مسعود دهنمکی
تاریخ تولد | ۸ دی ۱۳۴۸ (۵۴ سال) |
---|---|
محل تولد | اهر، آذربایجان شرقی |
پیشه | روزنامهنگار کارگردان فیلمنامهنویس فعال سیاسی |
سالهای فعالیت | ۱۳۶۹– تا کنون |
تحصیلات | دانشآموختهٔ علوم سیاسی |
دانشگاه | دانشگاه آزاد اسلامی |
فرزندان | ۲ |
آدرس اینستاگرام | مسعود دهنمکی |
وبگاه | dehnamaki |
مسعود ده نمکی (زاده ۸ دی ۱۳۴۸ در اهر، استان آذربایجان شرقی) روزنامهنگار، فعال سیاسی، فیلمنامهنویس و کارگردان است.
زندگینامه
مسعود دهنمکی متولد شهرستان اهر در آذربایجان شرقی است پدرش اصالتاً اهل روستای دهنمک استان مرکزی و مادرش اهری بود. مسعود دهنمکی تا ۱۰ سالگی در اهر بود سپس با خانواده به تهران مهاجرت کردند. در سال ۱۳۶۴ وقتی ۱۶ ساله بود به جبهه رفت و تا ۱۹ سالگی در جنگ حضور داشت، سپس در واحد گزینش آزادگان شروع به کار کرددر سال ۱۳۶۸ وقتی ۲۰ ساله بود در سه نشریه شلمچه، جبهه و صبح دوکوهه شروع به روزنامهنگاری کرد و از سال ۷۰ از اعضای فعال انصار حزبالله بود مدتی نیز در نشریه یالثارات و چند نشریه دیگر سردبیر و مدیر مسئول بوده است. دهنمکی فارغالتحصیل لیسانس رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد است.
آثار
سینمایی
سال | عنوان | تهیهکننده |
۱۳۸۵ | اخراجیها | حبیبالله کاسهساز |
۱۳۸۷ | اخراجیها ۲ | حبیبالله کاسهساز |
۱۳۸۹ | اخراجیها ۳ | مسعود دهنمکی |
۱۳۹۱ | رسوایی | مسعود دهنمکی |
۱۳۹۲ | معراجیها | سید محمود رضوی |
۱۳۹۴ | رسوایی ۲ | مسعود دهنمکی |
۱۳۹۷ | زندانیها | مسعود دهنمکی |
تلویزیونی
سال | عنوان | تهیهکننده |
۱۳۸۹ | دارا و ندار | سید امیر پروینحسینی |
۱۳۹۳ | معراجیها | سید محمود رضوی |
۱۳۹۹ | دادِستان | محمد خزاعی |
۱۴۰۱ | آزادی مشروط | مسعود دهنمکی |
۱۴۰۲ | رستگاری | مسعود دهنمکی |
مستند
سال | عنوان | تهیهکننده |
۱۳۸۲ | فقر و فحشا | |
۱۳۸۳ | کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟ |
رمان
ردیف | عنوان | ناشر | سال انتشار |
۱ | طیب خان (زندگی و زمانه طیب حاج رضایی) | مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات | ۱۳۹۸ |
۲ | بچههای حمزه | ۱۳۹۹ | |
۳ | آثار و برکات صلوات | ||
۴ | شبه خاطرات مسعود ده نمکی: آدم باش | مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات | ۱۳۹۶ |
۵ | اسارت و آزادگان به روایت تصویر | کتاب نشر | ۱۴۰۲ |
۶ | اردوگاه | کتاب نشر | |
۷ | اسارت و آزادگان در جراید | کتاب نشر | ۱۴۰۲ |
۸ | کتابشناسی اسارت جلد ۱ | کتاب نشر | ۱۳۸۴ |
۹ | معرفی اجمالی اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق | کتاب نشر | ۱۴۰۲ |
۱۰ | اسلام و اسارت | کتاب نشر | |
۱۱ | فیلمشناسی اسارت | کتاب نشر | |
۱۲ | فرهنگ نامه اسارت و آزادگان | کتاب نشر | |
۱۳ | اخراجیها | کتاب نشر | |
