محمد سلمانی

از یاقوت
محمد سلمانی

محمد سلمانی (زاده ۱۳۳۴ در اردبیل) شاعر و غزل‌سرای ایرانی است. سلمانی پس از سپری کردن تحصیلات ابتدایی، به تهران مهاجرت کرد و در کنار تکمیل تحصیلات خود به سرودن می‌پرداخت. او که با محافل شعر و ادب در ارتباط بود، از اواسط دهه ۵۰ غزل را به‌صورت جدی آغاز کرد.[۱]

مجموعه شعرها

  • غزل زمان
  • تب نیلوفری
  • می‌خواهمت ای خواسته غیرحضوری

نمونه‌ای از اشعار

زیر پای هر درخت، یک تبر گذاشتیم
هرچه بیشتر شدند، بیشتر گذاشتیم
تا نیفتد از قلم، هیچ‌یک در این میان
روی ساقه‌هایشان، ضربدر گذاشتیم
از برای احتیاط، احتیاطِ بیشتر
بین هر چهار سرو، یک نفر گذاشتیم
جابه‌جا گماردیم، چشم‌های تیز را
تا تلاش سرو را بی‌ثمر گذاشتیم
کارِمان تمام شد، باغ قتل‌عام شد
صاحبانِ باغ را، پشتِ در گذاشتیم
سوختیم و ریختیم، عاقبت گریختیم
باغِ گُر گرفته را، شعله‌ور گذاشتیم
روزِ اوّلِ بهار، سفره‌یی گشوده شد
جایِ هفت‌سین‌مان، هفت سر گذاشتیم
در بیان شاعری، حرف اعتراض بود
هی نگو چرا نگفت، ما مگر گذاشتیم؟
این سؤال دختر کوچکم «بنفشه» بود
چندمین بهار را پشت سر گذاشتیم؟[۲]




بگذار تنها بماند تنهای تنها همیشه
مردی که در سینه دارد عشق تورا تا همیشه
بگذار بعد از تو روحی سرگشته هر شب بخواند
آوای آوارگی را در ذهن صحرا همیشه
بگذار مردی میان انگشت هایش بگرید
حتی غرور خودش را هر لحظه،هر جا همیشه
مردی که راز حیاتش در جام چشمی نهان است
مانند ماهی که بسته است جانش به دریا همیشه
یک لحظه در خواب دیدم با من صمیمی نشستی
پل می‌‌زنم در خیالم آن لحظه را تا همیشه
بعد از تو با خاطراتت آیینه‌هایی بسازم
آیینه‌هایی که دارند تصویر زیبا همیشه[۳]


پانویس

  1. «محمد سلمانی». دریافت‌شده در ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳.
  2. «اشعار محمد سلمانی». دریافت‌شده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.
  3. «اشعار محمد سلمانی». دریافت‌شده در ۳۱ فروردین ۱۴۰۳.

پیوند به بیرون


پیوند به بیرون