مرز ما عشق است (کتاب)
اشعار آیینی، اجتماعی و عاشقانه | |
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | سید محمدمهدی شفیعی |
تاریخ نگارش | ۱۳۸۹ - ۱۳۹۵ش |
موضوع | شعرهای آیینی و عاشقانه |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | ۱ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات شهرستان ادب |
مرز ما عشق است مجموعه اشعار سید محمد مهدی شفیعی، شاعر روحانی ایرانی است. این اشعار از سال ۸۹ تا ۹۵ در دو قالب رباعی و غزل سروده شده و توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. اشعار این کتاب با مضامین آیینی، اجتماعی و عاشقانه و شامل ۲۹ غزل و ۱۱ رباعی است.
گزارش نشست نقد کتاب «مرز ما عشق است»
در این نشست ابراهیم اسماعیلی اراضی شاعر و منتقد ادبیات با اشاره به اینکه معمولا در جلسات نقد کتاب اشاره ای به سر و شکل و موارد سخت افزاری کتاب میشود گفت: آنچه از شهرستان ادب در مدتی که در حوزه نشر فعال شده است دیده ام کتابهای آراسته ای بوده که مثل خیلی از کتابهایی که ناشران آمارشان روز به روز بالاتر میرود با سهلانگاری و تعجیل مشخص است که منتشر نشده است.
وی ادامه داد: در مورد کتاب «مرز ما عشق است» استفاده از کاغذ خوب و صحافی خوب با شیوه خوب عرضه شده است اما در به نظرم من طرح رو جلد را میتوانست قدری با شیوههای هنری بهتری کار کرد ولی در مجموع کتاب از لحاظ سخت افزاری در موقعیت خوبی قرارا دارد.
نکته بعدی که میخواهم اشاره کنم کلی بگویم این است که بعد از مدتها شاید یک مجموعه ای بود که وقتی باهاش مواجه شدم از آقای شفیعی همان کاری که؟؟ اجرا کرده بودند شنیده بودم یک مدت آقای بهمنی در مورد ایشان شوق مندانه صحبت کردند میخواهم بگویم این مجموعه بعد مدتها مجموعه غزل یا شعری بود که رباعی در مجموعه هست که حس کردم معدلش معدل قابل توجهی است و مهمترین دلیلش هم این است که با شاعری مواجه بودم که زبان را به نسبت متوسطی که الان در شعر کلاسیک ما باهاش مواجهیم بلد است و خیلی کم جاهایی بود که من مواجه بشم با سستی و کاستی و لغزش و از این قبیل اگر چه شاید مثلا شعری که من خودم علاقه مندتر هستم شعری که خودم مینویسم سعی میکنم بنویسم حتی در همین حیطه کلاسیک شعر دیگری باشد ولی اولین وظیفه منتقد این است که اتفاقا در بستر دمکراتیک در نقد یک نقد دمکراتیک این است که بتواند بپذیرد که هر مولفی با یک بسته شناختی پذیرفته و انتخاب کرده که در شکل خاصی است و مهمترین وظیفه منتقد همین است منتقد موفق کسی است که هر متنی را به تناسب مبانی که خودش را متعهد نشان میدهد نقد کند و در موردش صحبت کند قاعدتا مجموعه مرز ما عشق است تعریفی که از خودش ارائه میدهد یک مجموعه شعر کلاسیک است با رویکردی که میشود گفت؟؟؟ یا به تعبیری مثلا نئوکلاسیک شاعر ابایی ندارد از این که از کاربردهای زبانی که خودشان را کلاسیکتر نشان میدهند بهره ببرد مثلا از حروفی که شکل شکسته دارند از افعال و واژگانی که قدری؟؟؟ دارند و از این قبیل، اولین چیزی که باید بهش اشاره کنم این مجموعه مجموعه ای بود که من در آن با یک پدیده ای که این روزها کمتر با آن مواجهیم مواجه شدم آن هم حسن مطلعهای قابل توجه بود نه اینکه بخواهم بگویم که در تمام آثار این هست ولی فکر میکنم مثلا در هر چند اثری که شما از پیش چشم میگذرانید مثلا با یک آغاز شکوهمند و یک آغاز تاثیرگذار و عجیب خودمانیتر بگویم گردن کلفتی مواجهید که اصلا معروف است که حسن مطلع سیلی اولی که به مخاطب میزنید و مینشانیدش و این موارد کم نبودند مثلا غزل سه غزل چهار غزل پنج اینها من با تعابیر مختلفی مثلا جلویش نوشتم که خیلی خوبه یکی را نوشتم خوب یکی را نوشتم آفرین به عنوان یک مخاطب حتی بعضی مطلعها هست که ما با یک سری پرداختهای تازه مثل سپید نویسی مواجهیم مثل غزل نو، بعد به خاطر کارکرد غزل ۱۵ همین طور غزل ۲۰ همین طور و به همین ترتیب یکی یکی اشاره میکنیم غزل ۲۷و به همین ترتیب شما اگر بسامدی برخورد کنید در مجموعه حسن مطلعها کم نیست و حسن مطلع یک ظرفیت و پتانسیلی است که در حداقل دو سه دهه اخیر کمتر توجه و استفاده شد اگر چه آنهایی که استفاده کردند بهره بردند با توجه به اینکه میهمان قبلی شما طریقی بودند یکی از کسانی که در این دو سه نسل خیلی خوب توانسته استفاده کند ایشان بوده نکته دیگری که باز یک قدری کلی اشاره میکنم