نادر طالب‌زاده

از یاقوت
نادر طالب‌زاده
نام تولدنادر طالب‌زاده اردوبادی
زمینه فعالیت
  • مستندساز
  • تهیه‌کننده
  • کارگردان
  • مجری
ملیتایرانی
تاریخ تولد۴ دی ۱۳۳۲
محل تولدتهران
محل درگذشتتهران
تاریخ درگذشت۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ (۶۸ سال)
خویشاوندان سرشناسناصر طالب‌زاده (برادر)
سال‌های فعالیت۱۳۵۹–۱۴۰۱
همسراعظم باقری
زینب مهنا
آدرس اینستاگرامنادر طالب‌زاده


نادر طالب‌زاده اردوبادی (زاده ۴ دی ۱۳۳۲ – متوفای ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱) مجری، مستندساز، چهره فرهنگی و نظریه‌پرداز در حوزه رسانه انقلاب اسلامی بود. طالب‌زاده از متفکران مؤثر در تأسیس سازمان اوج و عضو هئیت اندیشه‌ورز شبکه افق بود که به دلیل دعوت از منتقدین غربی در زمستان ۱۳۹۷ در بالاترین سطح مورد تحریم وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار گرفت.

از طالب‌زاده به‌عنوان پیشکسوت سینما، در سی و یکمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر تجلیل شد. وی کتاب تاریک، روشن را با موضوع تصویر خانواده در سینمای ایران است را به رشته تحریر در آورده است که توسط انتشارت کانون اندیشه جوان به چاپ رسیده است.

زندگی و تحصیلات

نادر طالب‌زاده در سال ۱۳۳۲ش در تهران متولد شد. وی فرزند سرتیپ منصور طالب‌زاده اردوبادی است. او کارشناسی ارشد کارگردانی سینما از دانشگاه کلمبیا و کارشناسی ادبیات انگلیسی از دانشگاه راندولف میکن أخذ کرده بود. طالب زاده دانشجوی تحصیلات تکمیلی فیلم دانشگاه کلمبیا بود که پس از انقلاب به ایران آمده بود تا از آن فیلمبرداری کند. او فیلمی ۳۵ دقیقه‌ای به نام واقعیت دربارهٔ گروگان‌گیری سفارت آمریکا ساخت.

او در ایران برای سی بی‌اس نیوز کار می‌کرد و به‌دلیل تسلطش به انگلیسی به هماهنگ‌کردن امور برای آن شبکه در ایران می‌پرداخت. بعدتر در اعتراض به نحوه پوشش رسانه‌های غربی از ایران از این شبکه جدا شد.

وقتی طالب زاده در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت، به گفته خودش ده روز پس از پیروزی انقلاب مجوز روزنامه انگلیسی زبان تهران تایمز را گرفت. امتیاز این نشریه بعداً به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار شد و هنوز منتشر می‌شود.

او که در کارنامه خود خبرنگاری و عکاسی برای سی.بی.اس و تایمز و نیز ساخت مستندهای متعددی را دارد به دلیل فعالیت‌هایش در سه حوزه مجری‌گری برنامه‌های نخبگانی عصر و راز، مدیریت جشنواره فیلم عمار و سلسله کنفرانس‌های بین‌المللی افق نو و هالیوودیسم شناخته می‌شود. او پیشگام شکل‌دهی حرکت‌های متنوع در داخل و خارج ایران بود.[۱]

نادر طالب زاده (در وسط) در کنفرانس افق نو

حضور در تلویزیون

او از سال ۱۳۵۹ در سیمای جمهوری اسلامی مشغول به کار شد و به عنوان مستندساز به جبهه رفت و بعد به تهران بازگشت و در مرکز تولید فیلم تلویزیون کارش را ادامه داد. او سابقه همکاری با مرتضی آوینی را هم داشت که به گفته خودش بعد از پایان جنگ بوده‌است.[نیازمند منبع]

فعالیت‌ و مسئولیت‌ها

  • دبیر کنفرانس بین‌المللی افق نو
  • دبیر جشنواره فیلم عمار
  • از افراد مؤثر در تأسیس شبکه افق و عضو هیئت اندیشه‌ورز این شبکه
  • تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی
  • مدیریت مرکز تحقیقات و مطالعات سینمایی
  • او فیلمی ۳۵ دقیقه‌ای به نام واقعیت دربارهٔ گروگانگیری سفارت آمریکا ساخت.
  • طالب‌زاده سابقه حضور در جنگ بوسنی به عنوان مستندساز را داشت.
  • گرفتن مجوز روزنامه انگلیسی زبان تهران تایمز پس از پیروزی انقلاب
  • ساخت سریال بشارت منجی
  • حضور در فیلم‌های «تویی که نمیشناختمت» و «لاله» و «دست‌های خالی»

