محمد کاظم مزینانی
نام اصلی | محمد کاظم مَزینانی |
---|---|
زمینه فعالیت | نویسنده شاعر روزنامهنگار |
ملیت | ایرانی |
تاریخ تولد | ۱۲ بهمن ۱۳۴۲ (۶۰ سال) |
محل تولد | دامغان |
موضوعها | حوزه شعر کودک و نوجوان |
تحصیلات | کارشناسی زبان و ادبیات فارسی |
دانشگاه | دانشگاه شهید بهشتی |
آدرس اینستاگرام | محمد کاظم مزینانی |
محمد کاظم مَزینانی (زاده ۱۲ بهمن ۱۳۴۲ در دامغان) نویسنده، شاعر و روزنامهنگار ایرانی است.
فارغالتحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۴ در روزنامههای کیهان و همشهری فعالیت روزنامهنگاری داشته و با فعالیت در نشریات ادبی به همکاری خود ادامه داده است.
در بخش تألیف کتاب، اغلب آثار او در حوزه شعر کودک و نوجوان بوده و تاکنون بیش از ۲۰ عنوان اثر از او به چاپ رسیده است.
در حوزه ادبیات داستانی کتابهای متعددی برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسانده و با نوشتن رمان «شاه بیشین» اولین تجربه خود حوزه بزرگسالان را تجربه کرده است. رمان «شاه بیشین» قبل از انتشار در نخستین جشنواره داستان انقلاب برگزیده شد و پس از بازنویسی نهایی در سال ۱۳۸۹، چندین مرتبه تجدید چاپ شد.
آثار
کتاب
- رمان «آه با شین»
- رمان «شاه بیشین»
- مجموعه داستان «ماه در گهواره»
- مجموعه داستان «پسری که تنها بود»
- مجموعه داستان «هشت روز با امام هشتم»
- مجموعه داستان «عروسی ماه و خورشید»
- مجموعه داستان «رازهای زندگی یک کلاغ»
- مجموعه داستان «دوازده آینه»
- مجموعه داستان «سوار سوم»
- مجموعه داستان «داستان ناتمام»
- مجموعه داستان «پاییز در قطار»
- شعر
ردیف | عنوان | ناشر |
۱ | تنها انار خندید | کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
۲ | تاج شاه و کلاهها | به نشر |
۳ | خدای جیرجیرکها: راز و نیازهای کودکانه | پیدایش |
۴ | دویدم و دویدم | پیدایش |
۵ | نیلوفر چه میخواست؟ | پیدایش |
۶ | حسنک | پیدایش |
۷ | چرخ خیاطی با مامانم حرف میزنه | افق |
۸ | نینی عینکی | افق |
۹ | منظومه سه جلدی:"کتاب و آب ممنوع!"، بوی هلو و باروت"،"ساعت هفت و ربع" | بنیاد شهید |
۱۰ | ده شب از هزار و یکشب (ده جلد) | قدیانی |
۱۱ | چهارده معصوم (چهارده جلد) | قدیانی |
۱۲ | نینی عسلی (شش جلد) | پنجره |
۱۳ | ترانههای ابری و ببری (شش جلد) | پنجره |
۱۴ | ترانههای جوجه اردکی (شش جلد) | پنجره |
۱۵ | کلیله و دمنه | منادی تربیت |
جوایز و افتخارات
- جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش کودک و نوجوان برای کتاب «پاییز در قطار» سال ۱۳۸۵
- برگزیده نخستین جشنواره داستان انقلاب برای رمان «شاه بیشین»
- دیپلم افتخار دفتر بینالمللی کتاب کودک و نوجوان 2000-Ibby برای کتاب «سوار سوم»، ۱۳۷۸
- جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، پاییز در قطار، ۱۳۸۵