۱۴ | فرهنگ اصطلاحات اسرای ایران به انضمام دانستنیهای از اسارت | کتاب نشر | |
۱۵ | لبخند در اسارت | کتاب نشر | |
۱۶ | مجموعهای از خاطرات اسرای ایرانی | کتاب نشر | |
۱۷ | معنویت در اسارت | کتاب نشر | |
۱۸ | مقاومت در اسارت دفتر اول | کتاب نشر | |
۱۹ | مقاومت در اسارت دفتر دوم | کتاب نشر | |
۲۰ | مقاومت در اسارت دفتر سوم | کتاب نشر | |
۲۱ | مقاومت در اسارت دفتر چهارم[ | کتاب نشر | |
۲۲ | رسوایی | کتاب نشر | |
۲۳ | رسوایی ۲ | کتاب نشر | |
۲۴ | زندانیها | کتاب نشر | |
۲۵ | دادِستان | کتاب نشر |
جوایز
عنوان جایزه | عنوان اثر |
سیمرغ بهترین فیلم از نگام مردم | اخراجی ها۱ |
سیمرغ جایزه ویژه هیئت داوران | اخراجی ها۲ |
سیمرغ بهترین گریم | رسوایی۱ |
گفتاورد
مسعود دهنمکی در گفتگویی درباره فعالیتهای خود شرح داد:
آقای ده نمکی؛ شما قبل از این که وارد سینما شوید، فعال رسانه ای بودید و موضع گیریهایی داشتید که باعث شد با شناسنامه وارد سینما شوید. این شناسنامه را با «فقر و فحشا» هم نشان دادید که از چه جنس میخواهید کار کنید تا به «اخراجی ها» به عنوان اولین فیلم سینمایی تان رسیدید و افراد بسیاری هم مقابل مخالف شما بودند. «اخراجی ها» را بر چه اساسی ساختید؟ بر اساس ذهنیتهایی که در مورد شما وجود داشت یا بر اساس دغدغههای خودتان؟ یا این که میخواستید در سینما کاری کنید که همه از شما صحبت کنند؟
- شاید ورود من به عالم رسانه بیارتباط به ورود من به عالم سینما نباشد. هیچ کدام را به عنوان شغل انتخاب نکردم. وقتی جنگ تمام شد و وارد شهر شدم، برای مطالبه آرمانهایی که زمانی برایش میجنگیدم باید به سمت ابزاری میرفتم که ظرفیت، پتانسیل و قابلیت این را داشته باشد که بتوانم آنها را طرح کنم. در این مسیرم از هر ابزار مشروعی در حد توان خودم بهره میبردم. چه داد زن، چه نوشتن و چه فیلم ساختن. بر حسب شرایط زمانه تغییر مدیوم دادم.
سعی کردم جریان ساز باشم، نه جریان. شاید روزی که در خصوص مسائل اجتماعی، فرهنگی در اوایل دهه ۷۰ شروع به کار کردم، شاید خیلی از آدمهایی که مثل من فکر میکردند، قائل به این روشها نبودند. احساس کردم آن فریادها که حالا عقبه اجتماعی پیدا کرده و از سمت نقد مردم به سمت نقد دولتمردان رفته، احتیاج به یک عقبه تئوریک دارد؛ یعنی پشت این سوز و گداز اجتماعی یک عقبه فکری وجود دارد و صرفا احساس نیست.
پس به سمت نشریه رفتم و حدود ۱۰ سال در این حوزه کار کردم. از جایی به بعد به این نتیجه رسیدم که رسانه مکتوب دیگر کارکرد خودش را ندارد، رسانههای جدید شکل میگیرند. در اوج قرار داشتم. بعد از سه، چهار نشریه ای که تیراژ چند صد هزارتایی داشتم، پرمخاطبترین هفته نامه ایران را در طول ۱۰ سال داشتیم. احساسم این بود که الان مخاطب به سمت رسانههای دیداری و شنیداری میرود. پس همان حرفها را به مدیوم دیگری بردم.