و بعد وارد مصادیق میشوم این است که ما با دو لحن مواجهیم دو لحنی که شاید مثلا هر کدامش برای یک دسته از مخاطبان پسندیدهتر باشد دل چسبتر باشد اما میشود در موردش صحبت کرد که سوای سلیقه و پسند کدام یک از اینها برای شعر امروزی میتواند معقول باشد لحن گفتمانی است یعنی شاعر یک سری نکات را به مخاطب میگذارد وسط بعد با هم در موردش صحبت میکنند مخاطب امروز با توجه به اینکه خودش را ذی حق میداند این لحن را بیشتر میپسندد بیشتر با آن همراه میشود و کنار میآید یک لحن دیگری داریم که لحن خطابه ای است که کم هم نیست اگر چه من طرح غزلها را در این لحن بیتاثیر نمیدانم نمونه هایش را عرض کردم متوجه میشود این لحن خطابه ای یک وقتایی به نظر من مخاطب را پس میزند یعنی آن جایی است که دیگر به هر حال ما به ازاها به حداقل میرسند و یک چیزی شبیه القا و بیانیه و از این قبیل مطرح میشود مخاطبی که به قدری انتظارات بیشتری دارد فکر میکنم در این دست از این آثار به هر حال دچار فاصله شود و من اصلا نمیخواهم بگویم که آن لحن خطابه ای را به هیچ وجه شاعر امروز نباید سراغش برود ولی چرایی و چگونگی که مخاطب را مجاب کند این را فکر کنم که خیلی موثر است برای اینکه بتواند بپذیرد یک نکته ای که هست این است که معولا در لحن خطابه ای یک قدری اتفاقا رنگ شعر کمتر میشود من در همین غزل اول مثال میزنم یک تعریف با یک تعریف فضا کار شروع میشود و پیش میرود و یک سری تضادها قرار دارد که یک نوع چند صدایی را نشان دهد در فضا بعد پیش میرویم تا مثلا بیت چهارم و پنجم مثلا غزل این جوری شروع میشود در گوشه ای از خلوتم سجاده پهن است در گوشه دیگر بساط....... شاعر هیچ قضاوتی ندارد انگار همان طوری که خودش مطرح میکند همه چیز را روی میز گذاشته بین خودش و مخاطب که مخاطب بتواند در متن دخالت داشته باشد در متن مشارکت داشته باشد از بیت چهارم انگار شاعر نگران شده باشد، به رغم این که مصرع دوم مصرع خوب و شاعرانی است از مصراع اول انگار نگرانی یکمی مشخص میشود که شاعر قرار است شعر را فرود بیاورد به یک مصلحتی که مد نظر دارد و برجستهترین اتفاقی که میافتد در بیت بعدی است از مسند اشراف بالاتر تصویری است که زیر پای مردم است اینجا مخاطب فقط باید بپذیرد بیانیه را صادر کرده مخاطب فقط باید بپذیرد در حالی که مخاطب پیشتر از آن خیلی بزنگاههای سخت تری داشته برای انتخاب کردن، مثلا قبلش یک طرف کتاب فقه است یک طرف دفتر شعر است اگر چه این تضاد را در موردش فکر کردم که الزاما تضاد نیستند اما در آن بیت انگار شما یک نگرانی دارید که برسید به یک زمینه ای که در بیت آخر بگویید وقت اذان شده گفت و گو کافی است......... یعنی اینکه نهایتا همه آن انتخابهایی که قبلا مخاطب داشته اگر چه واقعاً هیچ تفاوتی بین این دو مخاطب شعر حداقل حس نمیکند انگار بنا به مصلحتی است البته یک چیزی بگویم اینها یکمی خودمانیتر بگویم من متوجهم کاملا با توجه به اینکه ارادت و نسبت تام و تمام دارم با حضرت آقای زکریا اخلاقی واقعاً شعر نوشتن در لباس روحانیت کار سختی است یعنی بعضی وقتها من اینجا نوشتم این غزل به مصلحت فرود آمده چه بسا بعضی وقتا یک چنین حتی اگر اراده نباشد خواه ناخواه ذهنیتی که وجود دارد اتفاقا نه این که این ذهنیت خیلی هم خدای ناکرده حسابگرانه باشد همان مصلحتی که گفتم بیشتر مد نظرم است خیلی کار سختی است اما در بعضی از کارهای دیگر این قدر مصلحت اندیشی نیست من نوشتم این غزل میتوانست از نردبان رندی بالا برود ولی برعکس به مصلحت فرود آمده است و بعضی وقتا این منجر میشود به این که فاصله بین مصرعها زیاد شود و آن نتیجه ای که در بیت میتوانست اتفاق بیفتد اتفاق نیفتد نکته دیگری که باید اشاره کنم در این کتاب گهگاه با آن مواجه بودم یک نوع نگاهی است که شاعر به مسئله بین متنی دارد یعنی اینکه یک چیزی فراتر از تلمیح چون تلمیح را ما نظر داریم که هم در نظر خودمان هست هم در نظر مخاطب هست، معمولا این عناصر یک قدری کم رنگ تراز این هستند که مستقیم به تلمیح خاصی برسانند مطلع غزل دوم کجاست آنکه از این در به در خبر ببرد...... من خودم در تخاطع با مصراع اول بلافاصله ذهنم رفت سراغ به هر درش بخوانند بیخبر نرود درست است وزن مشترک است ولی قافیه مشترک است ردیف شاید خیلی باعث نشود که من مستقیم سراغش بروم ولی توجهی که مصراع هست این امکان را میدهد که این