فرزاد حسنی
نام تولد | فرزاد حسنی ساطحی |
---|---|
زمینه فعالیت | بازیگر، مجری تلویزیون و ترانهسرا |
ملیت | ایرانی |
تاریخ تولد | ۲۱ شهریور ۱۳۵۶ (۴۷ سال) |
محل تولد | تهران |
پیشه | مجری، گوینده، بازیگر، شاعر |
سالهای فعالیت | ۱۳۷۵–اکنون |
تحصیلات | مهندسی مکانیک (از دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی) |
همسر | آزاده نامداری (سابق) |
آدرس اینستاگرام | فرزاد حسنی |
فرزاد حسنی ساطحی (زادهٔ ۱۳۵۶ در تهران) بازیگر، مجری تلویزیون و ترانهسرای اهل ایران است.
زندگی
فرزاد حسنی در ۲۱ شهریور ماه ۱۳۵۶ در محله خانیآباد تهران متولد شد. وی دو برادر دیگر به نامهای فرهاد و فرشاد دارد که از خودش کوچکتر هستند. حسنی کارشناسی مهندسی مکانیک از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی دارد. مادر فرزاد از سادات است و نامش شکوه السادات میباشد و به گفته خودش هیچگاه نصایح مادرش را از یاد نمیبرد و در یک خانواده کاملا مذهبی بزرگ شده و مادرش همیشه با وضو به او شیر داده است. بشدت به مادرش وابسته است. سعی میکند هیچ گاه نمازش قضا نشود مخصوصا نماز صبح. نام پدرش مرتضی است.
ازدواج
اردیبهشت ۱۳۹۲ فرزاد حسنی ۳۶ ساله با آزاده نامداری ازدواج خود را رسانهای کردند. این دو در ۶ تیر ۱۳۹۲ با عاقدی سید حسن خمینی (نوه امام خمینی) به عقد هم درآمدند. کمتر از یکسال در خرداد ۱۳۹۳ خبر طلاق رسمی این زوج متشر شد.
اجرا و بازیگری
حسنی دوره بازیگری را در کلاسهای حمید سمندریان و امین تارخ گذراندهاست. از همین کلاسها سال ۱۳۷۵ در ۱۹ سالگی سر از تلویزیون در آورد و درست زمانی که برنامه نیمرخ حسابی گل کرده بود او هم یکی از بر و بچههای تیم نیمرخ شد. او چند ماه بعد از تجربه اجر در تلویزیون فعالیت خود را در رادیو نیز شروع کرد برنامه تلویزیونی گفتگو محور کولهپشتی که به مجریگری او بین سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ پخش میگردید باعث شهرت او شد. وی همچنین در رادیو هم به اجرای برنامه میپردازد.
او بهعنوان بازیگر در سریال تلویزیونی کاشانه، عید آن سالها، مسافری از هند، کمکم کن، خندان، برای آخرین بار، مسیر انحرافی تله تئاتر پرواز از فراز تیر چراغ برق و پایان پادشاهی تله فیلمهای فصل زندگی و روز هشتم، فیلمهای آمین خواهیم گفت، آنچه مردان درباره زنان نمیدانند و در امتداد شهر (با نام قبلی شش نفر زیر باران) و تئاتر یلدا ایفای نقش نمودهاست.