گفتاورد

گفت‌وگو درباره مستند «ساعت ۲۵»

نادر طالب‌زاده در مصاحبه‌ای با خبرگزاری تسنیم درباره ایده ساخت مستند ساعت ۲۵ که موضوع اصلی آن فروپاشی آمریکا بود چنین گفت:

شما در دهه ۷۰ مستندی ساختید به اسم «ساعت ۲۵» که از تلویزیون هم پخش شد. آن مستند را قبل از «خنجر و شقایق» ساخته بودید اما به اندازه آن دیده نشد. ماجرای «ساعت ۲۵» چه بود؟

سال ۱۳۷۰ سفری به آمریکا داشتم که نتیجه آن سفر، ساخت مستند سریالی ۱۰ قسمتی «ساعت ۲۵» شد. این مستند راجع به فروپاشی آمریکاست. ۳ قسمت از آن راجع به موضوع بی‌خانمان‌هایی در آمریکا بود که قبلا اصلا وجود نداشتند، یعنی در شهر بی‌خانمان نمی‌دیدید. قسمت‌های بعدی به موضوع اسلام آمریکایی (وهابی) می‌پرداخت و در نهایت بخش‌های بعدی نیز راجع به سرخ‌پوستان آمریکا، نقض حقوق بشر و آزار آنان بود.

در روند ساخت مستند با تعدادی از اساتید دانشگاه آمریکا مصاحبه کردم. سراغ تعدادی از اساتید دانشگاه کلمبیا رفتم و در انتها نیز با حمید مولانا، استاد خودم در دانشگاه واشنگتن گفتگو کردم. این مستند به این سوال پاسخ می‌دهد که آمریکا در ۱۰ سال اول پیروزی انقلاب اسلامی، دچار چه بحران‌هایی شده است؟ مستند بدون آنکه کلامی آورده باشد، می‌گوید دلیلی که باعث می‌شود آمریکا به فروپاشی برسد، ایستادن آن در برابر اسلام است. مثلا همین بحران اقتصادی که آمریکا با آن درگیر است نیز به دلیل نقشه کشیدن‌‌هایش علیه اسلام است.

شما در سال ۱۳۷۰ چه چیزی از آمریکا دیدید که برداشتتان فروپاشی تدریجی آن شد؟

انرژی این مستند من را به سمت برج‌های آمریکا برد و چیزهایی دیدم که واقعاً قبلا وجود نداشت. یکسال قبل از ضبط مستند هم در آمریکا بودم ولی همه چیز خیلی تغییر کرده بود. دیدم که تمام شهرهای بزرگ آن از گدا و بی‌خانمان پر شده است؛ چیزی که قبلا اصلا سابقه نداشت. ساخت این مستند باعث شد تا سراغ مسئولان بی‌خانمان‌های آمریکایی بروم و با آنها مصاحبه کنم. برخی از این افراد در کلیسا‌ها ساکن بودند و غذایشان از طریق همین کلیسا تأمین می‌شد، مابقی هم که گوشه خیابان. دقت کنید که این موضوع برای سال ۱۳۷۰ است! اکنون قصد دارم این مستند را بازسازی کنم و بگویم ۲۷ سال قبل [مصاحبه در سال ۱۳۹۷ انجام شده است] موضوع فروپاشی در آمریکا وجود داشت و مستند سریالی‌ای نیز با نام «ساعت ۲۵» بر همین اساس ساخته شده است.

