معمای کانال ماهی (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | اکبر صحرایی |
سبک | داستانی بلند |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۷۰ |
ترجمه به دیگر زبانها | انگلیسی (The puzzle of the fish canal) |
اطلاعات نشر | |
ناشر | علمی و فرهنگی |
محل نشر | تهران |
معمای کانال ماهی اثر اکبر صحرایی داستانی بلند و طنز است که ماجرای نجات دو رزمنده جوان در زمان عملیات کربلای ۵ را به تصویر میکشد که به واسطه دردسرهایی که یک مورچه به وجود میآورد، جان سالم به در میبرند. ماجراها، با اقتباس از خاطرات رزمندگان و تلفیق طنز و تخیل، تکمیل شده است.
این کتاب توسط شرکت انتشارات علمی و فرهنگی برای رده سنی کودکان و نوجوانان در ۷۰ صفحه و با ۱۰ تصویر منتشر شده است. این کتاب با عنوان The puzzle of the fish canal به انگلیسی ترجمه شده است.
داستان
داستان اینطور آغاز میشود که جلیل، یکی از رزمندگان حاضر در منطقه شلمچه که در شوخی با همرزمان خود مشهور است، به خاطر رفتن مورچهای در گوشش، همراه رزمنده دیگری به نام اصغر، راهی بهداری منطقه جنگی میشوند که در آن بیتابیهای جلیل و راهکارهای طنز دکتر برای درآوردن مورچه از گوش او فضای جالبی را برای داستان رقم میزند. در این بین اتفاقاتی رخ میدهد و زمانی که به سنگر بر میگردند، دو رزمنده متوجه میشوند که سنگرشان منهدم شده و میفهمند که با این اتفاق بهنحوی مورچه جان آنها را نجات داده است. ابتکار اکبر صحرایی در این داستان، معرفی برخی مناطق و عملیاتهای دوران دفاعمقدس به مخاطبان کودک و نوجوان است.
برشی از کتاب
در آفتاب ظهر شلمچه، خاکریز زیر آتش پراکندة عراقیها است و اصغر و جلیل شوخطبع به سنگر هلالی شکل پناه میبرند. اصغر در حال نوشتن نامهای به مادر خود است که از خواهر کامران برای او خواستگاری کند. در همین حین جلیل وارد سنگر میشود، در گوش او مورچهای رفته است که او را بسیار بیقرار کرده است. نامه از دست اصغر رها میشود و برای کمک به جلیل میشتابد. اصغر جلیل را با موتور بعد از گذشتن از کانال ماهی و منطقة دفاعی که به تازگی از چنگ دشمن بیرون آورده شده بود، به بهداری میرساند. تلاشهای دکتر برای بیرون راندن مورچه بینتیجه میماند و آنها به سوی سنگر برمیگردند و عدّهای را جمع شده، در دور سنگر میبیند. همه فکر میکنند شهید شدهاند، امّا با دیدن آنها فریاد شادی میزنند و مورچة سرباز که مسئول دور کردن آنها از سنگر بود، از گوش جلیل با کمک اصغر بیرون میآید، امّا خبری از کامران و نامة رها شده اصغر نیست.
بخش۲
اصغر، موتور تریل قرمز ۱۲۵ را از سنگر بیرون میآورد. هندل که میزند، جلیل پشت سرش سوار شده و توی گوشش وزوز میکند: «جون مادرت برو دیگه! برو…» اصغر گیج میشود و دندههای موتور را با هم قاطی میکند. گاز موتور را میگیرد و خاکریز را دور میزند و از روی سرپل، از کانال ماهی عبور میکند. اصغر موتور را میراند داخل منطقه دفاعی پنج ضلعی شکل که ۴۵ روز پیش در عملیات کربلای ۵، از چنگ دشمن بیرون آورده بودند…»