کارنامه هنری
سینمایی
- های پاور (۱۴۰۱)
- ثبت با سند برابر است (۱۳۹۴)
- آنچه مردان درباره زنان نمیدانند (۱۳۹۲)
- عملیات مهد کودک (۱۳۹۱)
- آمین خواهیم گفت (۱۳۸۹)
- در امتداد شهر (۱۳۸۹)
مجموعه تلویزیونی
- هفت (مجموعه نمایش خانگی) (۱۴۰۲)
- پدرخوانده (نمایش خانگی) (۱۴۰۱)
- شهرک کلیله و دمنه (نمایش خانگی) (۱۴۰۱)
- شبهای مافیا (نمایش خانگی) (۱۴۰۰)
- رالی ایرانی ۲ (ویدئویی) (۱۳۹۷)
- سالهای ابری (مجموعه تلویزیونی)|سالهای ابری (۱۳۹۳)
- رالی ایرانی (ویدئویی) (۱۳۹۲)
- مسیر انحرافی (۱۳۹۱)
- برای آخرین بار (۱۳۸۴)
- کمکم کن[۱] (۱۳۸۳)
- مسافری از هند (۱۳۸۱)
- عید آن سالها (۱۳۷۸)
برنامههای رادیویی
- هفت شنبه
- سهشنبهٔ خط خطی
- آخرشه
- سندس
- روز هشتم
- سینما صدا
- «آبنبات» (به سردبیری مژده لواسانی) از شبکهٔ جهانی صدای آشنا[۲]
- «چه فرصتی چه شبی» از شبکه جوان
- آخ جون جمعه از رادیو تابستانه (رادیو فصلی)
- چهار میخ
- شب آفتابی (به سردبیری مژده لواسانی و اجرای فرزاد حسنی)[۳]
- برندگان (به سردبیری مژده لواسانی و اجرای فرزاد حسنی)[۴]
- شبهای نقرهای
- موسیقی من (به تهیهکنندگی فریبرز گلبن و اجرای فرزاد حسنی)
- جمعه من (به تهیهکنندگی فریبرز گلبن و اجرای فرزاد حسنی)
- یک ملت، هزار لبخند (ویژه برنامه سالروز درگذشت منوچهر نوذری)
- اینجا شب نیست (رادیو جوان)
برنامه تلویزیونی
- نیم رخ
- کوله پشتی
- جزر و مد
- سی تا سی
- مژده بده
- تحویل بهار
- نو در دو
- اکسیر
- حرف تو برف
- ماه عسل
ترانهسرایی
- خداحافظ همین حالا محمد علیزاده
- میشه نگام کنی محمد علیزاده
- مغناطیس روزبه نعمتاللهی
- بیحوصله محمد علیزاده
- تحویل بهار احسان خواجه امیری
- خدای احساس محمد علیزاده
- حالمو زیبا کن محمد علیزاده
گفتاورد
فرزاد حسنی در گفتگویی درباره زمینه کاری و زندگیاش توضیح داد:
آقای حسنی اولین کتابی که خوانده اید یادتان میآید؟ چند سال تان بود؟
زمانی که هنوز سواد نداشتم، مادرم برایم کتاب میخواند. مادرم مثل همه مامانها خیلی تأکید داشت بچهها خواب بعد از ظهر داشته باشند و کتاب قصه میخواند تا بخوابیم. یادم هست “تام انگشتی” جزو اولین کتابهایی بود که برایمان خواند. البته اکثر وقتها “کیهان بچه ها” میخواند که سه شنبهها آن را میخریدیم. جالب این که من و برادرم فرهاد که فقط یکسال و هشت ماه باهم ناسازگاری سن داریم، هر کدام یک کیهان بچهها برای خودمان میخریدیم. درواقع، اولین تماس ما با مکتوبات به وسیله مادرم برقرار شد. بعدها که خودم آغاز به خرید کتاب و مطالعه کردم، کتابهای انتشارات امیرکبیر را میگرفتم. آن هنگام هنوز فروشگاههای “کوروش” بود که نام شان شده بود “قدس”. من از آنجا کتاب میخریدم.
اولین کتابهایی که خودتان خریدید و خواندید چه بود؟
“اولیور تویست” جزو اولین کتابهایی هست که خوانده ام و هنوز آن را دوست دارم. من هر ۵-۴ سال یکبار، اولیور تویست چارلز دیکنز رابا ترجمههای مختلف میخوانم. فکر نمیکنم ترجمه ای از این کتاب باشد که نخوانده باشم. البته کتابهای با حجم کمتر هم خواندم اما رمان درست حسابی و گردن کلفتشان، اولیور تویست بود.