همان صفحه جنگ و فقر و غنا در نشریه جبهه شد فیلم «فقر و فحشا»، نه چپ، نه راست شد «کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟» مقالاتم تبدیل به تصویر شدند. وقتی تاثیرگذاری آن را دیدم که یک مستند میتواند میلیونها مخاطب داشته باشد و تاثیر اجتماعی بگذارد، دیدم کارکردش از رسانه مکتوب بیشتر است.
بیشتر ترغیب شدم تا این مدیوم را دنبال کنم. تغییر از عالمی به عالمی دیگر سخت بود. باید تعلقات را قطع میکردم. در آن دوران ورود به رسانه جدید تبعات زیادی داشت. ۱۰ سال دیگران را نقد کردی، حالا داری وارد حوزه ای میشوی که خودت را در معرض نقد قرار میدهی. همه آنهایی که در این ۱۰ سال در حوزه مطبوعات به آنها پرداختی، حالا قلمها و شمشیرها را تیز میکنند تا به تو بپردازند. بالطبع منتظر آن واکنشهای تند بودم ولی برایم مهم نبود.
واکنش تند منتقدان را حق خودتان میدانستید؟
- انصاف نبود ولی حق آنها بود که هر طور میخواهند برخورد کنند. حالا دیگر آنها آن سوی میز بودند و من این سو. کما این که زمانی نیز ما دیگران را نقد میکردیم اما مسئله این بود که نوع برخورد از حد انصاف خارج بود. نگاه شان دیگر نگاه کارشناسی از زاویه سینما نبود، نگاه صنفی و انتقام سیاسی از یک گذشته ای بود. آن نگاه انتقادی ابعاد مختلفی داشت. آدمهای زیادی بودند و میخواستند انتقام همه آن جریانات سیاسی را از من بگیرند اما به هر حال خود «فقر و فحشا» نشان داد که این جنس حرفها از زبان هر کسی زده شود، فارغ ازت این که من باشم یا دیگری، میتواند مورد اقبال واقع شود و آن جریان اجتماعی را رقم بزند.
آنهایی که از بیرون گود به قصه نگاه میکردند، از زاویه دید آنها میشد مایکل مان ایران، از نگاه اینها میشود فیلم مستندی که ساختار ندارد اما در همان مقطع ایدههای خاصی داشتم و برنامهریزیهایی برای دهههای مختلف زندگی ام کرده بودم. مشخصا ایده اولیه ۱۰ تا طرح را داشتم. اولویت بندی کردم. بعضی را در مدیوم مستند، بعضی را در قالب سریال و بعضی را برای سینما در دهه ۸۰ به بعد اجرایی کردم. این که ژانرشان طنز یا جدی باشد، به اقتضائات سینما و مخاطبشناسی برمی گشت.
شما در میان حرفهای تان فریاد را هم رسانه عنوان کردید. از مسعود ده نمکی که اینطور شناخته شده بود، انتظار نمیرفت اینطور با جنگ شوخی کند و کمدی بسازد. شاید فکر میکردند مسعود ده نمکی عقایدش را عوض کرده و فاز دیگری را در زندگی شروع کرده و با فیلمسازی آن را نشان میدهد. چنین بود؟ خودتان هم از خودتان توقع نداشتید یا بقیه شما را به اندازه کافی نشناخته بودند؟ - به عدم شناخت برمی گردد. قضاوت از روی حرفهای دیگران و حرفهایی که در روزنامهها مینوشتند. کسانی که از نزدیک من را میشناختند، میدانستند. من عموم مطالب طنز نشریات خودم را خودم مینوشتم. اگر فرصت کافی داشتم، سعی میکردم کاریکاتور و طراحی یاد بگیرم و خودم آن را انجام دهم و کسانی که جنگ را درست بشناسند، میدانند که طنز بخشی از جنگ بوده.
