مسئله من در گرامافون روایت فرهنگی است که در دهه هشتاد در دانشگاهها و بین فعالان دانشجویی وجود داشت. چیزی که از اوایل دهه نود به کلی تغییر کرد. فضای دانشگاهها و فعالیتهای دانشجویی کاملاً فرق کرد. آن فرهنگ باید جایی ثبت میشد. تلاشم را کردم که در گرامافون بخشی از این فضا را ثبت کنم. و این کار را در دل قصهای انجام دهم که شبیه خودمان باشد؛ شبیه چیزهایی که کمتر شنیدهایم. نزدیک به همه ماست. ما همه قهرمانهای داستانهای خودمان هستیم، اما همه پهلوان نیستیم، همه احمد متوسلیان نبودیم، همه مجنون نبودیم. ما زندگی میکنیم، دل ما میشکند، خوشحال میشویم، غمگین میشویم و این داستان شبیه خودمان است. (گرامافون) یک عاشقانه آرام است. قرار نیست تند باشد. ادعای ناآرامی ندارد. چند نفر به من گفتند این را نوشتید که فیلم یا تلهفیلم کنید؟ گفتم اصلاً اینچنین نیست. این کتاب برای خواندن است؛ یعنی برای این است که آن لحظهای که در گوش او بنان میپیچد: «با ما بودی بیما رفتی»، شما هم در ذهن خود بخوانید. این برای همین است. برای کتاب و مکتوب است. شاید کتاب بعدیام را طوری بنویسم که نگاهم به فیلمسازی باشد. اصلاً نگاه من خبرنگاری است و این نگاه را دوست دارم. کتمان هم نمیکنم. همواره هم فیلم میبینم، لکن این کتاب از آن جنس نیست. این کتاب یک عاشقانه آرام جوانانه وطنی است.
علی مرادخانی
اطلاعات شخصی | |
---|---|
تاریخ تولد | ۱۱ مرداد ۱۳۷۱ (۳۲ سال) |
ملیت | ایرانی |
اطلاعات هنری | |
حوزه فعالیت | مجری • نویسنده • فعال رسانهای |
اطلاعات ارتباطی | |
آدرس اینستاگرام | علی مرادخانی |
علی مرادخانی (زاده ۱۱ مرداد ۱۳۷۱ در تهران) مجری، نویسنده و فعال رسانهای است. وی دانشجوی دکتری حقوق عمومی و دارای مدرک سطح یک مدرس سواد رسانهای و مجری برنامههای تلویزیونی بوده است. رمان گرامافون به قلم او چاپ و منتشر شده است.
علی مرادخانی از آذر ۱۴۰۱ مدیر روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی است.[۱]
فعالیت رسانهای
مرادخانی با رسانههایی همچون خبرنامه دانشجویان ایران، خبرگزاری دانشجو، خبرگزاری تسنیم، روزنامه همشهری، روزنامه جوان و روزنامه فرهیختگان همکاری داشته است. او مجری برنامههای تلویزیونی همچون بدون توقف (در شبکه سه)، یه روز تازه و سلام تهران (در شبکه پنج) و سینماچی (در رادیو جوان) بوده است.
وی در کنار چهرههایی همچون وحید رونقی، فریبا باقری، مصطفی امامی و قدسیه صالحی یکی از مجریان برنامههای صبحگاهی شبکه پنج سیما بود و برشهایی از برنامه او به خصوص در نقد عملکرد مسؤولان در فضای مجازی با واکنشهای فراوانی روبرو شد.
علی مرادخانی مشاور رسانهای آثار سینمایی و تلویزیونی همچون فیلم سینمایی تنگه ابوقریب، سریال پایتخت۵، برنامه تلویزیونی برنده باش، فیلم سینمایی نبات، سریال تلویزیونی سرّ دلبران و برنامه تلویزیونی جشن رمضان بوده است.
او از سال ۱۴۰۱ تا کنون به عنوان مدیر بخش تجلی اراده ملی در دبیرخانه جشنواره فیلم فجر فعالیت دارد.