اتفاق بیفتد در این غزل یک چیزی که هست فکر میکنم که یک قدری ان چه که قبلا شنیده ایم بیشتر تکرار شده مگر که باز نسیم سحر خبر ببرد بارها شنیده ایم و بعدش هم نوشته ام از این گلی که به دام کویر افتاده..... از این جا طرح مضمونی غزل به یک ترفند تکراری بسنده میکند خیلی وقتها یک مقاله ای اخوان دارد کتابی که متاسفانه من گم کردم نمایشگاه کتاب این کتاب را خریدم شروع کردم مقاله را خواندن بعد کتاب گم شد و اسمش را یادم نیست ولی در مورد تاثیر طرح غزل در موفقیتش خیلی زیبا صحبت میکند امیدوارم کتاب را پیدا کنم و مثلا اشاره میکند که چرا بعضی از غزلها توانستهاند این قدر موفق باشند؟ یک ظرفیتی که در اواخر این غزل دیدم این است که ما با دو من مواجه میشویم از بیت یکی مانده به آخر شروع میشود پیامبر شدم....... این توضیحی که باعث میشود این دو من از همدیگر تفکیک شوند چه قدر خوب است و یک توجهی که هست استفاده خوب از ردیف است یعنی این که شاید هر کس دیگری میخواست چنین مضمونی را بنویسد میگفت ای کاس یک کسی برای من از خودم خبر بیاورد با توجه به این که ردیف ببرد است شاعر سراغ من دورتر میرود و از این ظرفیت استفاده میکند به خاطر این که این فاصله بین من فعلی با منی که در موردش صحبت میکند من دور و من نزدیک به شدت به باورپذیری کمک کرده که من اینجا خلاصه باز کمی با توجه به اینکه یک جایی در بعضی از مصراعهای این غزل ملاحظه ای کرد خیلی صمیمانه نوشتم که از شاعری کردن نترس برادر جان.
بدون تعارف میگویم در سالهای پس از انقلاب شاعری که بتواند به تالیف برسد همین الان بپرسید ده غزل سرای مؤلف بعد انقلاب را نام ببر قطعا زکریای اخلاقی را بدون تردیدی جزو نفرات چهارم و پنجم اسم میبرم به خاطر این که تالیف در آثار ایشان با همه جوانب شکل گرفته به قول آقای مرتضی امیری گفته بود سهراب سپهری است که عمامه نهاده و حالا اتفاقا این که ایشان را تخفیف بدیم به این که در فضای سهراب نفس میکشد به نظرم ظلم است ولی ایشان یک شعر امروزی اشراقی به شدت متشخص و متمایز و قابل تحسین به لحاظ پارامتر دارد میشود چند جلسه مفصل در مورد پارامترها شعر زکریا اخلاقی حرف زد این که من با این انتظار در مورد این مجموعه شفیعی صحبت میکنم مجموعه را خواندم حس میکنم که در همان بلدی که ایشان از زبان دارد چنین ظرفیتی هست که منجر به این شود که ما با یک غزل متشخص و متمایز از ایشان مواجه شویم.
غزل سوم در مورد حسن مطلعش گفتم یکی از نمونهها و استفادههای بسیاری خوبی در شعر ایشان است نوع استفاده از ایهام است و نوع توجه به جوانب مختلف کلمه است اصلا زبان بلدی یعنی این که تو واژه را اولا درست انتخاب کنی و بعد بتوانی گوشه گوشهاش را در نظر بگیری ابر واژگانی که در موردش صحبت میکنیم بتوانیم نگاه کنیم و بعد چه اتفاقی میتواند در موردش باشد چرا هرگز نمیفهمند مردم...... استفاده خوبی که از حرف از میشود یعنی در عین حال شاید مثلا در وهله اول در منطق دستوری سرراست بتوانیم بگوییم در بیستون خواندم میتواند باشد اینجا بیستون اساسا این همانی بین بیستون و فرهاد است یعنی به شکل نمیخواهم بگویم این همانی که گفتم همانی را بگویم یک اصطلاح حتی این طرفتر از تشبیه بیلغ است یا مثلا در بیت بعدی منم پیغمبری که دعوتش..... استفاده از وجه دوم فعل در ردیف که خیلی کار سختی است یعنی معمولا عزیزانی که چپ نویسی میکنند ازردیف شروع میکنند و معنایی که به ذهن میرسد را مینویسند در بیت بعدی واژه آرایی که هست قابل توجه بود باز وجه ایهامی که در بیت بعدی در کلمه فتوحات که من اینجا یک ذره اگر چه انتظار زیادی است گفتم ای کاش به ارغونون بیشتر فکر میشد میتوانست هم قد فتوحات وجه ایهامی داشته باشد میگویم ایدهآلیستی است ولی شاید میشد با توجه به اینکه فتوحات خیلی خوب جواب داده فتوحات مرا را هرگز نفهمیدند...... یکی از مواردی که گفتم نگران میشوند حاج آقا در پایان بندی این غزل نمیخواند نمیفهمد کسی...... نسبت به لحنش نسبت لحن گفتمانیاش نسبت به بیتهای قبلی یکمی سرراسته. به نظر من مشکلی ندارد اساسا ما دایره تخاطری را که در نظر گرفته میشود برای آن دایره فکر میکنم لازم است من متوجه توجه شما هستم که میگویید برای وجه ایهامی شاید داریم نشانهگذاری میکنی ولی برای غزلی که برای شعری که مخاطبش را اینگونه انتخاب کرده به نظر من نمیشود حداقل ایراد گرفت.