این مستند را به تنهایی ضبط و تدوین کردید؟

من تنها به این سفر رفته بودم و تمام مصاحبه‌ها را خودم انجام داده بودم اما شهید سید مرتضی آوینی در ساخت این مستند سریالی بسیار کمک کرد. یک قسمت از کار را مونتاژ کردم اما مرتضی پیش نمایش آن را دید و گفت که «نه، اینطوری نمی‌شود. باید کسی بیاید کار را تدوین کند که ربطی به پروژه نداشته و از بیرون همه چیز را ببیند و بچیند». دوستی داشت به اسم محمدعلی فارسی که آمد تا کار را تدوین کند. من اصلا کسی به نام محمدعلی فارسی نمی‌شناختم. آوینی به من گفت دوستی دارد که نبوغ تدوین دارد و باید فیلم را به او بدهیم. اولین دیدارم با فارسی را خاطرم هست؛ در یک اتاق شلوغ و پر دود باهم دیدار کردیم، انقدر سیگار کشیده بود که انگار در اتاق شیمیایی زده‌اند[می‌خندد]؛ وسط آنهمه دود، محمد علی فارسی را پیدا کردم و دیدم. وقتی فیلم‌ها را برای اولین بار به فارسی نشان می‌دادم، یادداشت برداری می‌کرد و همه چیز را می‌نوشت. او آمد و راش‌ها را به ۱۰ قسمت تقسیم کرد و یک مستند سریال ۱۰ قسمتی حاصل شد.

بسیاری از افرادی که به من در تصویربرداری مستند کمک کردند، اکنون در ایران حضور دارند مثلا آقای سبزعلیان مسئول دفتر نمایندگی ایران در آمریکا بود و کار به واسطه او شروع شد. او بود که مرا به کاخ سفید برد و مرا با بی‌خانمان‌هایی که در آنجا تظاهرات می‌کردند و آدم‌های اصلی جنبش آشنا کرد. تصویربرداری از واشنگتن آغاز شد و سپس به نیویورک رفتیم. در مدت ۳ ماهی که آنجا بودم، مصاحبه‌های بسیاری با افراد مختلف داشتم اما مضمون اصلی کار این بود که آمریکا فرو می‌پاشد.

بعد از سفر، کارمان فقط جمع‌کردن تصاویر نبود بلکه باید فکر می‌کردیم تا بدانیم که دقیقا چه باید بکنیم؛ چراکه مستندمان روایی نبود و یک مستند تحقیقی بود. اما در سفر بعدی‌ام که به بوسنی رفتم و مستند «خنجر و شقایق» را ساختم، دقیقا می‌دانستم که قرار است چه اتفاقی بیفتد و می‌دانستم که بعد از این پلان باید چه چیزی را بگیرم و راوی هم چه چیزهایی باید بگوید. تصاویری که در آمریکا گرفتم، با سفر بوسنی فرق داشت و یک تحقیق تمام عیار بود.

تمام مصاحبه‌ها را خودم به فارسی ترجمه کردم و سپس آن را به حسین بهزاد دادم تا ویرایش کند. آن زمان کسی قلم حسین بهزاد را نمی‌شناخت. او به صورت منظم بر روی مستند کار کرد و برای هر ۱۰ قسمت این مجموعه، متن نوشت.. هر کدام از این ۱۰ قسمت حدود ۳۵ دقیقه بود.

در نهایت متن‌ها را به آقای جرج پطروسی که از دوبلورهای آن زمان صداوسیما بود دادیم. او به حوزه هنری آمد و متن‌ها را خواند. این مجموعه مستند، اولین فیلمی از حوزه هنری بود که صدا و سیما آن را پخش می‌کرد.

آنموقع جریان رسانه‌ای هم درباره مستندتان ایجاد شد؟ کسی درباره آن حرف میزد؟

با این که این برنامه از تلویزیون پخش شد اما هیچ وقت تحلیلی پیرامون آن انجام نشد. این‌گونه نبود که برنامه‌ای مثل «راز» وجود داشته باشد و یک شخصی مثل من را بیاورد و کار را بررسی کند. الان من فیلم کوتاه یک جوان که در جشنواره عمار ساخته را می‌آورم و در برنامه‌ام بررسی می‌کنم اما آنموقع خبری نبود، کسی نبود که چنین کاری کند نه به خاطر خودم، به خاطر آوینی می‌گویم که روح و حس و حالش در این مستند وجود دارد.

فقط روزنامه کیهان بود که ما را دید. کیهان به مدت ۴ روز، خبر این برنامه را روی صفحه اصلی خود گذاشت و مصاحبه‌ای که مهدی نصیری با من انجام داده بود را منتشر کرد. روزنامه کیهان برای اولین بار به این برنامه ارزش خبری داد و آن را پوشش داد.

مهدی نصیری سردبیر و مدیرمسئول روزنامه کیهان، پای میز مونتاژ مستند آمد و بسیاری از مصاحبه‌ها را همانجا دید. او مصاحبه‌هایم با امام جماعت سیاه‌پوستان، کشیش‌های مسیحی، حمید مولانا و اساتید آمریکایی را دید و پس از آن یک مصاحبه طولانی با من انجام داد که در مدت ۴ روز در کیهان منتشر می‌شد. این مصاحبه‌ها و آن مستند دقیقا زمینه‌ساز ورودم به عرصه رسانه بود.