برنامه اینترنتی آن ایر
علی مرادخانی تهیهکننده برنامه اینترنتی آن ایر (On Air) با اجرای سیاوش صفاریانپور، زهره سادات هاشمی و سیدحسین حسینی بود که برشهای این برنامه بارها در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت. مناظره حجتالاسلام علی سرلک و وحید اشتری دربارهٔ عدالتخواهی و گفتگو با محمدصالح مفتاح دربارهٔ گشت ارشاد و عملکرد ستاد امر به معروف و نهی از منکر از جمله پربسامدترین برنامههای این مجموعه اینترنتی بود. محمدصالح مفتاح در این برنامه اعلام کرده بود، مسؤولان ستاد امر به معروف و نهی از منکر از او خواسته بودند بخشهایی از صحبتهای رهبر انقلاب را که حجاب را جزو مسائل درجه چندم در امر به معروف و نهی از منکر میدانست، از سایت رسمی ستاد خارج کنند که این صحبتها به «سانسور صحبتهای رهبر انقلاب از سوی ستاد امر به معروف و نهی از منکر» در رسانهها تعبیر شد.[۲]
مجله سینمایی سینماچی
مرادخانی از سال ۱۴۰۰ گوینده و سردبیر برنامه سینمایی سینماچی بود. سینماچی که پیش از آن یک مجله اینترنتی سینمایی بود و از نظرات خبرنگاران و اهالی رسانه دربارهٔ آثار سینمایی، تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی میزبانی میکرد، از شهریور ۱۴۰۰ در قالب یک مجله سینمایی به شبکه رادیویی جوان آمد و در طول فعالیتش نیز یکی از برنامههای جریانساز در حوزه سینما به حساب میآمد. سینماچی جزو معدود برنامههایی بود که در اغتشاشات ۱۴۰۱ که سینمای ایران بهطور کامل تحتالشعاع آن قرار گرفته بود ویژه برنامههایی را روی آنتن برد و به نقد رویکردهای رادیکال بخشی از هنرمندان و حاکمیت پرداخت.
در مرداد ماه ۱۴۰۲ و در حالی که قرار بود این برنامه رادیویی به مدل نظارتی ساترا به آثار شبکه نمایش خانگی بپردازد، برنامه یک روز پیش از پخش تعطیل شد. بعد از حدود سه ماه این برنامه دوباره به آنتن رادیو جوان بازگشت و مدتی بعد و به فاصله دو روز پس از آنکه اداره کل روابط عمومی سازمان صدا و سیما از سینماچی به عنوان یکی از برنامههای جریانساز و پیشروی رسانه ملی یاد کرده بود، برنامه دوباره توقیف و برای همیشه تعطیل شد.[۳]
نام | شبکه پخش کننده | سال تولید | سمت |
---|---|---|---|
دین دات آی آر | شبکه سه سیما | ۱۳۹۵ | مجری |
بدون توقف | شبکه سه سیما | ۱۳۹۷ | مجری (فصل دوم) |
یه روز تازه | شبکه پنج سیما | ۱۳۹۸ | مجری |
سلام تهران | شبکه پنج سیما | ۱۴۰۰ | مجری |
رویداد | رادیو گفتگو | ۱۴۰۰ | گوینده |
موج وارونه | رادیو گفتگو | ۱۴۰۰ | گوینده |
تکیه | شبکه افق | ۱۴۰۱ | مجری |
موکب هنر | رادیو اربعین | ۱۴۰۱ | گوینده |
آن ایر | فضای مجازی | ۱۴۰۱ | تهیهکننده و سردبیر |
سینماچی | رادیو جوان | ۱۴۰۲ | گوینده و سردبیر[۴] |
سوگواره احلی من العسل (مشهد) | شبکه قرآن، شبکه ثقلین، شبکه خراسان رضوی و … (پخش زنده) | ۱۴۰۳ | مجری |
حرف شما | شبکه امید (پخش زنده) | ۱۴۰۳ | مجری |
نویسندگی
علی مرادخانی در سال ۱۳۹۸ رمان گرامافون را در انتشارات شهید کاظمی به چاپ رساند. گرامافون داستان یک سیب سرخ است که از دل دانشگاه راه میافتد و در مسیرش از همه جای ایران میگذرد. از ساختمانهای مدرن شهر تهران تا بادگیرهای باشکوه یزد، از مسابقات بینالمللی رزمی تا ویرانههای سرپلذهاب و خاک نرم شلمچه را میپیماید؛ یک عاشقانه جوانانه و آرام و پر از مهر و محبت.[۵]
مسؤولیتهای اجرایی
علی مرادخانی تاکنون مسئولیتهای مختلفی در باغ موزه قصر، سازمان هنری رسانهای اوج، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان، باشگاه فیلم سوره، بنیاد سینمایی فارابی، و سازمان تبلیغات اسلامی داشته است.