آن هنگام بین آن همه ی کتاب مصور و تا حدی دلبرانهتر برای کودکان، چگونه کیهان بچهها را انتخاب میکردید؟ کیهان بچهها از نظر مطالب و تصویرگری و… برای بچههای کم سن کمی سنگین نیست؟
کیهان بچهها دو بخش داشت؛ بخش “شاپرک” به بچههای با سن پایینتر اختصاص داشت و بخشهای دیگر آن برای افرادی که از خردسالی فاصله بیشتری گرفته بودند، مناسب بود.
دیگر چه کتابهایی رابه ذکر میآورید؟
یادم هست آن زمان کتابهایی توزیع میشد که هنوز هم گاهی وقتی میخواهند با من مزاح کنند، از انها ذکر میکنند؛ مثل “حسنی و سیب زمینیهای پخته”! آقای بهمن عبدی، کاریکاتوریست سرشناس که بعدها با آقای جواد علیزاده در مجله طنز و کاریکاتور همراهی داشت، این کتابها را تصویر میکرد. این کتابها را هم میخریدم ولی کلا از اول عاشق کتابهای بزرگترها بودم. گاهی کتابها و رمانهایی میگرفتم که مامان میگفت نباید بخوانی اما زیاد به رده سنی در مطالعه عقیده نداشتم.
این همه ی کتاب را چگونه تهیه میکردید؟ با پول توجیبی؟
یکی از کارهایی که برای به دست آوردن کتاب میکردم، این بود که از پدر میخواستم به عنوان پاداش شاگرد اولی، برایم کتاب و نوار قصه بگیرد. یا اینکه مثلاً وقتی شهربازی میرفتیم، به پدر میگفتم پولی را که میخواهید بدهید مثلاً قطار تونل وحشت یا سایر وسایل بازی را سوار شوم، بدهید به خودم تا کتاب بخرم. آن هنگام کنار در ورودی شهربازی، یک کتابفروشی بود که با پولی که از پدر میگرفتم، از آنجا کتاب میخریدم.
چگونه کتابها را انتخاب میکردید و میخواندید؟
مثلاً یک راهش این بود در زمان نوجوانی ما، تلویزیون برنامه ای به نام “جوانه ها” داشت که بانو “سونیا پوریامین” مجریاش بودند ودر آن کتابهایی هم معرفی میکردند. من این کتابها را میخریدم. البته سختم بود چون شمار کتابفروشیها در اطراف خانه مان زیاد نبود و ما بچههایی نبودیم. که سر خود بتوانیم از خانه بیرون برویم. باید چشم براه میشدیم بزرگترها ما را ببرند. البته من از اول خودم برای خودم کتاب میگرفتم حتی وقتی که بابا مثلاً به عنوان پاداش میخواست برایم کتاب بگیرد، با انتخاب و حضور خودم بود.
پس اکثر از هر چیز هدیه گرفتن کتاب شما را خوشحال میکرد.
بله. یادم هست زن دایی ام وقتی تازه ازدواج کرده بود، در اولین دیدارمان به من کتاب هدیه داد. نمیدانم چگونه تشخیص داد کتاب دوست دارم ولی این کارش باعث شد خیلی از او خوشم بیاید و گفتم چه میزان آدم خوبی هست. به علت همان کتابی که زن دایی ام برایم گرفت، هنوز هم تماس نیکو ای با خانواده دایی ام دارم.
همین اکنون چه نوع کتابهایی میخوانید؟
همه چیز… «با خنده». من به قضایا اقتصادی زیاد علاقه ای ندارم بنابر این مثلاً کتابهای خیلی مخصوصاً و تخصصی در اساس اقتصاد نمیخوانم ولی به قضایا روز علاقه مندم. کتابهای مذهبی و تاریخی خیلی خوب میخوانم و دوست دارم؛ مخصوصا تاریخ معاصر و انقلاب. کتابهای تحقیقاتی در اساسهای مختلف، رمان یا حکایت هم میخوانم و ادبیات… ادبیات را که دیگر خیلی عجیبوغریب دوست دارم.