باز غزل چهارم از ردیف خیلی خوب استفاده شده بود حسن مطلع....... خیلی خوب است اگر چه بیت بعدیش تکراری است معمولی است دو سه بیت خوب بعدش هست که ای کاش میشد تک تک اشاره کرد و صحبت کرد در مقطع آمدی و....... من یک کمی بهم این بیت نچسبید اگر چه متوجه این هستم که شاید این لحن خیلی قاطع نباشد ولی میشد شاید به جای رفت کلمه ای انتخاب کرد که قدری تاویل پذیرتر میشد.
در غزل پنجم و چند غزل دیگری از وزنهایی که کم کاربردتر است استفاده کردند من هرگز ندیدم که استفاده از این وزنها در زبان خللی ایجاد کرده باشد ولی چیزی که حس کردم یک کمی تحمیل شده به شاعر این است که همین که وزن شعر را بلند شده و قرار شده شاعر بیشتر حرف بزند یک قدری شاعر را دچار فرا مضمون کرده یعنی این که یا مضامین تکراری میشوند یا این که یک کمی معمولیتر میشوند در وزنهای بلند این را فکر کنم ان شالله در کارهای بعدی که وزن بلند متوجه باشید بهتر است کما اینکه هر چه به طرف آخر میرویم خصوصا در چهار بیت پایانی این پررنگتر میشود نمونهاش را عرض میکنم گر چه در بیحاصلی غرق است...... مضمون خیلی خوب بود زبان هم گفتم عمدتا خوب است در بیت بعد مانده بیحاصل فقط در دل مثل یک عالم که در..... من این مصراع که مواجه شدم هنوز شعرهای بعدی را نخوانده بودم گفتم شاید مثلا یک کمی کم توجهی شده باشد در بار واژگانی که در بیحاصل است خصوصا این که خیلیها معتقدند که خیلی از مکاشفات و کارهای بزرگ اساسا در خلوت و عزلت است یک کمی که جلوتر رفتم دیدم نه انگار نمونههای دیگری هم هست که بهش اشاره خواهم کرد که برمی گردد به وجوه اندیشه و این چیزها که میشود در موردش صحبت کرد یکی از معدود مواردی که من با حشو آمیختگی مواجه بودم در بیت سوم بود بس که او با....... این او در این مصراع من حتی در بقیه شعر شما هم دقت کردم مثلا ضمایر شبه معترضه ای یا مثلا تأکیدی از این قبیل کمتر هست یعنی دقیقا هم در انتخاب واژه هم در بستن جملهها خیلی درست معمولا عمل میشود این اویی که بود حس کردم شاید وزن بلند است بیتهای بعدی یک کمی بوی شعار و نصیحت میدهد میرسد نزد تو مامور...... سیری که در روایت است را دوست داشتم فکر میکنم خودتان قبول داشته باشید خیلی گزارشی شده تصرفات شاعرانه ای که در بیتهای آغازین هست این جا کم رنگتر است. یک نکته ای که هست و خیلی دوست دارم در موردش حرف بزنم این است که اساسا تناسبات واژگانی که در سناریوهای مختلف در نظر گرفته میشود خیلی مهم است در شکل گرفتنش سابق بر این صنایع تا مثلا؟؟؟ از این قبیل مثلا در غزل یک در گوشه ای از خلوتم....... اولین چیزی که به ذهنم میرسد چرا اولی گوشه ای دومی گوشه وقتی گوشه ای میگویید معرفهاش میکنید و وقتی که معرفه میکنید به همان نسبت تکثر را کم میکنید وقتی میگوییم گوشه ای این گوشه ای میتواند مدام تکرار شود ولی میگویید گوشه دیگر معرفه میشود این باعث میشود که تکثری که ذهن مخاطب میتواند با آن تاویل ایجاد کند کم شود یک نمونه دیگری که باز در مورد فعل اشاره میکنم در غزل ششم است گریبانگیرمان شد.... قبول دارم که این ردیف یک کمی ردیف سختی است چون که هم به هر حال قبلا بهش پرداخته شده هم این که مستعد این است که به سمت یک نوع شکل بیانیه ای برود، فعلها جفتشان ماضی ساده است، من مخاطب اولین چیزی که حق دارم بپرسم چرا ناگهان روایت نقلی میشود؟ یکی از چیزهایی که به شدت کمک میکند به من مخاطب برای اینکه وضعیت راوی و کاراکتر را تعریف کنم اساسا همین نشانههایی است که در دستور زبان به من خودش را نشان میدهد من الان باید ببینم ماجرا تمام شده یا ماجرا جریان دارد دقیقا تفاوتی که بین این گذشته ساده و ماضی نقلی هست همین است این بعد باز در بیت بعدی نقلی است، دوباره مثلا در بیت بعد گذشته میشود به همین ترتیب این هست در بیت آخر اگر چه حجله ای از خون به پا کردند و رقصیدند میآید رقص آن شمشیر خون خواهی که میگفتند گفتم ردیف ردیف سختی است یک سری ماجراها هست که آن ماجراها ماجراهای خاص نیستند ما در آن موارد میتوانیم به همان ترتیبی که دوست داریم روایت کنیم ولی وقتی این ماجرا من را ارجاع میدهد به یک قضیه مشخص مثل ظهور حضرت صاحب آن وقت این که میگفتم برای من مسئله ایجاد میکند و میگویم ردیف باید باشد یا که گفتهاند.