زمانی قابل درک است در قالب خاطرات یا کتاب فرهنگ جبهه که آن را نگاه میکنیم، میبینیم با همه چیز شوخی میشده یا آهنگهای آهنگران تا سایر تکه کلامها وقتی ما از جنگ برگشتیم، شوخیهای مان وارد ادبیات اجتماعی شد. بعضیها ایراد گرفتند که شوخیهای امروزی را به عنوان دیالوگ در فیلم به کار بردید.
می گفتم شماها عقب هستید، ۱۰ سال پیش این شوخیهای ما در زمان جنگ بود. منتها وقتی این شوخیها در قالب ادبیات داستانی شفافی هست، مورد اقبال قرار میگیرد. مسئولان از کتابهایی که دوز طنزشان بسیار بیشتر از اخراجیها بوده و خط قرمزهای بیشتری را رد کردهاند، تعریف میکنند ولی اگر نیمی از همینها تبدیل به فیلم شود در مقابل آن گارد میگیرند. حتی خود آدمهایی که در جبهه بودند، انگار نمیخواهند کسی وارد گذشته شان شود. میخواهند در همان تاریخ بمانند.
در فیلم به اختلاط ژانرها قائلم. من طی مطالعاتی که داشتتم، خلاف نقدهایی که میکردند، در تمام دنیا اختلاط ژانرها مسئله ای پذیرفته شده است ولی این که بخواهی کمدی – تراژدی بسازی بسیار سختتر از زمانی است که بخواهی فیلم کمدی یا جدی بسازی. هم میخنداند و هم میگریاند. به علاوه، این که این اتفاق در جنگ میافتد، آدمهایی که تا دقایقی قبل با هم میخندیدند، حالا بالا سر جنازه ای هم گریه میکردند، من زندگی را وارد سینمای جنگ کردم.
گفتید سینما رسانه است. بخشی از سینما وجه رسانه بودن آن است ولی گویا شما بیشتر به این وجه آن قائل هستید.
- سینما، سینماست. سینما چند وجه دارد؛ صنعت، رسانه و هنر. سینمایی که مخاطب نداشته باشد یعنی رسانه نیست، یعنی یک یاز اضلاع مثلث را از دست میدهد. من حتما نمیخواستم فیلمی بسازم که مردم نبینند، مثل بقیه دوستان؛ برایم مهم بود فیلمی بسازم که مردم ببینند.
یعنی بقیه دوستان فیلمی میسازند که مردم نبینند؟
- باقی دوستان برای شان مهم نیست. مهم این است که این فیلم ساخته شود. دغدغه شان این است که اگر در سینما دیده نشود، در تلویزیون بارها و بارها دیده شود. سینما هنر است. حتما باید آن را مدیوم شناخت و دیالوگ را به تصویر و درام تبدیل کرد. سعی کردم در خلق آن لحظات تصویری هم گامی جلوتر از تصاویری باشم که در سینما دیده ام و نزدیک به صحنههایی شود که خودم لمس شان کرده ام.
فکر میکنید مخاطبانی که برای تماشای فیلم شما به سینما میآمدند، میدانستند فیلم چه کسی را با چه عقبه فکری کمی بینند؟
- بله، خیلیهایشان میدانستند.
بر چه اساسی این را میگویید؟ - به خاطر این که نشریات همچنین بود. وقتی عنوان نشریه ای تغییر میکرد، این را میبستند، آن یکی باز میشد و با تیراژ دو برابر به فروش میرفت. یعنی برند خود من بودم نه لوگوی نشریه. دولتیها فکر میکردند این را ببندند، دیگر فلانی ساکت میشود. نشریه دیگری میزدم. حتی اگر مدیرمسئولش شخص دیگری بود ولی باز هم همان اتفاق میافتاد.