مثلاً گلستان سعدی را درنظر بگیرید؛ واقعاً آدمی که میخواهد حال خوبی داشته باشد، ضروری هست هفته ای یک باب ازآن را بخواند. نمیشود آن را کنار گذاشت. باید آثار تحقیقی که در اساس دیوان حافظ و آثار سعدی هست، خواند؛ مثلاً از استاد خرمشاهی یا آقای پزشک زاد در اساس طنز و سعدی. حوزه طنز برایم خیلی مهم هست. به جرات میتوانم بگویم اثری در اساس طنز، چه به شکل حکایت کوتاه، رمان یا به شکل کار تحقیقی نیست که توزیع شده باشد و من نخوانده باشم.
کتابها را در کتابخانه تان بر چه اساسی میچینید؟
کتابهای سینمایی، کتابهای تئاتر، نمایشنامه و فیلمنامه، کتابهای ادبی، مذهبی، رمان و کتابهای تاریخی جزو ردههای اول علایق من هست. قسمتی از کتابخانه رابه کتابهای مذهبی اختصاص دادم و چند ردیف کتابهای سینمایی دارم. کتابهای فرهنگ عامه زیاد دارم؛ ضرب المثلها و… همچنین فیلمنامه. نمایشنامه و کتابهایی در حوزه تخصصی سینما و تئاتر و ادبیات همه شان منظم و قابل تفکیک هستند.
فکر میکنید چند جلد کتاب داشته باشید؟
نمیدانم. زیاد هست. هم در خانه خودم کتاب خانه دارم هم خانه مادرم. در خانه مادرم یک اتاق کامل در اشغال من هست ودر خانه خودم هم که یک اتاق مختص این کار دارم. مجلههای زیادی هم دارم چون خیلی مجله باز بوده ام. مجلهها و تعدادی از کتابها را در محلهای مختلف؛ یعنی هر جا که جا باشد، گذاشته ام.
با توجه به اینکه همین اکنون دسترسی به شبکههای اجتماعی آسان و باب شده، بازهم مجله میخرید؟
هنوز تعدادی از مجلهها را میخرم چون در شبکههای اجتماعی خیلی از مقالهها و مطالب مجلهها وجود ندارد. این اشتباه هست که مردم فکر میکنند دیگر احتیاجی به خرید کناب و مجله نیست. مثلاً مطالب مجله “فیلم” یا “دنیای تصویر” را نمیتوانید آسان در شبکههای اجتماعی جست و جو و پیدا کنید. شمار زیادی از نقدها و مطالب موثر در همان مجلهها محبوساند تا زمانی که شما بخرید و مطالعه شان کنید. البته باوجود شبکههای اجتماعی و اینترنت، تداوم و انتشار یک مجله خوب سخت شده هست اما من کم و بیش هنوز هم روزنامه و مجله میخرم.
بنظر شما خواندن مطالب و خبرها در شبکههای اجتماعی میتواند نوعی مطالعه باشد؟
شبکههای اجتماعی میتواند درباره بعضی از قضایا بشما اطلاع نسبی بدهد، اما هیچوقت جای مطالعه عمیق نشریهها و کتاب را نمیگیرد. اکثر ما از شبکههای اجتماعی برای تبادل خبر استفاده میکنیم و بعد هم خواندن و مزاحها و لطایف و تماس با دوستان و مخاطبان کتاب و مجله فراتر از اینها کاربرد دارند.
سبک کتاب خواندن تان چگونه هست؟ اکثر چه زمانی کتاب میخوانید؟
کار من بازی، ایفا، کارگردانی و ترانه گفتن هست. خواندن متن و فیلمنامه خودش مطالعه هست. برای رادیو کارگردانی میکنم، متنها را تنظیم و تصحیح میکنم و ترانه میگویم. همه اینها با خواندن و مطالعه انجام میشود. مطالعه واقعاً بخش مهمی از زندگی ام هست؛ مثلاً مقدور هست در فرصتی از ساعت ۲ تا ۶-۵ بعد از ظهر مطالعه کنم.
قبل از خواب هم مجله میخوانم؛ بلد شدنم از خواب و خوابیدنم در شب با مجله هست. اصلا اگر مجله بخرم و بدون نگاه کردن و بازبینی آن به رخت خواب بروم، خوابم نمیبرد.
