مسعود روشن‌پژوه

از یاقوت
مسعود روشن‌پژوه
ملیتایرانی
تاریخ تولدمهر ۱۳۴۳ ‏(خطای لوآ در پودمان:Iranian_calendar در خط 39: attempt to compare number with nil. سال)
محل تولدارومیه
محل زندگیتهران
پیشهمجری
تهیه‌کننده
کارگردان
خواننده
سال‌های فعالیت۱۳۶۶ تا کنون
آدرس اینستاگراممسعود روشن‌پژوه


مسعود روشن‌پژوه(زاده ۱۳۴۳) مجری، تهیه‌کننده، کارگردان و خواننده ایرانی است.

زندگی و تحصیلات

اصالت مسعود روشن‌پژوه به شهر بافت در کرمان برمی‌گردد امّا بخاطر شغل پدرش که از کادر نیروی هوایی ارتش بود، در سال ۱۳۴۳ در شهر ارومیه به دنیا آمد. او کودکی را در تهران، دبستان را در همدان، راهنمایی را در اصفهان و دبیرستان را مجدداً در تهران گذرانده است. وی در دوران مدرسه، در تئاترهای مختلفی بازی کرده و در سال ۱۳۶۶ فعالیتش را در شبکه دو صدا و سیما آغاز کرد. مسعود روشن پژوه در سال ۱۳۶۴ وقتی ۲۱ ساله بود ازدواج کرد.

فعالیت کاری

مسعود روشن پژوه در سال ۱۳۶۶ فعالیّت کاری‌اش را در شبکه دو سیما آغاز نمود. وی تاکنون مجری مسابقات و برنامه‌های تلویزیونی مختلفی بوده است که از مشهورترین آنها می‌توان به مسابقه محله اشاره کرد. او به خاطر صمیمی و طنزپرداز بودنش موفق به جذب طرفداران بسیاری میان نوجوانان و کودکان شد.

سال ۱۳۶۹ با همکاری امیر سماوات (کارگردان و تهیه‌کننده) مسابقه محله را شروع کرد و با ادبیاتی متفاوت از مجریان خشک آن برهه توانست به شدت محبوب شود. این مسابقه در سال ۸۸ به‌صورت حرفه ای در چند کشور نیز اجرا شد.

گفتاورد

روشن پژوه دلیل اقبال مردم به برنامه‌اش را اینچنین بیان کرد:

دریچه‌ای به واقعیت زندگی بچه‌ها ما دوربین را که می‌کاریم خیلی اتفاقات می‌افتد. وقتی من سلام می‌کنم یک پسربچه از پشت سرم رد می‌شود. من گفته‌ام هیچ وقت در هیچ شرایطی ضبط دوربین را متوقف نکنید. بگذارید دوربین کار خودش را بکند. بچه ممکن است پشتک بزند، گریه بکند یا قهقهه بزند و...ما دریچه‌ای به واقعیت زندگی بچه‌ها باز کرده‌ایم. نه به آنها می‌گوییم آرام باش، نه می‌گوییم داد نزن، و نه...مثل برنامه‌های دیگر خیلی به فکر نصیحت کردن نیستیم. می‌بینیم بچه دارد پشتک می‌زند. به او می‌گوییم دو تای دیگر هم بزن.

بارها آموزش و پرورش از ما خواسته کتابی را با ‌عنوان بازی‌های بومی محلی بنویسیم. بچه‌ها در برنامه ما توانایی‌های جسمی و حرکتی‌شان را نشان می‌دهند. علی صادقی از همین برنامه بود که به سمت بازیگری کشیده شد.در شبکه ۲ برنامه‌ای به نام با بچه‌های مدرسه‌ اجرا می‌کردیم که همین تم را داشت. این برنامه را که ضبط می‌کردیم علی صادقی آمد و گفت من تئاتر بازی می‌کنم.من می‌توانم بازی او در برنامه‌مان را پیدا کنم و به شبکه بدهم تا پخش بشود.‌ خیلی از افراد دیگر در همین جور برنامه‌ها کشف می‌شوند و در بخش رسانه‌ای به سرانجامی می‌رسند.

من در مسیر چابهار کپرهایی دیدم که جلوی آن ۱۰ تا بچه داشتند با کله عروسک فوتبال بازی می‌کردند. بچه‌ها من را نشناختند. چون تلویزیون نداشتند. هدیه‌هایی را که می‌خواستیم در برنامه به بچه‌ها بدهیم به آنها دادیم. هدایای ما یک قرص مسکن نیم ساعته هم نبود.

