مادر جبههها (مستند)
نام فیلم | مادر جبههها |
---|---|
سبک | مستند |
کارگردان | شهرام میرآب اقدم |
تهیهکننده | شهرام میرآب اقدم |
تدوین | شهرام میرآب اقدم |
فیلمبرداری | فرداد فرپاک |
شرکت/سازمان تولیدکننده | مرکز مستند سوره |
زمان | ۲۶ دقیقه |
کشور | ایران |
زبان | فارسی |
مادر جبههها (تولید ۱۳۸۹) روایت زندگی نخستین زنی است که پس از آزادسازی خرمشهر، وارد خاک این شهر شد.
مرحومه زهرا محمودی به روزهای آغازین جنگ و اشتیاق خود برای رفتن به خط مقدم جبهه اشاره میکند و اینکه در آن زمان به مجلسی رفت و درخواست خود را برای رفتن به خط مقدم جبهه اعلام کرد. ایشان میگوید: بار اول به اهواز رفتم، فرمانده سپاه علت آمدن به جبهه را پرسید و من هم در جواب گفتم که آمدهام با رزمندهها صحبت کنم، کمک کنم و به آنها روحیه بدهم.
این مستند را مرکز مستند سوره به کارگردانی و تهیهکنندگی شهرام میرآب مقدم تولید کرده است.
دربارهٔ مستند
مستند مادر جبههها به کارگردانی و تهیه کنندگی شهرام میرآب اقدم ساخته شده است.
این مستند که به زندگی بانو زهرا محمودی معروف به مادر جبههها میپردازد، مرحوم زهرا محمودی نخستین زنی است که پس از آزادسازی خرمشهر وارد خاک این شهر شد و در طول هشت سال دفاع مقدس در خط مقدم کنار رزمندگان بود و به آنها یاری میرسانید که بعدها به «مادر جبههها» معروف شد. این مستند، در زمان حیات وی در سال ۸۷ تصویربرداری شده است.[۱]
دربارهٔ زهرا محمودی
خرمشهر تازه آزاد شده بود که زهراخانم به جای دور شدن از فضای جنگ و عقبنشینی به سمت شهر قدم برداشت، وارد خاک خرمشهر که دیگر شده بود خونینشهر شد و هشت سال تمام یک پایش وسط میدان جنگ بود و یک پایش تهران تا مایحتاج رزمندگان را تهیه کند و خودش برایشان ببرد، چرا؟ چون فکر میکرد جوان ۱۷ سالهای که زیر آتش گلوله و تانک میجنگد، مادر میخواهد. مادری که وجودش بشود دلگرمی و همراهی برای ادامه ایستادگی. بعد هم به «مادر جبههها» معروف شد و حالا هم که خودش در میان ما نیست، هنوز با این عنوان در دل رزمندگان آن روزها زنده است و از او همواره به نیکی یاد میشود.
آنطور که خودش در مصاحبههای به جا مانده گفته است، تقریباً از اول تا آخر جنگ را در جبهه بوده و روزهای زیادی را در سردشت، سومار، پیرانشهر، مریوان، بانه، سقز و شهرهای خوزستان گذرانده است. او گفته که در کردستان گاهی تا کمر در برف فرومیرفته یا گاهی موقع عبور از مناطق مینگذاری شده دچار مشکل میشده اما همپای رزمندگان پیش رفته و به مسیر ادامه داده است.
او دربارهٔ دلیل این تصمیمش گفته است: «در جبهه هرکاری از دستم برمیآمد انجام میدادم، اما وظیفه اصلیام توزیع مایحتاج رزمندگان بود. ما میدانستیم لوازمی را که در تهران مهیا میکنیم و میفرستیم مدتی طول میکشد تا به دست رزمندهها برسد و گاهی چند وقت در انبار میماند. برای همین تصمیم گرفتیم خودمان به دستشان برسانیم، حتی در خط مقدم!»
زندهیاد محمودی دربارهٔ اینکه چه شده او را مادر جبههها نامیدهاند هم گفته است: «یادم هست یکی از رزمندهها کاغذی را از جیبش بیرون آورد و پاره کرد. وقتی علتش را پرسیدم گفت شش ماه است مادرم را ندیدهام. احساس دلتنگی کردم و برایش نامه نوشتم. اما شما را که دیدم حس کردم مادرم به جبهه آمده و نامه را پاره کردم. از آن به بعد رزمندگان به من گفتند مادر جبههها.»
بعدتر هم آنقدر رفت و آمدهایش را ادامه میدهد که سپاه برایش کارت صادر میکند و او به جاهایی در جبهه میرود که خیلیها جراتش را نداشتند. خط مقدم با جاهای دیگر برایش فرقی نداشته، هر بار به جبهه میرفته و باز برمیگشته تهران. کمکهای مردمی را جمع میکرده و دوباره دست پر به جبهه میرفته است. بیآنکه نگران جان خودش باشد، او بیهیچ ترسی میان آتش و خون راه رفته و مادری کرده است.
او در بخش دیگری از خاطراتش گفته است: «وقتی به منطقه میرفتیم و میدیدیم بچهها کالای خاصی را احتیاج دارند که ما همراه نداریم به نزدیکترین شهر برمیگشتیم و تهیه میکردیم و به دست عزیزان میرساندیم؛ مثلاً در عملیات «کربلای ۷» دشمن خیلی از منبعهای آب را زده بود. ما خودمان را به کرمانشاه رساندیم و منبع آب تهیه کردیم و برایشان بردیم. بچهها از اینکه برایشان لوازم میبردیم خیلی خوشحال میشدند و اظهار محبت میکردند.»[۲]
پانویس
- ↑ «مادر جبههها». دریافتشده در ۲۹ تیر ۱۴۰۳.
- ↑ «مادری در خط مقدم جبهه». دریافتشده در ۲۹ تیر ۱۴۰۳.