محل | سمت | سال |
---|---|---|
باغ موزه قصر | مدیر فرهنگی هنری | ۱۳۹۳ |
سازمان هنری رسانهای اوج | کارشناس ارتباط با رسانهها | ۱۳۹۴ |
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان | مدیر روابط عمومی و امور بینالملل | ۱۳۹۷ |
باشگاه فیلم سوره | مدیر روابط عمومی | ۱۳۹۸ |
بنیاد سینمایی فارابی | مدیر روابط عمومی- مدیر بازرگانی | ۱۴۰۰ |
سازمان تبلیغات اسلامی | مدیر کل روابط عمومی | ۱۴۰۱ |
فعالیت در حوزه روابط عمومی
مرادخانی از اواسط دهه نود شمسی بهطور تخصصی در حوزه روابط عمومی فعالیت داشته و در این مدت در نهادها و مجموعههایی همچون سازمان هنری رسانهای اوج، بنیاد سینمایی فارابی[۶]، باشگاه فیلم سوره و انجمنهای اسلامی دانشجویان همکاری داشته است. او مدیر روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی، مدیر روابط عمومی باشگاه فیلم سوره و از آذر ماه سال ۱۴۰۱ نیز با حکم حجت الاسلام و المسلمین محمد قمی مدیر روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی بوده است.[۷]
گفتاورد
علی مرادخانی در اغتشاشات ۱۴۰۱ و بعد از اعلام قطع همکاری برخی از چهرههای تلویزیونی در توییتر خود نوشت: «حالا که برخی رفقا و بزرگترها عزم قهر با تلویزیون کردهاند، من علی مرادخانیِ کوچکترین عضو مجریان و گویندههای صداوسیما اعلام میکنم تا روزی که بتوانم و خدا بخواهد میکوشم در رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران به بضاعت ناچیزم کمک کنم. ما با پول بیتالمال در رسانه ملی هویت یافتهایم و رشد کردهایم که در روزهای ناخوشی در کنارشان باشیم و با تمام گلایهها و ناملایمتیهایی که دیدهایم و خواهیم دید کم نمیآوریم و پا پس نمیکشیم. پیر مراد ما فرمود جمهوری اسلامی حرم است و در قاموس ما این نیست که به خاطر چهار تا نااهل و نفوذی حرم را تنها بگذاریم». این موضعگیری با واکنشهای بسیاری در فضای مجازی مواجه شد.[۸]
«فرهیختگان آنلاین» توسط عاطفه جعفری گفت و گویی با علی مرادخانی دربارهٔ کتاب گرامافون دارد: در رسانهها مرسوم است که وقتی سراغ کتاب یک نویسنده جوان میروند دو حالت دارد؛ یا بین مردم مشهور شده و بین مردم اقبال دارد. یا اینکه ضرورت ایدئولوژیک دارد. شما فکر میکنید براساس چه معیاری میتوان سراغ «گرامافون» رفت؟