- برگزیده بیست سال ادبیات کودک و نوجوان، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، ۱۳۷۹
- دیپلم افتخار نخستین جشنواره کانون پرورش فکری، آب یعنی ماهی"، ۱۳۶۸
- برگزیده مجله سروش نوجوان، آب یعنی ماهی، ۱۳۶۸
- برگزیده کانون پرورش فکری و مجله سروش نوجوان، پنج روز در نیمروز، ۱۳۷۰
- برگزیده شورای کتاب کودک، دریای گمشده، ۱۳۷۷
- برگزیده کتاب سال مجله سلام بچهها، شعرهای ناتمام، ۱۳۷۶
- برگزیده جشنواره کتابهای دینی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ای زمین، ای سنگدل، ۱۳۸۲
- برگزیده جشنواره کتاب رشد، «زندگی نامهٔ شهریار و داریوش هخامنشی»، ۱۳۸۴
- تقدیر شده در جشنواره رشد، فیه مافیه، ۱۳۸۶
- برگزیده جشنواره ادبیات دینی، سوار سوم، ۱۳۸۵
- برگزیده جشنواره مطبوعات، شعر اتفاق سرخ، ۱۳۷۸
- برگزیده جشنواره شهید غنیپور، پاییز در قطار، ۱۳۸۵۱۳۸۵
- تقدیر شده در اولین جشنواره داستان انقلاب، شاهِ بیشین (دربارهٔ محمدرضا و فرح پهلوی) ۱۳۸۶
- برگزیده جشنواره شهید غنیپور، رمان شاه بیشین، ۱۳۹۰
- کتاب سال دفاع مقدس، منظومه سهگانهی: ۱- ساعت هفت و ربع ۲- کتاب و آب ممنوع ۳- بوی هلو و باروت، ۱۳۸۷
- دیپلم افتخار کتاب فصل، تابستان ۱۳۸۸، کلیله و دمنه
- شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر، ۱۳۸۸
- برگزیده جشنواره داستان انقلاب، رمان آه با شین، ۱۳۹۰
- برگزیده جشنواره قلم زرین، رمان آه با شین، ۱۳۹۳
- برگزیده جایزه ادبی جلال آلاحمد، رمان آه با شین، ۱۳۹۳[۲۴]
گفتاورد
گفت و گو با مجله انتظار نوجوان
لطفاً خودتان را برای نوجوانان انتظار نوجوان معرفی کنید.
در دوازده بهمن سال ۴۲ در دامغان، شهر باد و پسته به دنیا آمدم. از سال ۶۳ پس از گرفتن دیپلم به کیهان بچهها آمدم و مشغول به کار شدم. با شعر شروع کردم. همزمان سفرنامه هم کار کردم. یک سفر به سیستان و کویر مرکزی ایران رفتم و… دو فرزند دارم؛ یک دختر نوزده ساله و یک پسر ۲۱ ساله.
از دل مشغولیهای دوران نوجوانی بگویید. در دوره نوجوانی، آینده را چگونه میدیدید؟
در نوجوانی، آدم به حال فکر میکند نه به آینده. قشنگی اش هم به همین است. بعد که سن بالاتر میرود و نوجوانی تمام میشود، آدم بیشتر به آینده فکر میکند. فکر در نوجوانی، بیشتر با خیال آمیخته است. من هم تصورات و تخیلاتی داشتم، ولی عجیب این است که فکر و خیال نویسندگی برایم خیلی پررنگ و جذاب بود. نوشتن یکی از آرزوهایم بود.
از اولین شعر یا داستانی بگویید که از شما چاپ شد؟
اولین شعرم در کیهان بچهها چاپ شد. حفظ نیستم، ولی دربارهٔ چوپانی بود که نی میزد. البته شعری کاملاً معمولی و کلیشه ای بود. در اولین شعرها بیشتر فضای شعر و وزن و قافیه را تجربه میکنیم. رسیدن به نگاه نو و… بعدها اتفاق میافتد.