یعنی فکر میکنید نگاه و فکر شماست که طرفدار دارد؟
- بله، گفتمان بود که مردم را جذب میکرد.
سر «اخراجی ها» قضیه فرق میکند. شوخی و کمدی وارد میشود. فکر میکنید چقدر تابوشکنی و شوخی با جنگ در ایجاد جذابیت تاثیر داشت؟ البته پیشتر آقای تبریزی با فیلم «لیلی با من است» این کار را به نوعی انجام داده بودند ولی شما شکل دیگری از شوخی را وارد کردید. مردمی که در نیمه دهه ۸۰ بودند و خیلی از شعارهای جنگ فاصله گرفته بودند، حالا میبینند با آدمهای جبهه شوخی میشود. این بخش چقدر مردم را جذب کرد؟ - باید در قالب یک مجموعه دید. از طرفی مردم هم با مضمون عرفانی همذات پنداری میکردند. با آن هجو ریاکاری حاجی گرینفهایی که نان جنگ را میخوردند. برای خیلی از مردم زبان انتقاد فیلم برای شان مهم بود. یعنی مردم پلنهایی را که حاجی گرینف با ماشینی که به جنگ اعزام شده بود میدیدند که روی آن نوشته بود: استفاده اختصاصی ممنوع! مردم خیلی هوشمندانه به فیلم نگاه میکردند.
خلاف خواص که فقط تیتراژ فیلم را میدیدند، مردم هم فیلم و هم تیتراژ را میدیدند و هم بازیگر، هم داستان و هم صحنههای جنگ را. برای شان هر سه تازگی داشت، حتی خود داستان. قالب طنز «لیلی با من است» یک خط داستانی بود، آدمی که میترسید بیاید جبهه ولی اینجا عنصر چیز دیگری بود. آدمی که داوطلبانه با نیازها و انگیزههای دیگری وارد جبهه میشد. بخش اخراج شده آدمهای جنگ در جبهه حضور داشتند.
امام که میگفتند «جبهه، دانشگاه آدمسازی است»، چه کسانی در جبهه آدم میشدند؟ آدمهای سانسورشده جنگ را که همه در کوچههایشان میدیدند، حالا در فیلم در کنار سیدها و حاجیها میدیدند. در یک گردان، هم سید جواد هاشمی و هم مجید سوزوکی بود، تازه تعداد حاجیها و سیدها خیلی بیشتر بود. به هر حال پذیرفتند این نسبت باید حقش ادا شود. مردم همه وجود را میدیدند. معتقدم کستینگ فیلم به اندازه قصه و ایده اولیه و ساختار فیلم مهم است.
فکر نمیکنید از نگاه جامعهشناسی شوخی با جنگ موجب عقده گشایی گروهی میشد و همین فیلم را جذاب جلوه میداد.
- بعدها فیلمهای دیگری آمدند و شوخیهای به مراتب سخیف تری کردند اما اقبالی از آنها نشد. خیلیها تقلید «اخراجی ها» را کردند و دست شان هم بازتر بود ولی این اتفاقت نیفتاد. پس نشان میدهد همه علتها اینها نیست.
فکر میکردید اینقدر مخاطب بیاید؟ - من دوره ای در نشریات، تیراژهای حداکثری را تجربه کرده بودم و اگر میخواستم کاری کنم و تیراژش پایینتر از حد نرمال باشد، نمیارزید عمرم را صرف آن کار کنم و اگر این اقبال نمیشد، حداقل دیگر به این شکلش ادامه نمیدادم. بله منتظر این استقبال بودم.
چرا «اخراجیها ۲» بیشتر از «اخراجیها ۱» گرفت؟ مردم کد را گرفته بودند و سراغ آن میرفتند یا اتفاقی افتد که «اخراجیها ۱» دیده نشد؟
- ظلمی که در حق «اخراجیها ۱» شد این بود که تعمدا سی دی فیلم را بیرون دادند.