- ابتدای صحبتمان در مورد عاشقانه نوشتن بود. به نظرم هر دو یکی است. از این جهت عرض میکنم که مگر ایدئولوژیک نمیتوان به این ماجرا نگاه کرد؟ اگر بخواهیم ایدئولوژیک نگاه کنیم، مثلاً میگوییم این اثر محمود دولتآبادی است، اما حرف من چیزی دیگری است، میگویم یک چیزی کم داریم. به نظرم میرسد یک چیزی کلا کم داریم. آن نگاهی که باعث میشود ماجرای معارف قرآنی را در شبکه قرآن ببینیم، کمتر دیدهایم روایت اجتماعی که آدمهای آن شبیه به مردم با همان عقاید و ایدئولوژیک و اعتقادی باشند. مثال آن سریال «وضعیت سفید» است. در «وضعیت سفید» مردم با همان شکل و شمایل، با همان قد و قامت، با همان مدلها و بدون سانسور بودند. مردم هم دیدند و کیف کردند. تلویزیون هر وقت مردم را نشان داده، برده است. سینما چرا دور از مردم است؟ البته این را بیان کنم که سینما چرا دور است؟ چون اصرار دارد پز روشنفکری خود را نگه دارد. شبیه مردم نمیشود. در انتها مثلاً عشقهای مثلثی و این چرندیات میشود. این چند درصد دغدغه مردم است؟ ولی وضعیت سفید را مردم میبینند و باور میکنند، چون شبیه مردم است. مگر عشق فقط همان است که در فلان فیلم سینمایی میبینید؟ مگر نمیشود یک آدمی جور دیگری عاشق باشد، خودش آدم مذهبی باشد و در فضای خانواده خود میخواهد اتفاقی را رقم بزند، نمیخواهد از این دایره و چارچوب بیرون بزند. چهکار باید انجام دهد؟ مگر آدم نیست؟ چرا کسی این را تعریف نمیکند؟ بچه حزباللهی یعنی یک آدم مذهبی و چارچوبدار یک نفر را دوست دارد. باید چهکار کند؟ تنها چیزی که در این فضا به یاد دارم، فیلم دلشکسته است که آن هم خیلی تند بود و اتفاقاً بین مردم خیلی دیده شد.
- برخی به من میگفتند چقدر این آدم شما سوسول شده است. میگفتند یعنی چه؟ در دانشگاه دید و ذهن او هر چقدر بخواهد بدود، فلان تصویر از دختر در همایش را به یاد میآورد؟ مگر میشود؟ از این حرفها زیاد شنیدهام. یک جورهایی معمولی عاشق شد؛ یعنی اولا عشق در یک نگاه نبود که این علاقهمندی یک سیری داشت، ولی از سوی دیگر خیلی معمولی بود.
- کمکم شکل گرفت. این ترم آخر است و سه، چهار بار اتفاقات عشق و عاشقی دانشجویی برای او رخ داده است؛ مثلاً به او نخ دادند و اصلاً در این فضاها نیست. نمیخواهم بگویم چیز بدی است، ولی این شخصیت در این فضاها نیست. ترم آخر است، یکباره اتفاقی رخ میدهد. از سر بیاعتنایی، آن دختر برای او جذاب میشود. در این بین کسی میآید و میگوید میشود او را برای من خواستگاری کنید؟ پسر فوتسالیست میگوید. او کمکم در ذهن خود این را میچرخاند و میگوید ترم آخر هستم و به خانه میروم و درست میشود. به خانه میرود و درست نمیشود. حالا باید چه کار کند؟ قصه شروع میشود. رفیق او دنبال دختر میرود و دختر قبول نمیکند و بعد ماجرا شکل میگیرد. پسر من یعنی مرتضی قاری قرآن است. درس هم خوب میخواند، اصلاً اهل شیطنتهای دانشجویی نیست. یک بچه نجیب و سربهزیر است و میرود و میآید.
- بله. بچه خانه است، پاهای او روی زمین است. هیچ فرقی با ما ندارد.
- چون شبیه خودمان است. حتماً قبل از این وجود داشته، ولی به درصد بگویید.