وقتی نوجوان بودید، دوست داشتید در آینده چکاره شوید؟
معمولاً هر کسی اول به پدرش نگاه میکند. پدر من معمار بود. معماری همیشه برایم خیلی جالب بود، تصویری از ساختمان سازی و ساختن. همیشه دوست داشتم معمار فوقالعاده ای بشوم. در خیالم بناهای عجیب و غریب و قصر مانند و سرکشیده به فلک را تصور میکردم. البته دوران نوجوانی ما با دوران انقلاب همراه بود و فضای سیاسی اجازه نمیداد به چیزهای دیگری فکر کنیم. بیشتر به این فکر میکردم آدم مؤثری در جامعه باشم. پدرم هم انقلابی بود. همه اش به این فکر میکردم بروم و به محرومین کمک کنم. بروم در روستاها جاده بکشم و گندمهای کشاورزان را درو کنم. در آن فضای انقلابی آدم به خودش فکر نمیکرد که میخواهم در آینده چه کاره شوم، پزشک بشوم یا… همه اش به فکر کمک به دیگران بودم. این که بروم به کشاورز کمک کنم که گندمش را درو کند که او بتواند درس بخواند؛ تخیلات انقلابی کودکانه. ما انقلاب کردیم که دیگر کسی مریض نماند، بدون دکتر نباشد، کارخانهها ساخته بشود. یک نگاه ساده و کودکانه و… دوران نوجوانی از خواندن چه کتابهایی لذت میبردید؟
چون خانواده ما انقلابی بود و همیشه حرف از انقلاب بود، بیشتر کتابهای صمد بهرنگی و محمود حکیمی را میخواندیم.
دوره نوجوانی شما با دوره نوجوانی بچههای امروز چه فرقی دارد؟
بچههای امروز زود بزرگ میشوند. دوران نوجوانی خیلی کوتاه شده است. زمان ما طول عمر دوره نوجوانی بیشتر بود. دوران نوجوانی مان ادامه تخیلات دوران کودکی بود، ولی در دوره نوجوانی امروز، این پیوستگی، با هجوم و سیل اطلاعات قطع میشود. خُب ذهن و شخصیت آدم با اطلاعات رشد پیدا میکند و گسترده میشود. زمان ما اطلاعات مان نسبت به الآن خیلی کم بود. دامنه اطلاعات نوجوانی من نسبت به نوجوان امروز خیلی کمتر بود. منتها عمق بیشتری داشت.
الآن اگر به دوران نوجوانی برمیگشتید چه میکردید؟
گفتنش سخت است. فرض محال است، ولی ترجیح میدادم هم چنان این اطلاعات الآن را نداشتم و دوباره همان فضا را تجربه، و همان کارها و تجربیات را کسب میکردم و از طبیعت بیشتر بهره میبردم.
شما وبلاگ هم دارید. چطور شد رفتید سراغ وبلاگ و وبلاگ نویسی؟
احساس کردم میتوانم از راه وبلاگ، مخاطبان جدیدی پیدا کنم. مگر کتابهای من چند هزار تا چاپ میشود و بچهها و مردم میخوانند؟ از راه کتاب نمیتوانیم با خوانندگان ارتباط سریع و روزانه و زنده داشته باشیم، ولی اینترنت و وبلاگ این امکان را به من داده که وقتی در خانه خودم نشستهام، با آرامش با مخاطبانم ارتباط داشته باشم. این برایم خیلی جالب است. ارتباط از راه وبلاگ یک طرفه نیست که فقط من بنویسم و خوانندگان بخوانند. آنها هم میتوانند برایم مطلب بنویسند.
ارتباطتان با فرزندانتان چطور است؟
پسرم دانشجوست و در رشته فنی درس میخواند. نوشتههایم را میخواند و نظر میدهد. همیشه به عنوان خواننده ای خوب، واکنش نشان میدهد. دخترم هم در فضای هنری کار میکند. روحیات و اخلاقش به من شبیه است. شعر هم میگوید. این روزها هم دغدغه اش ادبیات است.
شعر کدام یک از شاعران کودک و نوجوان معاصر را بیشتر میخوانید و دوست دارید؟
شاعران زیادی هستند، ولی الآن یاد مرحوم قیصر امین پور افتادم. یادش همیشه برایم زنده است. شعرهای خیلی خوبی دارد، ولی گذشته از شعرهایش خودش شخصیت خوب و جذابی داشت. من خیلیها را میشناسم که شعرهایشان بهتر و کامل تر از خودشان است؛ ولی قیصر از شعرهایش بهتر بود. البته شعرهایش هم عالی است.