بلافاصله پس از «ساعت ۲۵»، مستند «خنجر و شقایق» را کار کردم که حواشی آن و موضوع بوسنی باعث پوشانده شدن «ساعت ۲۵» شد اما آن برنامه‌ها، امروز موضوعیت دارد؛ چراکه همه می‌گویند آمریکا در حال فروپاشی است و ما در سال ۱۳۷۰ یک مستند سریالی ساختیم و ثابت کردیم که این اتفاق شروع شده است.

شما در مصاحبه آنروزتان با کیهان، حرف‌های عجیبی از ریزش آسمانخراش‌های آمریکا گفته بودید؛ تقریبا ۱۰ سال قبل از ماجرای ۱۱ سپتامبر!

یکی از اتفاقات جالبی که در حین تصویربرداری در منهتن داشتم این بود که حس می‌کردم انگار آسمان‌خراش‌های آمریکا دارد فرو می‌ریزد. در تمام عمرم این‌گونه نشده‌ بودم. به اطرافیانم گفتم که این یک حس استعاری از فروپاشی آمریکا در من است. وقتی با مهدی نصیری صحبت کردم، این موضوع را گفتم و او هم آن را در کیهان چاپ کرد. این حسی که من داشتم (پایین آمدن آسمان‌خراش‌ها) درست ۱۰ سال قبل از ۱۱ سپتامبر بود. خاطرم هست که وقتی ۱۱ سپتامبر رخ داد، دوباره از کیهان سراغم آمدند و خواستند که آن ماجرا را بازگو کنم اما گفتم به خدا کار من نبود [می‌خندد] بلکه احساسم بوده است.

تعدادی از دوستانم معمار بودند و هر شب من را به این‌طرف و آن طرف می‌بردند و می‌گفتند که این ساختمان‌های بلند را ببین. وقتی من به آنها نگاه می‌کردم احساس می‌کردم که انگار آسمانخراش‌ها به سمت پایین می‌آیند و فرو می‌ریزند. البته شاید این موضوع خنده‌دار باشد و وقتی که کیهان مجددا سراغم آمد، ترسیدم که ماجرا را بازگو کنم و با خود می‌گفتم که اکنون این ماجرا را گردن من می‌اندازند و می‌گویند طالب‌زاده با القاعده هماهنگ کرده است[می‌خندد]. ماجرای احساسم از ریزش برج‌ها را بارها برای آوینی تعریف کرده بودم.

الان برنامه جدیدی برای «ساعت ۲۵» دارید؟

اکنون می‌خواهم ساعت ۲۵ را یکبار دیگر نگاه کنم و کلیپ‌هایی از آن تولید کنم. یک سال است که این حرف را تکرار می‌کنم و می‌گویم زمانش رسیده است که دوباره راجع به فروپاشی آمریکا صحبت کنیم. تکرار این موضوع در اوضاع امروز آمریکا و ترامپ مهم است.

باید سخنرانی‌هایی در دانشگاه‌ها داشته باشیم و در میان حرف‌ها، تکه‌هایی از ساعت ۲۵ را پخش کنیم. دقت کنید که در سال ۱۳۷۰ می‌گوییم که وهابیون در آمریکا مسجد زده‌اند و در همه‌جا نفوذ کرده‌اند. همچنین، این اندازه مردم بی‌خانمان و فقیر که در آمریکا پیدا شدند، عجیب نیست؟ با خیلی از این بی‌خانمان‌ها مصاحبه کردم و تمام اوقات روز همراه آنها بودم.

بین آن بی‌خانمان‌ها افراد مشهوری هم پیدا می‌شدند که امروز بشناسیمشان؟

اولین پلان مایکل مور مستندساز آمریکایی در مستند «فارنهایت ۱۱/۹»، تصویری از یک زن در مقابل کاخ سفید است اما ۱۰ سال قبل از او من این پلان را در مقابل کاخ سفید گرفتم و با همان زن گفتگو کردم. آن زن یک چادر در برابر کاخ سفید زده بود و در آن زندگی می‌کرد. چندین سال بود که معترضانه روبروی کاخ سفید زندگی می‌کرد.