- دقیقا مسئله من این بود که قصهای بگوییم که شبیه خودمان باشد؛ شبیه چیزهایی که کمتر شنیدهایم. نزدیک به همه ماست. ما همه قهرمانهای داستانهای خودمان هستیم، اما همه پهلوان نیستیم، همه احمد متوسلیان نبودیم، همه مجنون نبودیم. ما زندگی میکنیم، دل ما میشکند، خوشحال میشویم، غمگین میشویم و این داستان شبیه خودمان است.
- مثلا؟
- دربارهٔ همان قسمتهایی که شما میگویید من واکنش مثبت هم زیاد شنیدم. کلا همین است.
- این را قبلاً شنیده بودم. مگر من یا شما شعار نمیدهیم؟
- بله.
- من شروع به نوشتن کردم و فکر نمیکردم این مقدار شود.
- ویراستاری نشده است. ارشاد ۹ ایراد گرفته که خیلی خندهدار بود. دختر تکواندوکار است و در جایی از کتاب با خودش فکر میکند و میگوید این دختره کیمیا علیزاده از مسابقات کشوری شروع کرده است. این عین چیزی است که آوردم. بعد ارشاد ایراد گرفت که نوشتن این جمله که «این دختره کیمیا علیزاده» توهین به خانم علیزاده است و حذف شود. این با خودش فکر میکند. وقتی شما میخواهید با خودتان فکر کنید میگویید جناب آقای مرادخانی!؟
- بله. کاملاً خودمان هستیم. تلگرام دارد و پروفایل چک میکند. دختر داستان وارد مسابقات تکواندو کشوری میشود.
- شخصیت هلیا دقیقاً چیزی بود که دیده بودم و در ذهن من بود.
- یعنی تاریخ درستی از ما روایت نمیکند.
- من همه چیز را نوشتم و فکر نمیکردم بخواهند از من ایرادی بگیرند، چون اینطور نیست که بخواهند از آن ایراد بگیرند. چند مورد ایراد از من گرفته شد که در حد کم بود. من تلاش کردم آنچه را میبینم، بیان کنم. نمیخواهم بگویم روایتی کاملاً دانشجویی یا تصویر کاملی از دانشگاه اسلامی است، ولی از امروز خود میتوان یک چیزهایی فهمید. در جایی از کتاب میگوییم اتوبوس راه افتاد. عصر بعد از نماز سمت سرپل ذهاب راه افتادیم؛ شهری که در یکی دو سال اخیر پایتخت زلزله ایران بوده. شنیده بودم وضع خانهها هنوز درست نشده و این جملهای که میگویم را عوض کردند، برخی از مسئولان یکسری قولها دادهاند که یادشان رفته بود. این جمله را حذف کردند و گفتند توهین به مسئولان است. وزارت ارشاد این ایرادات را گرفت.
- این کتاب را نوشتم و چارچوبی از این درآمد و با چهار، پنج استاد اینکاره صحبت کردم. کتاب را به حسین قرایی، احمد دهقان و مظفر شجاعی دادم و خواندند. در کنار آنها سه، چهار خبرنگار خوب این را خواندند و نظرات را کامل دریافت کردم.
- تا حدی اعمال شد. کلا اثر هنری هرچه باشد، حتی من بیسواد و کمترین، نظراتی اطراف آن شکل میگیرد؛ یعنی همان چیزی که میگویید سوسول است. یکی به من گفت چقدر عیان و عریان به آن پرداختید؛ مثلاً احمد دهقان بندهنوازی کرد و نکاتی را گفت که بهشدت به کار من آمد. چند نفر گفتند مفت نمیارزد و چاپ نکنید. چند نفر گفتند عالی است و چاپ کنید.