غزل هفتم به یک نکتهاش اشاره میکنم افتاده ام اینها باور کنید من سوای تعارف میگویم مواردی که در این مجموعه اشاره میکنم شاید در مورد ۹۵ درصد مجموعههایی که چاپ میشود از ذهنم نگذرد یعنی اینها ظرایف است و با انتظار سخت گیرانه میگویم این در شعر خیلیها این قدر متواتر است که اصلا قابل اشاره نیست. مثلا این بیت افتاده ام در جاده...... وقتی که من از یک شاعر در جای جای شعرش ای شهر بیفریاد..... همه چیز شعرش چفت است و همه چیز فضا باورپذیر است و همه چیز را میشود احصا کرد میرسم به این بیت که افتاده ام در جاده و بیم خطرها نیست....... حق دارم از شاعر بپرسم ما به ازایی که بین سلاح و اشک قرار است من را به باور برساند چیست بله همین طوری میتوانیم بپذیریم که پیشینه ادبیاتمان این قدر از آه سحری گرفته اینها که به چه فتوحاتی منجر میشود اما ما به ازا لازم است من فکر میکنم در این بیت باز قدری ساده از کنارش گذشته شد.
در غزل ۸ یک نکته ای را دوست داشتم بگویم در بیت سوم بیت دوم مثلا یک بیت خوب بود در بیت سوم در هیاهوی شهر سنگ آهن پیش چشمان..... شما شعر مشهور آن شاعر آلمانی را شنیدید که بچهها شوخی شوخی سنگ میاندازند قورباغهها جدی جدی میمیرند اسم شاعرش را نمیدانم دقیقا خاطرم نیست مواقعی این را من به کسی که میدانم شعرش بلند است که میتواند از پس خودش بر بیاید میتوانم بگویم که خودتان را در موضع تهمت قرار ندهید و وقتی که این من را به این نتیجه میرساند با این که تصویر خیلی زیبا است اگر مثلا تصویر بچهها درش نبود هیچ وقت ذهن آن طرفی نمیرفت خود بیت اینقدر ظرفیت دارد که در چنین موضعی قرار نگیرد در غزل نو ردیف را فکر میکنم که خیلی پهلوانه از پسش برآمدند خصوصا این که میگویم یک نوع سپید نویسی در آن مستتر است کناری مینشینی خسته و خاموش..... نمیگوییم چگونه است ولی هر مخاطبی به تناسب خودش میتواند این را معرفی کند بعد باز استفاده از وجهه ایهامی در تمام عمر سهم من..... واقعاً جای آفرین گفتن دارد.
حالا که به غزل ده رسیدم من فکر میکنم که میشد ابیات بهتری برای پشت جلد پیدا و انتخاب کرد نه این که بگویم این بیتها بد هستند این بیتها شاید نمایه متوسطی از شاعرشان است میتوانست نمایه خیلی جان دارتری انتخاب شود.
باز در مورد طرح غزل صحبت کردم فکر میکنم شاعری که تا این حد میتواند متنوع کار کند برای رفتن سراغ بعضی از قافیهها خیلی باید حواسش جمع باشد در مورد غزل دوازده حرف میزنم سپرده ام دل خود را....... بعضی از قافیهها اینقدر تکرار شدهاند که اساسا کار کردن با آنها سخت است یا باید به طرح اساسی برسیم در موردشان، تا این که ریسکش را بپذیریم یا اینکه به هر حال از کنارش بگذریم فکر کنم این جا قافیه کار دست شعر شما داده در این غزل نسبت به متوسط شعر شما معدل شعر شما این غزل شاید کمی پایینتر بوده در بیت آخرش به هر بهانه کوچک....... سهلانگاری در مجموعه شما کم است وقتی ما میگوییم هر باید بعدش نکره باشد به هر بهانه کوچکی سهلانگاری زبانی این طوری حیف است که در این مجموعه باشد.
یا مثلا در غزل ۱۳ تو عزیز این و آن گشتی حتما فعل گشتید در معانی شدی بعد کودکیها با دل یعقوب بازی کردی اساسا کودکیها قید زمان نیست کاربرد امروزی است که ما در شکل عامیانه زبان ازش استفاده میکنیم این کاربرد در این بافت زبانی که میگویم در مصراع قبلیش گشتیم غریب است یک ایهام خوب در بیت یکی مانده به آخر است هر خماری با تو.....
غزل ۱۵ حسن مطلع ایهامی که در بیت سوم را بخوانم منم کسی که همه عمر خویش را به دمی باخت.... هم ایهامی که در بدمی هست هم بازی که بین همه و هیچ هست باز هر دو تاش فکر میکنم که قابل تحسین بود نمانده ارثیه ای غیر داغ به سینه...... چه قدر تناسبات دقیق است آدم ذوق زده میشود من فکر میکنم در غزل امروز نمونههای این طوری کمتر پیدا میشوند.
در غزل ۱۶ با عشق زنده ام کن...... باشد در معنای است، حاج آقا میخندند من چیزی نمیگویم.
در مورد سجاوندی یکی از نکاتی که یادداشت کردم در غزل ۱۷ بیت دوم برای اینکه بگوید غزل برای تو.... خیلی بیت دوست داشتنی بود بعد از این تو یک ویرگول اگر بود بد نبود که معنای اصلی بیت منعقد شود یک وقتایی آن تاویلپذیری خوب است یک وقتایی تاویلپذیری بیت را؟؟؟ میدهد عمده مخاطبان این طوری بخوانند برای این که غزل برای تو بگوید خوب است پا به صحن و سرایت سپیده دم بگذارد این ترتیب خواندش باعث میشود که اتفاقهایی که دوست نداریم بیفتد یک جاهایی اجرا در متن داشتند اگر چه فکر میکنم که بسامدش میتواند در شعر کسی مثل سید محمد شفیعی خیلی بیشتر باشد نمونه هایش هست اجرا در متن دو تا شاخصه دو پیش نیاز اساسی دارد یکی این که طرف زبان را خوب بشناسد و اتمسفر خودش را خوب بشناسد هر دو در شعر شفیعی است چون اجرا در متن به شدت روی باورپذیری کار موثر است به این امید که تضمین شود قبولی شعرش...... این نمونهها و توجهها میتواند خیلی بیشتر شود.