به غیر از مجله، کتاب بالینی خاصی هم دارید؟
نه. کتاب خاصی کتاب بالینی من نیست.
تا اکنون شده کتابی بخرید و آنقدر دوستش داشته باشید که یک شبه همه آن را بخوانید؟
خیلی شده. مخصصوا دوره نوجوانی ام که به خواندن رمانهای عامه پسند میگذشت. یادم میآید کارهای آقای ر. اعتمادی، مرحوم بانو فهیمه رحیمی و فریدون ادیب یغمایی را باید یک نفس میخواندم.
کتابی بوده که خواندنش سبک زندگی تان را عوض کند؟
من اینطور نیستم که با خواندن یک کتاب یا شنیدن مطالبی تحت تاثیر قرار بگیرم و کن فیکون شوم اما کتابها و نشریههایی بوده که خواندن انها روی زندگی ام خیلی تاثیر گذاشته و آرام آرام آدمی که امروز هستم، ساخته هست.
ترانههایتان بر چه اساسی به ذهن تان میآید؟
ترانه هایم اکثر عاشقانه هست. کمتر ترانه ای گفته ام که اجتماعی باشد. بعضی از ترانه هایم سفارش خواننده هاست و امکان دارد در مورد موضوعی سفارشی داده باشند یا مثلاً برای تیتراژ مجموعهها و برنامههای تلویزیونی باشد. در این صورت باید ترانه به ذات آن برنامه یا مجموعه تلویزیونی بخورد.
بعضی از ترانه هایم را هم برحسب احوالی که دارم یا مطلبی که در ذهنم هست یا در روابط انسانی و عاطفی وجوددارد، میگویم. البته همه ی شعرهایم در قالب ترانه نیست؛ مثنوی و غزل هم میگویم اما توزیع نشدهاند. ترانه بازار بهتری دارد، خواننده میخواند و اکثر بین مردم میگیرد بنابر این نشر آن هم اکثر هست.
مجموعه ترانههایتان را کتاب نمیکنید؟
نمیدانم چه میزان ترانه گفته ام و هنوز جمع شان نکرده ام. مدت هاست در فکر انجام این کار هستم و فکر میکنم در آستانه ۴۰ سالگی باید جمع و منتشرشان کنم. بزودی این کار را خواهم کرد.
اگر بخواهید کتابی رابه دوست تان هدیه دهید، چه نوع کتابی هدیه میدهید؟ اصلا کتاب به کسی هدیه میدهید؟
در زمان دانشگاه با بچهها قرار گذاشته بودیم کتاب و نوار کاست که آن هنگام باب بود، به هم هدیه بدهیم چون بچههای هم دانشگاهی زیاد بودند و مرتب باید هدیه تولد میگرفتیم، طبق معمولً قشر دانشجو برای توسعه نوع نگاه و ادبیات چیزی که میپسندد، هدیه میکند. امروز هم اگر بخواهم کتابی به کسی هدیه دهم، کتاب، رمان یا داستانی که خوانده ام و فکر میکنم نظر وی را هم جلب میکند، تهیه میکنم.
تا اکنون شده کتابی که خودتان دارید، بشما هدیه دهند؟ کتاب قبلی را چکار میکنید؟
راستش را بگویم دلم نمیآید هدیه دهم. دوست دارم کتاب را داشته باشم. چیز عجیبی بشما بگویم؛ یکی از علایقم در زمان نوجوانی و کودکی این بوده که کتاب یا مجله را باز کنم، صورتم را روی آن بگذارم و بخوابم.
هنوز هم این کار را انجام میدهید؟
بله، بو کردن کتاب؛ بوی جوهر و بوی کاغذ به من آرامش میدهد. بارها و بارها در دهه ۶۰ که میشود گفت زمان نوجوانی ام بوده، سرم را روی “اطلاعات هفتگی” و “مجله جوانان امروز” گذاشته ام و خوابیده ام. بارها و بارها روی صفحههای پاورقی ها، مشاوره خانواده و صفحات مقالههای تحقیقی خوابم برده، مخصوصا انتخاب کرده ام که صورتم را روی مطالب بگذارم و بخوابم.