به نظرتان بچهها هم میتوانند شاعر شوند؟
البته که میتوانند. شعر گفتن هیچ کاری ندارد! وزن و قافیه و عناصر شعر را که بچههای امروز خیلی راحت یادمیگیرند، ولی رسیدن به نگاه شاعرانه خیلی مهم است. گاهی نگران میشوم نکند بچههای امروز فرصت این را نداشته باشند که نگاه جدید به همه چیز و طبیعت را تجربه کنند؛ نگاه جدید به خودشان، به جامعه و جهانی که در آن زندگی میکنند. اگر به این نگاه برسند میتوانند شاعرانه زندگی کنند. اگر خودشان را به طبیعت پیوند بزنند، خیلی به شاعر شدنشان کمک میکند. حتی اگر سراغ اینترنت، وبلاگ و بازیهای کامپیوتری میروند باید به اینها با نگاهی شاعرانه نگاه کنند.
رمز موفقیت آقای مزینانی چیست؟
البته من خودم را موفق نمیدانم، ولی اگر اسم این را موفقیت بگذارید علتش این است که همیشه خودم بودم. همیشه حواسم به خودم بوده است؛ چه در شعر و چه در قصه؛ چه در باجه یک بانک و چه در زیر درخت!
زندگی نویسندگان چه تفاوتی با زندگی مردم عادی دارد؟
در نگاه اول شاید تفاوت خیلی قشنگی نباشد. زندگی کردن با نویسنده برای اطرافیان سخت است، چون نویسنده همیشه باید وقتش را بگذارد برای کارهای ذهنی و فکری و همیشه حواسش به سوژهها و داستانهایش است. برای همین حواسش به بقیه و اطرافیان کمتر است. از خوبیهای نویسنده و شاعر هم این است که چون نویسندگی رابطه تنگاتنگی با عاطفه دارد، نویسندگان آدمهای مهربانی هستند.
این روزها بزرگترین آرزویتان چیست؟
آدم هر چه سنش بالاتر میرود، آرزوهایش دست یافتنی تر میشود. وقتی کوچک بودیم اگر کسی آرزوی سلامتی میکرد، خیلی برایمان جذاب نبود، ولی الآن یکی از آرزوهای من سلامتی است، هم جسمی و هم روحی.
خیلیها میگویند دنیا منتظر آمدن امامی است که جهان را اصلاح، و پر از عدل و داد میکند. اگر امام زمان (عج) بیاید چه اتفاقی میافتد؟
البته خیلیها فکر میکنند وقتی امام میآید، شروع میکند به لشکرکشی و جنگیدن و شمشیر کشیدن و…؛ ولی نگاه من فرق دارد. وقتی او میآید، وجودش لنگری میشود برای جهان که تعادل برقرار شود. به نظرم الآن این تعادلها بهم ریخته است. این بی بارانیها، سیلها و توفانها و زورگویی ستمگران عالم با آمدن امام تمام میشود.
اگر روزی امام را ببینید، به ایشان چه میگویید؟
از ایشان میخواهم کمکم کند که بهترین رمان دنیا را دربارهشان بنویسم.
اگر ایرانی نبودید دوست داشتید کجایی باشید؟
اگر ایرانی نبودم دوست داشتم اهل آسیای میانه باشم، مثلاً سمرقند و بخارا. آدم یاد رودکی میافتد و ایران قدیم.
کمی هم دربارهٔ آخرین کتابتان حرف بزنید.
آخرین کتابم «شاه بی شین» است. این کتاب نگاهی جدید به خاندان پهلوی است. شخصیت محوری اش هم محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران است. میخواستم نگاه جدیدی به او و وقایع آن زمان داشته باشم. زمانی که محمدرضا پهلوی، شاه ایران بود، من نوجوان بودم. حرف آخر؟
نوجوانان سعی کنند مقهور پدیدههای جدید نشوند که ساخته دست بشر است، بلکه بکوشند آن را تصرف کنند و استفادههای بهتری از این پدیدهها (مثل کامپیوتر و اینترنت و…) ببرند و خود و تمدن قدیم ایران را بهتر و بیشتر بشناسند.[۱]
پانویس
- ↑ «گپ و گفتی با محمدکاظم مزینانی، شاعر و نویسنده». مجله انتظار نوجوان، شماره ۷۰. اردیبهشت ۱۳۹۰. دریافتشده در ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳.
پیوند به بیرون
- محمد کاظم مزینانی به «شین بیشین» رسید
- اولین شعر محمدکاظم مزینانی/ کلاغ آمد پا تخته گفت که ریاضی سخته!