همان کسانی که با شما بد بودند؟
- بله، به طور قطع و یقین، سازماندهی شده از جاهای خاص، این فیلم را بیرون دادند و هیچ جا پیگیری درست نکردند چون زورشان به آنجاها نمیرسید.
آنقدر جریان قوی بود؟
- بله معتقدم جریان قوی بود و نمیخواستند فلانی در سینما تبدیل به چهره شود. کما اینکه یکی از مسئولین وقت گفته بودند ما فکر میکردیم این فیلم مثل بقیه فیلم هاست. مجوز بدهیم و دهانش را ببندیم، میآید، شکست میخورد و در خانه مینشیند ولی وقتی آن استقبال شد، گفتند اگر میدانستیم مجوز نمیدادیم. وقتی استقبال شبانه روزی فیلم در اکران شروع شد، اگر ادامه پیدا میکرد، از «اخراجیها ۲» بیشتر فروش میکرد ولی در ۲۰ روز اول فیلم را بیرون دادند که این استقبال ادامه پیدا نکند ولی نمیدانستند چه کردهاند. فیلم به صورت موریانه ای وارد شبکه خانگی شد
و همه دیدند.
- و همه دیدند. من برای این که ثابت کنم این یک اتفاق نبوده، قصه دیگری را سوار بر برند «اخراجی ها» کردم چون قرار نبود قسمت دوم آن را بسازم و فیلم، فیلم دیگری بود. در جشنواره آن سال برای اینکه فضاحت جشنواره قبل را تکرار نکنند، فیلم در بخش مسابقه نیاید و سیمرغ بهترین فیلم انتخاب مردمی را نبرد، فیلم را از آن بخش خارج کردند و آن سال بخش فیلمهای اول و دوم را ایجاد کردند.
گفتم لابد سال بعد هم که من فیلم بسازم این بخش را سال اول و دوم و سوم میکنند تا نگذارند آن اتفاق بیفتد! کما این که در نظرسنجیهای تلویزیون بارها میپرسیدند محبوبترین فیلم جنگی مردم چیست؟ و هر بار که «اخراجی ها» رأی میآورد، نظرسنجی را حذف میکردند.
یادتان هست چه برنامه ای بود؟
- در برنامه هفت که آقای جیرانی مجری آن بود. در برنامه شب شیشه ای رشیدپور، در برنامه پارک ملت آقای شهیدی. جهت میدادند به آرای مردمی. کارشناس میآوردند که به این فیلم رأی ندهید.
ولی تلویزیون سر «اخراجیها ۲» با شما خوب بود، حضور شما هم زمان با سال تحویل در تلویزیون و... - تلویزیون به خیلیها تیزر رایگان داده بود اما ما با تخفیف تیزر گرفته بودیم. فیلمهای دیگر هم مورد حمایت صدا و سیما بودند چرا از آنها نمیگویید.
آقای جیرانی خودشان شیطنت کرده بودند؟
- بله. شیطنت خودشان را داشتند ولی ایشان بهترین گزینه برای برنامه هفت بودند. حداقل اگر میباختند در نظرسنجی اعلام میکردند ولی دیگران آن را کلا حذف میکردند.
فیلم که وارد شد، بعد از برخوردی که در جشنواره داشتند، در بخش فیلمهای اول و دوم، جایزه ویژه هیئت داوران را به آن دادند و اعتقاد داشتند فیلم کیفیت لازم را ندارد. فیلمی که برای اولین بار دوربین دیجیتال SI2K را به طور حرفه ای وارد سینما کرد. جلوههای ویژه بصری که به طور جدی وارد سینمای جنگی شد، نوع فیلمبرداری صحنههای جنگ، نوع پروداکشنی که داشت. آمدند گفتند قابلیت ورود به بخش مسابقه را ندارد. زمان اکران، مردم انتقام فیلم «اخراجیها ۱» را گرفتند.