اگر بخواهید سفر بروید، چه کتابی را همراه خودتان میبرید؟
به غیر از کتابهایی که مرجع هستند و مرتب باید به آنها رجوع کرد و آثار چارلز دیکنز، مخصوصا اولیور تویست که عالی هست، طبق معمولً کتابها را یکبار میخوانم و گاهی وقتها به آنها رجوع میکنم. خدا را شکر مطالب موثر در ذهنم میماند. همه وقت} کوشش میکنم در سفرها تازهترین کتابی که دستم رسیده و نخوانده ام و مجلههای مورد علاقه ام را ببرم.
همین حالا کتابی دارید که نخوانده باشید؟
خیلی زیاد. یادم هست بچه که بودم، مادرم میگفت همه کتاب هایت را خوانده ای و یکیدیگر میخرید ولی قشنگتر این هست که آدم چند کتاب نخوانده داشته باشد و فراخور احوالش یکی را برای مطالعه انتخاب کند. من آدمی هستم که چهار کتاب باهم انتخاب میکنم. خیلی هم زیبا هست.
خواندن چه کتابی رابه خوانندههای ما پیشنهاد میکنید؟
اگر به طنز علاقه مند باشند، پیشنهاد من آثار آقای “خسرو شاهانی” هست. آقای خسرو شاهانی نویسنده بزرگی هست که دوره ای با مرحوم گل آقا مشارکت میکرد. ایشان سالها قبل و بعد از انقلاب حکایتهای طنز مینوشت و بنظر من بهترین نویسنده طنز در اساس حکایت کوتاه هستند. البته بین خواص و اهل مطالعه مشهورند ولی بین عامه مردم نه.
روزگاری مجله ای درآمد به نام “کتیبه” که مجله جدول بود. آقای شاهانی در آن حکایت مینوشت و حکایت هایش را بعد کتاب کرد. آقای شاهانی در مجله “خواندنی ها”ی قدیم هم ستونی داشت به نام “نمدمالی” که بعد در قالب کتاب “در کارگاه نمدمالی” در چند جلد توزیع شد. مجموعه آثار خسرو شاهانی بنظر من خیلی شیرین هست خیلی هم در فکر این هستم که در رادیو برنامه ای بسازم و حکایتهای وی را بگویم.
شما هم در حرفه بازیگری و هم ایفا فعالیت داشته اید. کدام اکثر برایتان جذابیت دارد؟
هم ایفا برایم زیبا و دوست داشتنی هست و هم بازیگری. این دو باهم فرق دارند اما از بازی در تئاتر و فیلم و سریال خوب به اندازه اجرای یک برنامه موثر رادیویی یا تلویزیونی لذت میبرم. هرکدام را که خوب انجام بدهم، ازآن لذت میبرم.
اگر بشما بگویند بین ایفا، ترانه سرایی و بازیگری یکی را انتخاب کنید، کدام را ترجیح میدهید؟
کوشش میکنم در موقعیتی قرار نگیرم که وادار شوم یکی از اینها را انتخاب کنم. برای من ایفا، ترانه سرایی و بازیگری به هم مرتبط هستند؛ یعنی زمانی که بازی نکرده ام، ترانه گفته ام، زمانی که ایفا نکردم، بازی کردم و زمانی که بازی و ایفا نبوده، کارگردانی کرده ام. مجموعه این کارها برای من زیبا هست. حیفم میآید مثلاً اگر سر برنامه- رادیویی جمعه من- هستم و قسمتی از برنامه به شعر احتیاج دارد، شعرش را خودم نگویم و حتی به آن طنز افزون نکنم. بنظر من همه ی اینها ضروری و ملزوم هم دیگر هستند و برای من به یک مجموعه لذت بخش تبدیل شدهاند.