بعد از این خانم، سراغ یک آقای روشنفکر کتاب خوانده رفتم که او هم بی‌خانمان بود. مستند ساعت ۲۵ با همین تصاویر آغاز شد. آقای سبزعلیان مسئول دفتر نمایندگی ایران در آمریکا من را با «عبدالعلی موسی» آشنا کرد و با عبدالعلی همراه شدم. از آن به بعد دیگر به هتل نرفتم و به مسجد عبدالعلی که در یکی از مناطق فقیرنشین واشنگتن بود رفتم. ۱۰ روز همراه عبدالعلی بودم و شب و روز فیلمبرداری می‌کردم. در آن روزها، از همه کس و همه چیز فیلمبرداری کردم و نشان دادم که زندگی بی‌خانمان‌ها چگونه می‌گذرد. با عبدالعلی سراغ خیلی از افراد رفتیم و مصاحبه کردیم؛ یکی از آن افراد نوام چامسکی بود.

من معتقدم که فروپاشی آمریکا متعلق به دیروز و امروز نیست و از زمانی که انقلاب اسلامی کلید خورد، این ماجرا هم شروع شد. اکنون بحث افول آمریکا آرام آرام تبدیل به یک بحث رایج شده است.

چرا در آن زمان فکر می‌کردید که آمریکا دچار فروپاشی می‌شود؟

من قبل از انقلاب به مدت ۱۰ سال کامل در آنجا زندگی کردم و همه شهرهای کوچک و بزرگ آمریکا را دیده بودم. بعد از انقلاب، تا ۱۰ سال به آمریکا نرفتم اما وقتی که مجددا به آنجا رفتم، دیدم که چه قدر همه چیز عوض شده است.

چه چیزی عوض شده بود؟

من ۲۳ سال قبل از ساخت این مستند در آمریکا تحصیل می‌کردم و حالا تفاوت‌های بسیار جدی در روزگار شهرها و مردم آمریکا می‌دیدم. اولین مسأله، وقوع پدیده بی‌خانمانی در شهرهای بزرگ بود. در خیابان اصلی دانشگاه کلمبیا هیچ وقت فقیر نمی‌دیدید اما وقتی که دوباره به آنجا رفتم، در فاصله عبور از دو بلوک ساختمانی، ۲۰ فقیر ‌دیدم که قوطی‌های خالی شیر را در دست گرفته و مودبانه می‌خواستند که به آنها کمک کنم. قبلا هیچ کس در آمریکا گدایی نمی‌کرد و تمام گدایان در منطقه‌ای در نیویورک بودند که شب‌های جمعه گدایی می‌کردند تا بتوانند پول الکل خود را به دست آوردند اما گداهای جدیدی که دیدم، جوانان سالم و رشیدی بودند که هیچ کاری نداشتند؛ چرا؟ چون تمام کارخانه‌ها را از آمریکا به مکزیک و چین برده بودند تا مزد کمتری به کارگران بدهند، قیمت کارگر خارجی یک پنجم کارگر آمریکایی بود. این که ترامپ می‌گوید دوباره آمریکا را با عظمت خواهد کرد به همین دلیل است. به صورت ناگهانی طبقه متوسط آمریکا پوک شد و دچار بحران‌های جدی ‌شد و خانه و کارش را از دست داد.

طرح مستند را به کسی هم نشان داده بودید؟

قبل از سفر، طرح مستند را به آقای زم دادم. او پرسید واقعاً می‌توانم چنین چیزی بسازم؟ گفتم بله. آوینی از قبل از سفر می‌دانست که برای چه موضوعی قرار است به آمریکا بروم. او می‌گفت ایده بسیار خوبیست اما فکر نمی‌کرد که شدنی باشد اما شد و بعد از آن هم با کمک مرتضی مستند «خنجر و شقایق» را درباره بوسنی ساختیم. مستندهایمان جایگاه جهانی پیدا کرده بود.

مستندهایم فقط با شهید آوینی معنا پیدا می‌کرد و تبدیل به یک فیلم جهانی می‌شد، اگر تنها می‌ماندم هیچکدام از مستندها در نمی‌آمد. اگر مستند ساعت ۲۵ خوب درآمد، به روح و حال مرتضی برمی‌گردد. او در پشت کار بود و آن را جلو می‌برد. به نظرم برای اولین بار بود که یک کار جنگ نرم درست به صورت مستند سریالی ساخته می‌شد.