الان قرار است به شما پول‌ بدهم، پس نمی‌خندم

یک بار وارد مغازه‌ای شدم. مغازه‌دار گفت چرا چهره‌تان خندان نیست. به شوخی گفتم وقتی برنامه اجرا می‌کنم می‌خندم چون قرار است پول‌ بگیرم، اما الان قرار است به شما پول‌ بدهم، پس نمی‌خندم.

۳ سال است که شبکه ۵ ترکیه برنامه‌ای عین برنامه ما راه انداخته است. اسمش هست «بو محله د» یعنی این محله. من شک ندارم که این برنامه از مسابقه محله الگو گرفته است. به جان خودم سرش را هم مثل من تراشیده (می‌خندد) یکی از دوستان فایل این برنامه را با ایمیل برای من فرستاد. حتی بخش‌هایش هم همان بخش‌های ماست. تلویزیون با کمترین هزینه می‌تواند بچه‌ها را شاد کند.

من خوشحالم که الان موی این طوری مد شده (می‌خندد). سر طاس یا موی تراشیده تنها مدل مویی است که پیامبر توصیه کرده. شما برای نزدیک شدن به خدا در سفر حج باید موی سرتان را بتراشید. بازیکنان تیم برزیل وقتی به اردو می‌روند باید سرشان را بتراشند. در آن صورت بازیکنان نمی‌توانند جلب توجه کنند. وقتشان جلوی آینه تلف نمی‌شود. بهداشت را بهتر رعایت می‌کنند. در مصرف آب و برق صرفه‌جویی می‌شود، چون نمی‌خواهند با سشوار موهایشان را خشک کنند.

من در یکی از برنامه‌هایم گفتم اگر می‌خواهید در مصرف برق صرفه‌جویی کنید همین الان تلویزیون را خاموش کنید. ۲۰ دقیقه دیگر که برنامه من تمام شد تلویزیون را روشن کنید. همکارانم گفتند این چه حرفی بود؟ چرا علیه برنامه خودت تبلیغ منفی می‌کنی؟ بعضی‌ها برنامه ضعیف می‌سازند و در آن از مردم می‌خواهند برق کمتری مصرف کنند. خود آن برنامه دارد برق مصرف می‌کند! صبح‌ها که تلویزیون را روشن می‌کنی، اگر تصویرش را هم نبینی هیچ فرقی نمی‌کند. بیشتر وقت‌ها دو نفر دارند با هم حرف می‌زنند.

بچه که بودم شعبده‌بازی می‌کردم. یک سری وسیله‌های بزرگ داشتم. یادم می‌آید سر قطع می‌کردم و نیم تنه را از هم جدا می‌کردم. همین الان خیلی‌ها دارند با این وسیله‌ها کار می‌کنند.

اصولا دنیای امروز ما دنیای تنبلی است.تلفن همراه و خودرو و رایانه مردم را تنبل کرده‌اند. آدم‌ها فکر می‌کنند هر چقدر سکون بیشتری داشته باشند، دارند بهتر زندگی می‌کنند. شاید بعدها به این نتیجه برسیم که کاش این اتفاق نمی‌افتاد. کاش من با اسب به این طرف و آن طرف می‌رفتم. به هر حال نمی‌شود جلوی فناوری روز را گرفت. بچه‌ها وقتی جلوی کامپیوتر می‌نشینند قوز می‌کنند و چشم‌هایشان سرخ می‌شود. هیجان‌های درونی‌شان در انگشت‌هایشان خلاصه می‌شود. انگشت‌هایشان واقعاً درد می‌گیرد. این دردها منجر به آرتروز می‌شود. اینها بعد‌ها مشخص می‌شود. من وقتی برنامه درست می‌کنم به بچه‌ها می‌گویم ‌دست، سوت و جیغ. همین باعث می‌شود انرژی بچه‌ها تخلیه شود. این بچه وقتی دارد با رایانه بازی می‌کند نمی‌تواند جیغ بزند، چون پدرش آنجا نشسته است. من نه دکترم نه روانپزشک. اما احساس می‌کنم بچه‌های امروزی این مشکلات را دارند. با همین انگیزه هم برنامه‌ام را تهیه می‌کنم. سر و سامان دادن چند هزار بچه شوخی نیست. ما وقتی نماهای خداحافظی را می‌گیریم، شما می‌بینید چه جمعیتی هجوم می‌آورند. وقتی می‌گویم خدانگهدار نه من می‌مانم نه تصویربردار.[۱]

پانویس

پیوند به بیرون