هدفی هست که بخواهید به آن برسید و برای رسیدن به آن تلاش کنید و دلواپسی تان باشد؟
معتقدم باید کارهایی را که انجام میدهیم، در حد وسع مان ودر حدی که محیط و شرایط اجازه میدهد، به کمال برسانیم. این دلواپسی من هست. دلواپسی ام مثلاً این نبوده که فقط بازیگر و مجری بشوم. پیشنهاد سینمایی هم داشته ام ولی در این اساس کم کار کردم. تئاتر و تلویزیون اکثر برایم دلخواه هست. من دوست دارم در هر کاری که هستم، به سوی تکاملش بروم. همین حالا هیچ کدام از چند کاری که انجام میدهیم، به کمال نرسیدهاند و پر از نقصان هستند. من در ایفا، بازیگری، کارگردانی و ترانه سرایی خیلی نارسایی دارم و هر بار کوشش میکنم نارسایی هایم را کمتر کنم. میدانم نارساییها از بین نخواهد رفت اما برای رفع آنها تلاش میکنم.
فوبیای خاصی دارید؟
فوبیایی ندارم خدا را شکر. یک چیز جالب این هست که من در تمام عمرم هرگز آرامبخش نخورده ام. همین حالا هم که به چهل سالگی رسیده ام، سالمم و یک دانه قرص هم نمیخورم. حتی برای خوابیدن هم دم نوش نخوردم.
گفتید چهل سالگی؛ ورودتان به چهل سالگی چگونه هست؟ اگر بخواهید حال تان را تعریف کنید، چه خواهید گفت؟ از نظر خودم با ۵ سال بعد یا قبل فرقی ندارم اما آدمهای اطراف جو میدهند و هرکدام نظرهای گوناگونی دارند.
قرار نیست کاری را در چهل سالگی به بالاخره برسانید؟
خیلی از دوستانم به من پیشنهاد دادهاند در اساس ایفا تدریس کنم اما فقط دفعات معدودی برای این کار به دانشگاه رفته ام. گاهی هم سر کلاس مرحوم آقای مهران رفاقت آماده میشدم،. دارم کوشش میکنم اگر این آمادگی و لیاقت را در خودم دیدم، خیلی محدود و معدود در این اساس تدریس کنم.
به ازدواج فکر میکنید؟
ازدواج چیزی هست که انسان هر لحظه و همه ی وقت به آن فکر میکند. ازدواج یک مرتبه میآید و تو را درگیر میکند و آدم همه وقت باید برای پذیرش آن آمادگی داشته باشد. من همه ی وقت کوشش میکنم آمادگی پذیرش زندگی مشترک را داشته باشم.
اگر بخواهید از زندگی خودتان کتابی بنویسید، از کدام مقطع مینویسید و اسمش را چه میگذارید؟
از زمان دانشگاه و اسمش را “پرواز بر فراز آشیانه فاخته ۲”.
یک ترانه از خودتان به ذهن تان میآید برای ما بخوانید؟
ترانه هایم را محمد علیزاده، احسان خواجه امیری و روزبه نعمت الهی عزیز خواندهاند که خیلی هم گرفت و گل کرد. فکر میکنم یکی از ترانههایی که خیلیها به ذکر دارند؛ کاری هست که برای ناصر عبداللهی به مناسبت پیوند آسمانی حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) گفتم. البته ترانه “خدانگهدار” که برنامه “کوله پشتی” با آن تمام میشد و محمد علیزاده آن را خواند ،ترانه مشهوری هست.
پانویس
- ↑ «آغاز ماورا با «کمکم کن»». دریافتشده در ۳ ژوئن ۲۰۱۷.
- ↑ شبکهٔ جهانی صدای آشنا. «شبکه جهانی صدای آشنا:: معرفی برنامه». بایگانیشده از اصلی در ۲۸ مه ۲۰۱۰. دریافتشده در ۱۶ آگوست ۲۰۱۰.
- ↑ پایگاه اطلاعرسانی ادارهکل روابط عمومی صداوسیما
- ↑ «صفحهٔ برنامهٔ برندگان در سایت شبکهٔ جهانی صدای آشنا». بایگانیشده از اصلی در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲.
- ↑ مصاحبه داغ با فرزاد حسنی در مورد متاهل بودنش تا زمینه کاری او سایت تالاب