در غزل ۱۸ یکی از مواردی که فکر میکنم فعل میتوانست بهتر انتخاب شود از کوهسار معرفتت آری این....... من با فعل نمینوشد خیلی برای سیل حکمت چون سیل آن ظرفیت و انرژی که در کلمه سیل هست فکر میکنم حتی میشد رفت سراغ یک فعلی که اصلا برانگیختگی زبان همیشه در این تصرفها اتفاق میافتد نمینوشند برای سیل حکمت کم است درست است که این سیل سیل مثبتی است بهره بردنی است مخرب نیست اما مثلا شما در پیشینه ادبی ما یک جایی میگویم نوشیدن یک جایی میگویند در کشیدن این که چه فعلی باید انتخاب شود را قطعا شما بهتر میتوانید در موردش تصمیم بگیرید ولی فکر میکنم ظرفیت و انرژی این فعل برای این تصویر کم است چیزی که منجر به این شود که این اتفاق بیفتد. در بیت آخر واژه آرایی دوست داشتنی داشتند شیرینی شروع تو را آری....... وجهه ایهامی بیشک را توجه داشته باشید خیلی خوب است واژه آرایی شین خیلی کمک کرده به این که شیرینی که ازش صحبت میشود خیلی بهتر فهمیده شود.
یک نکته دیگری که در مورد غزل بعدی اشاره کنم همین به راه رسیدن این یکی از کسرهایی که گفتید اضافه است، من به خاطر همین کسره ای که عزیزان گذاشته بودند ان شالله چاپ دوم برداشتند دچار مشکل شدم. بیت چهارم فقط نه هر کسی هیزم بیاورد...... باز اینجا کلمه غم خیلی موفق نبود غم کم است غم یک جورایی بیشتر با حسرت طرف است تا غم درست است یک اندوهی هست اندوه عصر جمعه که حرف میزنیم هست ولی غم همین طوری وقتی که بدون تعریف میاد فکر میکنم برای چنین حسی کم است با این توجه که خیلی خوب واژهها را انتخاب میکنید فکر میکنم این واژه بهتر میتوانست انتخاب شود.
در مورد غزل ۲۰ نوشتم وزن خوب و موسیقی خوبی داشت قافیه خیلی خوب برای این فضا کارکردی داشته آدم را یادم بعضی غزلهای شکوهمند؟؟؟ میاندازد. میدانید اساسا پیشینه این وزن این هست این وزن یک وزن؟؟؟ است که بیشتر در این فضاها استفاده شده اولین کسی که استفاده کرد صفا بوده شنیدم آن کس که..... صفا جلوی شاعرهایی است که حقش ادا نشده با این که مثلا خیلیها از این وزن مستقیم وقتی میخواهند اشاره کنند میرن سراغش ولی این صفا با توجه به اینکه فاصلهاش با ما زیاد نیست حس میکنم حتی برخود سمین هم کمتر تاثیر نداشت.
در غزل ۲۱ ناله ات در نفس باد مکرر گم شد.... شاید سلیقه باشد من منطی تصورم فکر میکنم اگر مقدمه و موخر بود بهتر بود گریه تو وسط خنده لشکر..... این تصور یکی از زاویههای ویژه برای مخاطب ایجاد میکند ناله ات در نفس باد.... از جز برسیم به کل معمولا با نوعی بسط مواجهیم از جز به کل برسیم تاثیرگذاری تصویر بیشتر میشود. در مورد این بیت هم بگویم دست من منبع فریاد...... باز فریاد غم را دوست نداشتم در شکوه حماسه ای که در این کار است غمانگیز صفت دقیقی نیست صفت بدی است این خیلی به شدت تاثیر میگذارد این کاری که در بیت آخر شده و سر گم شد سه نقطه باز از موارد متن است که خیلی دوست داشتم فکر کنم خیلی خوب جواب داده است. مدار عاشقی سقاست..... این آنجا من نوشتم استخدام مخل چون که قدری تعریف فضا را به هم میریزد مدار عاشقی سقاست..... آنجا دقیق نیست بعد در بیت بعدی قیامت کردی انگار تصویری است از محشر چرا میترسین؟ انگار چرا؟ اولش گفته ای قیامت کرده ای مخاطب پذیرفته خود ما باور نداشته باشیم چرا باید مخاطب بپذیرد من اصلا لذت بردم وقتی چنین نوشتی قیامت کردی بعد یک دفعه میترسی این یک وقتایی ما نگران مخاطبیم نگرانش نباشیم وقتی که در متن این ظرفیت وجود دارد دلیلی ندارد ملاحظه مخاطب را بکنیم حتی میتوانست خود محشر باشد شما گفتید تصویری است از محشر، مخاطب خیلی راحت میتواند بپذیرد بازسعی کنم چیزهایی که یک کمی کمتر اشاره شده را بگویم باز تناسباتی که اشاره کردم روی خاک..... رابطه ای که بین بند بند هست فکر میکنم در عین این که اساسا کمتر در این کتابها استفاده نیست نیست..... بخش دوم مصراع دوم هیچ چیزی به بیت شما اضافه نکرد شما اصل ماجرا را گفتید این فرصتها را بهتر است استفاده کنیم در مسیر مردها دردها صف کشیده دوستان بگویند فعل باید جمع باشد یا مفرد؟ میگویند در مورد اساسا با این البته میگویند علامه همایونی فرمودند میگویند باید فعل مفرد به کار برد یک ظرافتی اینجا هست من اتفاقا دیدم که آقایانی که نگارش در دانشگاهها درس میدهند خیال خودشان را راحت کردند من ویراستارم و ان شالله چیزی درش نیست منیتی درش نیست سر ویراستارم بعد با همکاران این مشکل را داریم همکار من روزنامه نگاری بوده میگوید؟؟؟ مفرد یا جمع به کار ببرید شاید هیچ کسی ننوشته باشد ولی ما ظرافتی در کاربردهایمان در زبان فارسی داریم اگر؟؟؟ در جایگاهی قرار بگیرد که ما تشخص قائل شویم بعضی اوقات استعاره؟؟؟ در حد تشخیص است قطعا فارسی زبان فعل جمع به کار میبرد وقتی صف کشیده وقتی درد را رساندیم به مرحله تشخیص به صف کشیده این جا در مهاورات روزمره دقت کنید کاربر زبان فارسی این را با فعل جمع به کار میبرد چون؟؟؟ نیست به نظرمن توجه داشته باشید خوب است همین جوری بخوانید که تصویر باورپذیرتر میشود و دردها بیشتر دیده میشوند اگر بخواهیم تکثر را نشان دهیم فعل جمع میشود قاعدتا بیشتر حس میشود شاهراه ما بلاست.... نوشتم تصویر خوب بیت را شاعر بودن به باورپذیری بودن ارتقا میدهد در مورد همان شاهراه ما بلاست با این که مصراع دوم خیلی نزدیک است ولی تصویری که در بیت اول هست مناسبتهای زبانی هست
یک نوع دستوری که اشاره کنم این هم باز مسئله است مرز ما عشق است هر جا اوست انجا خاک ماست در غزل ۲۵ هر جا اوست درست است؟ تفاوت ظریف بین است و هست است خیلی از آقایان صحبت کردند که یک جایی رابطه است یک جایی هست در معنی وجود دارد ما کدام مد نظرمان بوده اشتباه را خیلیها کردند خانم بهبهانی کاری دارد چهار پنج بیت است ما نمیخواستیم اما هست در مورد جنگ است اینجا در عمده ادبیات ردیف غلط است یعنی باید است باشد رابطه باشد ایشان گفته است این جا باز جایی است که ما به هست نیاز داریم به شکل ربطی به کار بردیم در مورد بیت قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم نوشته بودم ای کاش تکراری نبود این فعلها که مثلا میشود ازش بهرههای بیشتری برد در مورد غزل دیگری صحبت دارم مفصلتر توضیح میدهم اساسا انرژی کم میشود.
در مورد غزل ۲۶ یکی از استخدامها به ذهنم رسید اهل پیشنهاد دادن نیستم همیشه سود این بازار را دیوانهها بردند..... من این عاقبت را برمی داریم به جاش میذارم تا ابد، ببینید چه قدر تاویل پذیرتر میشود عاقبت میگید تمام میشودیک سری کاربردهای این طوری است من به جای حاجت پریسان گرم...... میگویم به حاجت تصور کنید بود روزی کبوترها به قدر.... یک وجه افزون تری میتوانست داشته باشد یک موقعه ای هست که شما ممکن است تاملی داشته باشید با توجه به موضوع اینها ولی فکر میکنم با موضوع هم میتوانست مناسبتر باشد اسیر داستان تلخ خود بودم..... این باز یکی از مواردی است که اشاره کردم خیلی خوب در غزل بعد، موردی که میخواستم اشاره کنم گمان بردی نوای نار...... استفاده دوباره ای که از تار کردید وجه ایهامی که باعث شده در بیت دوم به این تصویر فکر کنید رقیق کرده من مثلا گفتم ای کاش شما در بیت اول گفته بودید بانک او بود تار را یک بار مخاطب شنیده در ذهن مخاطب در متن قدری از انرژی این واژه از دست رفته وقتی شما دفعه بعد میارید وجه دومش پررنگتر میشود به خاطر این که این واژه را تصویر را مواجه شدید یک کمی فکر میکنم در استفاده تکراری از واژگان قدری مراقبتتر باشیم بهتر است. یک نکته دیگری که دوست دارم در موردش صحبت کنم و گفتم قدری هم شاید محتوایی باشد سریع بگویم این است که بایزید و یزید در کدام غزل بود؟ رباعیها رباعیهای بدی نیست مصراع خوب درش کم نیست مصراعهای ضربه زننده درش کم نیست اما میخواهم چیزی بگویم این که تجربه حداقل در این سالها در سالهای اخیر نشان داده که رباعی اساسا یک تمرکز ویژه و خاص خودش را میخواهد و کسانی که در رباعی بیشتر شنیده شدن و بیشتر دیده شدن تجربه ثابت کرده اساسا نوع پیکره بندی شعر در ذهنشان به ترتیبی رسیده که همه چیز را خیلی به شکل یک بسته میتوانند جمع و جور کنند رباعیها رباعیهای خوبی است ولی بیشتر رباعیهای به اصطلاح اگر میگویم تفننی نه در این معنا که جدی نیست رباعی که گفته شده یعنی رباعیهایی که نیست ناشی از تمرکز ویژه باشد آن موردی که میخواستم بگویم این است که یکی دو جا مثلا مثل همین بیت بایزیدها سرها به نیزه رفته در چرخشند..... که بلافاصله هم یزید را به ذهن میرساند یک جای دیگر در مورد؟؟؟ فکر میکنم قدری مواظبتر باید بود من هم واقعاً از زاویه خاص نگاه میکنم خیلی کم اتفاق میافتد که وارد مسئله محتوا شوم اما یک ذره لرزیدم بله به همان نسبت تاثیرگذارتر است ولی این جور افراد یک جایی میگویم این جا هم که گفتم در مورد ازلت بیحاصل قطعا نگرشی دارد این نگرش هم قاعدتا محترم برای خودش است ولی بعضی اسمها اساسا خودشان نیستند تبدیل به نماد و نشانه شدهاند این که بخواهیم با یک چنین نقد تند و تیزی سراغشان برویم فکر کنم یک ذره چون شاعر شاهد است یعنی این بیانهای قدری بیانهایی است که بیشتر بیانهای علمی است اساسا فاصله ای که بین ساحت علم و هنر است فکر میکنم برمی گردد به همین دیدن و داستان که گفت ای کاش فرصت بود من گنجینه حضرت؟؟؟؟ میگفتم فقط به بسنده میکنم که خودش در آن گنجینه اشاره کرده که بارها تکلیف میکنند و ایشان هر بار پاسخ میدهد که من تا نبینم نمیتوانم و آنجا اشاره میکند که میبیند و مینویسد وقتی که ما در وهله هنر با بعضی از محتواها مواجهیم فکر میکنم که؟؟ مهم است که با احتیاط بیشتری قضاوت کنیم شاید نظر مخاطب بود از زاویه خاصی سعی کرد سراغش نروم در حد یک اشاره میکنم که میشود چنین نقدهایی حتی داشت ولی با لحنی که بود شاید پراکنده صحبت کرده باشم در این جلسات وقت این طوری است که به هر حال من این طوری میتوانم صحبت کنم.
شفیعی: دو سه تا تشکر سریع میکنم از مؤسسه شهرستان ادب تشکر میکنم، نکاتی که در مورد مؤسسه فعالیتهای چند ساله شان شاعران جوان خصوصا در نقاط دور جناب آقای اسماعیلی فرمودند را تأیید میکنم همین طور بوده تشکر از آقای شیرافکن و دوستان دیگر. اولین بار است ایشان اسم بهمنی را آوردند من نمیدانستم نکته ای را که گفتید با بهمنی حتی تا حالا هم صحبت هم نشدم حتی پیش نیامده ایشان را دورادور دیدم حتی فرصت هم صحبتی هم نداشتیم و جناب اسماعیلی را اولین بار از نزدیک دیدم هر چه بوده دورادور و محدود بوده منتهی ممنونم از نقد خوب و دقیق ایشان و واقعاً یادداشت کردنم یادداشت کردن جلسه ای و رسانه ای نبود نکات را یادداشت کردم برای اینکه هر مقدار بتوانم اصلاح کنم اگر خلاصه موارد بعدی پیش آمد شعرهای بعدی اینها را رعایت کنم ممنونم. یک اشکال هم میگویم به خودم وارد بوده و به جناب اسماعیلی حق دادم عالم در ازلت را باید پاورقی میزدم حد وسط غلطی گرفتم یا باید پاورقی میخورد یا نمیخورد چند مورد استفاده از آیات و روایات هست چون استفاده از عین متن نبوده پاورقی نزدم عالم در ازلت متن روایتی که بیحاصلی از سمت مردم را آنجا میگوید که عالمی که گوشه خانه باشد عالم سه چه چیز است عالمی که در گوشه خانه باشد قرآنی که در خانه محجور بماند و سومیش یادم نیست متن روایت یادم رفته اینها در قیامت از بیفایده بودن شان برای مردم و این که مردم سراغ ما نیآمدند شکایت میکنند این اشکال من بوده پاورقیها را من داده هر چه مؤسسه دادم پاورقی چاپ کرده اشکال از من بوده که رعایت نکردم بعضیها میگویند پاورقی خوب نیست من برای مرضی الطرفین بودن بعضیها را گذاشتم بعضیها را نگذاشتم این اشکال را درست و وارد میدانم.
مجری: از کتاب نمیگویید؟
شفیعی: این کتاب ۲۹ غزل و ۱۱ رباعی است به دلیل که ۳۰ غزل و ده رباعی بود دلم میخواست ۴۰ شعر باشد که عدد مقدسی در نگاه دینی ما است دقیقه آخر یک غزل را حذف کردم و غزلی که بخواهم جایگزین کنم نداشتم نمیخواستم غزل زوری بگویم دو تا رباعی بود که فقط به خاطر این که تعداد ده تا شود حذف شده بودن یکی را برگرداندم که ۴۰ تا شوند، ۱۲ رباعی را انتخاب کردیم دو تا را حذف کردم عدد ۴۰ بشه این که ۲۹ و ۱۱ چرا دلیلش این است شعرهای سال ۸۹ البته یکی دو تا ۸۹ هست یکی غزل بایزیدهاست که همین آخر صحبت شد دو تا غزل از ۸۹ است باقی کارهای ۹۰ تا اوایل ۹۵ است این گزیدهاش است.[۱]پانویس
- ↑ گزارش نشست نقد کتاب «مرز ما عشق است»، تاریخ انتشار: ۲۱ تیر ۱۳۹۶ش، تاریخ بازدید: ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ش.