سالنهای سینما شبانه روزی شد و تا صبح ادامه پیدا کرد. حداقل ۵-۴ میلیون نفر فیلم را در سینما دیدند. حتما اگر سر چهلمین روز سی دی فیلم را بیرون نمیدادند، رقم فروش فیلم از ۸٫۵ میلیارد به ۱۲ میلیارد هم میرسید. این روند ادامه داشت ولی نسخه قاچاق فیلم بیرون آمد.
فیلمهای استقبال مردم و صفهای طولانی هنوز هست. متر و ملاک هجوم چندین میلیونی مردم به سینما با توجه به ظرفیتهای صندلیهای سینما این است که صفهای طویل جلوی سینماها تشکیل شود. اگر تشکیل نشد، بدانید اتفاقهای دیگری در حال رقم خوردن است. بله، من منتظر استقبال مردم از «اخراجیها ۲» بودم.
گفتید مردم انتقام فیلم «اخراجی ها» را گرفتند؛ بر چه اساسی این را میگویید؟ - آمدن مردم به سالنهای سینما آن زمان باب شده بود که همه میدانستند فیلم را در خانه ببینند ولی جوی که بعد از قاچاق «اخراجیها ۱» ساخته شد که مردم بیایند و در سینما فیلم را ببینند. مردم لطف کردند و منتظر قاچاق نشدند.
«داد»ی که از آن یاد کردید به سینما هم آوردید. در اختتامیه جشنواره سال ۸۵ بیست و پنجمین دوره وقتی برای سیمرغ آرای مردمی روی سن رفتید، جوی که شما ساختید، کل فضای اختتامیه تغییر کرد. - وقتی فیلمش را هم ببینید، میبینید مردم هم همراه بودند. در اختتامیه جشنواره وقتی آرای فیلمها را میخواندند، در همه بخشها مردم داد میزدند «اخراجی ها». مردم که برای من نبودند. مدعوین خود جشنواره بودند. لحظه ای که من به اجبار روی سن رفتم، مردم جو اصلی را دادند. آن تشویقها و فریادهایی که سر «اخراجی ها» میکردند. فیلم محبوب مردم که در تمام نظرسنجیها رأی میآورد. به نوعی هم فریاد من و هم فریاد مردم اجحافی بود که سر فیلم میشد.
الان اگر برگردم به آن زمان، قضیه را آنقدر جدی نمیگرفتم. نه داوریها، نه جشنواره، نه آرای مردمی. الان دیگر گیشه را هم جدی نمیگیرم. فکر میکردم داوریها خیلی مهم است، دیدم سلیقه ای است. خیلی متر و ملاکها ثابت نیست. بعدتر دیدم آرای مردمی را هم میشود سازماندهی کرد. مکانیسم رأیگیری در برابر فیلمی که ۱۰۰ هزار نفر مخاطب دارد با فیلمی که ۱۰۰۰ نفر مخاطب دارد، در یک سبد قرار میگیرد. مثل آرای آمریکا به صورت الکترال شمارش میشود.
دموکراسی شمارش آرا نیست. نسبتگیری است. بعد هم در مرحله اکران، دیگر از زمانی که احساس کردم برای اینکه صدرنشینی گیشه را از یک فیلم بگیرند و تاریخسازی کنند، حاضرند هر کاری بکنند، کسانی که در عالم سیاست معتقد به تقلب در انتخابات بودند، حالا در عالم سینما تقلب میکنند، دیگر گیشه و آمارش هم خیلی برایم مهم نیست. بعد در «اخراجیها ۳» تغییر مدیوم و ژانر دادم به سمت فیلم خلوتتر و تراژیکتر و ملودرامتر رفتم.[۱]
پانویس
- ↑ گفتگو با مسعود ده نمکی، خالق برند «اخراجی ها»! سایت بیتوته، تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۹۴
پیوند به بیرون
- مسعود دهنمکی: با آدمهای مذهبینما مشکل دارم!
- گفتگو با مسعود ده نمکی/ سیاه و سفید نداریم، همه آدمها خاکستری هستند