فکر کنم روزنامه ایران بود، روزنامه ایران. البته به شکل حرفه ای نمی رفتم. ج. اصلا دیگه از مطبوعات و اینا خسته شده خورد به دوره اصلاحاتی. نه. فکر کنم هفتاد چهار بود. دو سال، آره، ساعت بله بله خب، فکر کنم من چون با اصلاحات چ ها اصلا زیاد سررو کارار نداشتم، زیادم خوشم نمیمد یعنی چون نیست عضو هیچ گروه و دست و اینا نیستم. این ضربه ها رو خیلی خوردم. اینا اون جام اتفاقا یکی دو تا کاررام که چاپ شد، اتفاقا از سازمان ها و ارگان های شکایت هایی از من کردند که مثلا یک کش گذش که و یه کاریکاتور بود، یه نفر داره سیفون و سیفون توالت را می کشه، ولی سیفون تلویزیون شده. بعد من اصلا منظورم اصلا رادیو تلویزیونه مثلا خودمون نبوده. فلانی مثلا یه چیز کلی بود که آقا تلویزیون آدمما رو مسخ می کنه یعنی ما رو از انسان و بشریت و ع اون حالت بهصلاح ذهنی و روحی و روانی مثلا می گیره، فقط جذب خودش می کنه و این دیگه اون انسان نیست. به نظر من کنده می شه از حالت انسان انی؟ آره. من بیشتر منظورم این بود عش که مسئله و باز برای یه گوزنی که من کشیده بودم، مثاک کشیده بودم. پای این گوزنه اسلحه شده بود. گفتن که این به اصطلاح توهینم به یه سازمانی، به ارگانییم. بعد بالاخره بگیرین ببندین و اینا شکایت نامه هاشون ها هست و رفتیم گپ بزنیم، نه، بدون کارشناسی، بدون اینکه کار حرفه ای مثلا داشته باشه و اینا اینطوری برخورد بکنه. و اینا که مثلا بگه که این همان است که ما فکر میکنه؟ بله، خیلی عالی است. شما برنامه ای برای آینده دارین؟ چیزی تو ذهنتون هست که بخواین عملی کنین. من معمولا که چیزی داشته باشم. اینا پیشاپیش نمی گم، ولی چی میگن؟ یه موقعی بود من تو خونه مثلا الان که بیشتر خونه نشین هستم و اینا. خب حالا کارم می کنم، نه اینکه به اصطلاح چییس باش اینا. ولی خانم هم یه. دفعه من گفت تو چرا یه؟ چند وقتیه بیکاری کار نمی کنی؟ اینا بهشون گفتم. اتفاقا من شلوغ ترین دوران ترافیکیه به اصطلاح ذهنم هست. خود شما این کار. این آقای رحمت ببینید، ماها بیشتر چی میگن؟ حالا دنبال واژه اش می گردم، این ها که ما بیشتر ذهنمون و فکرمون هستش که کار می کنه. تا که دستمون یست بگم. اکبر آدمی که استاد فوق العاده ای هستن میفتش که من تمام مسئله ام با خانمم اینه که بهش بگم. اون موقعی که من لم دادم دارم کار می کنم، آفرین مثلا این خیلی خوبه. حالا من البته این واژه رو خیلی قشنگ گفته و اینا. ولی واقعیت این هستش که ما بالقوه ایم. همش یعنی من الان نشستم اینجا. یه دفعه مثلا این کار رو میبینم. کلی مثلا سوژه میاد تو ذهنم، مثلا دوربین و می بینم کلی سوژه میاد تو ذهنم یا این فضا رو که می بینم یا اینکه باهم نش هستین همش درگیرم یعنی همش درگیر ذهنی و فکری و این چیزا هستیم. او آخررم یه جایزه خیلی خوبی بردین آها ترکیه رو می گره. آره. یعنی منظورمه که فعال هستین؟ کماکان؟ بله. اونا هم داوری بود اونجا البته اون آدمی که نشسته بود، بله بله خبرریشم اومد، آره، آره، اونا خیلی چیز کردن، خیلی ها از ا خوششون اومده و اینا خیلی جاها خارج از کشور خیلی چیز کردن اینا. من اونجا نفر دوم شدم، خیلی جالبه. بعد بعد چند ماه بعد حالاونم یه سال بعدش، چند وقته بعدش و اینا باز دعوت کردن یه شهر دیگه اش که ما اونجا رفتیم داوری کردیم، شهر بدروم بود. آره، اونجا رفتیم داوری کردیم ها داد، داوری، خیلی مدیونی یه آمریکایی ام. البته حالا اسم متاسفانه یادم از هلند بودند از بلژیک. از پرتقال م دونم اینا بودن که به س یه داوریه اونجا ما انجام دادیم و اینا که خیلی خوشحالم که داوری اونجا رو خیلی خوب انجام دادیم. او که باعث شد یکی دو تا ایرانی به اصطلا اونجا جایزه می خب. خیلی مشکی رواد فکر می کنم الان زمانش باشه که دیگه شما رو صدا کنن. الان میرم می خوابمتپ ام. خیلی نوری نجفی سو تفاهمم بود.

برای مطالعه بیشتر

پانویس

  1. «کارتون». دریافت‌شده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۳.
  2. «کارتون». دریافت‌شده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۳.
  3. «پروفایل هنرمند سید محسن نوری نجفی». مجله هنرهای تجسمی. ۲۷ دی ۱۴۰۰. دریافت‌شده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
  4. «متاب گوزن‌ها». وبسایت انتشارات سوره مهر. دریافت‌شده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۳.
  5. «پروفایل هنرمند سید محسن نوری نجفی». مجله هنرهای تجسمی. ۲۷ دی ۱۴۰۰. دریافت‌شده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
  6. «بیوگرافی سید محسن نوری نجفی». وبسایت ایران کارتون. دریافت‌شده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۳.
  7. «نوری نجفی: قدم اول در آموزش کاریکاتور اندیشیدن است نه کشیدن». خبرگزاری تسنیم. ۲۰ مرداد ۱۳۹۷. دریافت‌شده در ۳۰ فروردین ۱۴۰۳.