- آنها که بودند و هستند. اتفاقاً اینها نیستند. من میگویم هم سینما و هم ادبیات ما به این قشر جفا کردند. یک آدم معمولی که میرود و میآید، اینها هم آدم هستند. حتماً طرف باید یقه بدرد؟ این در هر چیزی صدق میکند، نهفقط عشق! مثلاً در دانشگاهها همیشه دقت در تشکلها داریم، چون میکروفون دارد و داد میزند و سروصدا میکند. دختر و پسری که بیسروصدا میروند و میآیند ممکن است اتفاقی برای آنها هم رخ دهد، برای او ممکن است بیشتر هم باشد. چرا تجربه موفق اتفاقاتی همانند دلشکسته یا وضعیت سفید یعنی روایت اجتماع بدون عینک خاصی، تکرار نشد؟ زیبا بود و مردم دوست داشتند. ابا دارم که از دلشکسته اسم ببرم، ولی دلشکسته چرا مورد اقبال واقع شد؟ در سینما از دلشکسته استقبال نشد، بلکه در خانهها گرفت، چراکه همان بود که در خانه بودیم، نزدیک به همان بود. سینما گارد خود را داشت. وقتی وارد خانه میشود، مورد استقبال قرار میگیرد. چند درصد ما در دوران دانشجویی کلهخربازی درمیآوریم؟ حاضر هستید دختر را بدزدید و بروید. همه در خانواده زندگی میکنیم. لیلی و مجنون خوب است و عشقهای اینچنینی لذت دارد، ولی زندگی هم میکنیم. در زندگی هم یکسری اتفاقات رخ میدهد.
- بله. وقتی شما این مطلب را بیان کردید، من به این فکر کردم. صادقانه بگویم این را قبول ندارم، چون ۶–۵ نفر قصه را تعریف میکنند. هلیا دختر بالاشهری سوسول تهرانی است و توقع نداشته باشید در صحبت کردن خود شبیه هادی بچهبسیجی یزدی باشد. اینها با هم فرق میکردند؛ مثلاً لعیا، مرتضی و….
- من میگویم تنها تفاوت ماجرا قسمتهایی بود که در محاوره میآمد. یک فصل این شکلی بود و فکر کنم فصل دوم است که مرتضی کامل برای هادی ماجرا را تعریف میکند که چطور شد. اتفاقاً برای همین فصل را تمام کردیم که زیاد میشد. از اینجا دوباره به ادبیات خودمان برگردیم. اتفاقاً برخی میگفتند این خوب است.
- کامل؟
- لزوما ادبیات معیار هم در این قصه مهم است.
- دربارهٔ فارسی حرف میزنیم. زبان فارسی متر و معیاری برای کتابت خود دارد که روشن است. اگر بنا بر محاوره بود، چه نیازی به ادبیات ما بود. این بحث مقدماتی است. کتاب ترتیب و استخوانبندی دارد که به ادبیات معیار پایبند است.
- در همان حدی که گفتم. چهار، پنج نفر خواندند و پیشنهاداتی داشتند؛ مثلاً حدود ۱۵–۱۰ درصد تغییر داشت. واقعاً حداکثر همین بود که ۱۵–۱۰ صفحه تغییر کرد و بقیه همان چیزی بود که نوشته شده بود.
- احمد دهقان توصیهای به من داشت که گفت دیوانهگری را زیادتر کنید و من هم این کار را کردم. گفتند دیوانهگری کم دارد. بچههای مدرسهام اتفاقاً میگفتند چقدر سینمایی است. میخواهم بگویم چطور میشود که کتاب را همه میخوانند و درموردش نظر بدهند؟ چون شبیه همه است. بچهای که قیطریه مینشیند، تازه نوجوان است و این بازیها در دوره نوجوانی میشود. من بچههای نوجوان را میشناسم. این قصه از دانشگاه به سمت نوجوانان کشیده میشود و حتی کشیده شده است و سر ما در برف است. من ۱۰ سال است معلم هستم؛ یعنی با بچههای اینسنی کار میکنم. در دو سال اخیر رسماً معلم هنرستان هستم، یعنی هفتهای یک روز میروم. این ماجرا چیزی است که برای همه قابلفهم است؛ بچه اسلامشهر و پاکدشت و جردن و قیطریه فرقی نمیکند. همه اینطور بودند. این ماجرای اصلی است. به نظرم آن قسمتهایی که احمد دهقان به من گفت، از همه جای کتاب بهتر شد. چند نفر خیلی لطف داشتند و سعی خواهم کرد زحماتشان را جبران کنم.
- اصلا عشقی نیست.
- داستان بعدیام قصه «کیا»، یک بچهبسیجی است که اصلاً عشق و عاشقی ندارد و اتفاقاتی برای او رخ میدهد و از کشور خارج میشود و در کشور دیگری از سر دیوانهبازی زندگی میکند. میخواهد به رژیمصهیونیستی برود. باز از دانشگاه شروع میشود. پدر او راننده تاکسی و ضدانقلاب است. از اینهایی که حزباللهی دوآتشه و برخلاف خانوادهاش است. من دقیقاً همینطور هستم. این پارادوکس بیشتر است. درس او هم خیلی خوب است. عشق احمد متوسلیان است. میگوید ایران عرضه نداشته و من به اسرائیل میروم و پیدایش میکنم.
- به رژیمصهیونیستی میرود. گرامافون احتمالاً متهم است که بالا و پایین ندارد، اما کتاب بعدیام از دادگاه شروع میشود.
- بله. محاکمه میکنند که چرا به رژیمصهیونیستی رفته است. احمد متوسلیان را میبیند. الان در سینمای دنیا در صنعت گیم و بازی چطور است که همه ما میگوییم آمریکا خود را قهرمان و منجی کرد و همه دنیا را نجات میدهد. شما یک بار اینطور تعریف کنید. چه کسی میگوید داستان را اینطور تعریف نکنید.
- من شروع کردهام. دست من تند است، ولی نمیدانم تا چه زمانی آماده میشود. من این کتاب را یکماهه نوشتم. اسفندماه شروع کردم و در اوج بودم که نوشتم. یک ماه سر من خلوت شد و یکماهه نوشتم، دو ماه رها کردم و بعد دوباره سراغ آن رفتم و خواندم و به چند نفر دادم خواندند و یک ماه بعد ویراستاری کردم. مسئله ما این است که چه میشود که تخیل نمیکنیم؟ در کتاب که میتوانیم این کار را بکنیم. احتمال دارد بگویند گرامافون آرام است.
- قرار نیست تند باشد. ادعای ناآرامی ندارد. چند نفر به من گفتند این را نوشتید که فیلم یا تلهفیلم کنید؟ گفتم اصلاً اینچنین نیست. این کتاب برای خواندن است؛ یعنی برای این است که آن لحظهای که در گوش او بنان میپیچد: «با ما بودی بیما رفتی»، شما هم در ذهن خود بخوانید. این برای همین است. برای کتاب و مکتوب است. ادعای داستانی نداشته و ندارم. ممکن است دومی را طوری بنویسم که نگاهم به فیلمسازی باشد. اصلاً نگاه من خبرنگاری است و دوست دارم. کتمان هم نمیکنم. همواره هم فیلم میبینم، ولیکن این کتاب از آن جنس نیست. این کتاب یک عاشقانه آرام جوانانه وطنی است.[۹]
پانویس
- ↑ «علی مرادخانی مدیر روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی شد». خبرگزاری مهر. ۱۵ آذر ۱۴۰۱. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «سیاوش صفاریانپور مجری یک مناظره اینترنتی شد/ برنامهای که میخواهد مناظرهای باشد بدون سانسور». خبرگزاری آنا. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ ««سینماچی» از توقیف درآمد/ بازگشت برنامه از ۳۰ شهریور». خبرگزاری مهر. ۲۹ شهریور ۱۴۰۲. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «سینماچی». رادیو جوان. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «کتاب گرامافون». وبسایت طاقچه. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «مدیر روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی منصوب شد». خبرگزاری جمهوری اسلامی. ۱۴ آذر ۱۴۰۰. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «علی مرادخانی مدیر روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی شد». خبرگزاری مهر. ۱۵ آذر ۱۴۰۱. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «واکنش یکی از مجریان تلویزیون به خداحافظی برخی از صداوسیما». مشرق نیوز. ۱۸ مهر ۱۴۰۱. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
- ↑ «یک عاشقانه آرام دانشجویی نوشتم». فرهیختگان آنلاین. ۶ آذر ۱۳۹۸. دریافتشده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
پیوند به بیرون