تصاویر مستند ترکیبی از مصاحبه و تصویر در محل بود. مثلا یکی را در پارک دیدم که نشسته گیتار می‌زند، رفتم سراغش و گفتم من مستندسازی ایرانی هستم و بیا حرف بزنیم. کمی حرف می‌زدیم، کمی گیتار می‌نواخت و دوباره حرف می‌زدیم که همه در مستند آمده است.

محور تمام این ۱۰ قسمت، موضوع فروپاشی آمریکاست؟

دقیقا. به منازعه زمان و رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا پرداختم و سوالم این است که چرا آمریکا به این وضع افتاده است. برایم مشهود بود که یک اتفاقی در آمریکا رخ داده و این موضوع مهمیست.

قبل از انقلاب در آمریکا تحصیل می‌کردم. وقتی بعد از سال‌ها دوباره به آمریکا برگشتم، چیزی که توجهم را جلب کرد، علائم فروپاشی آمریکا بود. وقتی اتفاقات را کنار هم قرار می‌دادم به چیزی رسیدم که نشان از فروپاشی آمریکا بود.

«ساعت ۲۵» تنها مستند سریالی شما از آمریکاست؟

یک مستند ۱۰ قسمتی دیگر هم در سال ۲۰۰۶ ضبط کردم که در آن ۲ رئیس جمهور ایران یعنی محمد خاتمی و محمود احمدی‌نژاد حضور دارند. آن فیلم‌ها را مونتاژ نکردم و فقط راش‌ها را به شبکه ۱ و پرس‌تی‌وی دادم. حتی با خاتمی به دانشگاه هاروارد سفر کردیم و صحبت کردیم. آن حرف‌ها اگر امروز تدوین شود، جذاب است و البته خلاقیت خاصی می‌خواهد.

در بخشی از این سفر، یک ماه همراه با فواد ایزدی بودم و در شهرهای مختلف آمریکا مثل کالیفرنیا و تگزاس و لویزیانا و... مصاحبه کردیم و تصویر گرفتیم. آن مصاحبه‌ها هم یک کلیدواژه اصلی دارد که همان فروپاشی آمریکاست. ۲ سال و نیم بعد از آن سفر بود که تازه فواد ایزدی به ایران برگشت.

امکان بازپخش مستند «ساعت ۲۵» وجود ندارد؟

با به روز کردن مستند به لحاظ فنی، امکان بازپخش وجود دارد. در آن زمان همه چیز یوماتیک بود. دوربین من «های ایت» بود و تصاویر از «های ایت» به یوماتیک تبدیل شده بود؛ «بِتا کم» هم آنروز نبود!

در آن زمانی که فیلم را ساختید و پخش کردید، کسی به شما نگفت احتمالا متوهم شدید و آمریکا کجا و فروپاشی؟

آن زمان صادق خرازی نماینده ایران در سازمان ملل بود. او رسما به من گفت که این کارم عبث و بیهوده است. خرازی یک شورایی داشت که اعضای آن همه اهل مطبوعات بودند، من را هم به آن شورا دعوت کرد و در نیویورک جلسه برگزار شد. البته جرات نمی‌کردند که به من چیزی بگویند؛ چراکه هیچ کدامشان قبل از انقلاب در آمریکا نبودند، اعضای شورا همه کارمندهای دلار بگیر وزارت خارجه آن زمان بودند که در بخش مطبوعاتی کار می‌کردند. به من ‌گفتند بعید است ادعای فروپاشی آمریکا انقدر تند باشد، گفتم دقیقا به همین تندیست. آقای خرازی گفت برو همین کتابخانه ملی آمریکا را که در خیابان پشتیست ببین و تحقیق کن. گفتم اتفاقا دو نفر از هم دانشگاهی‌های من در کلمبیا، الان از مسئولان کتابخانه ملی آمریکا هستند، با آنها رفت و آمد دارم و کاملا هم را می‌شناسیم. از خرازی پرسیدم «شما قبل از انقلاب هم در آمریکا بودید؟» گفت خیر؛ گفتم خیابان‌های آن زمان جور دیگری بود که شما ندیدید.

ساختمان سازمان ‌الملل در خیابان «پارک» قرار دارد که گران‌ترین املاک جهان در آن است و دفتر ایران هم همانجاست؛ آنها فقط هم خیابان پارک را می‌دیدند اما من همه جا را دیده بودم، از دانشگاه کلمبیا و زاغه‌های اطراف آن تا همین خیابان پارک. من در آنجا زندگی کردم اما هیچ وقت در آن بی‌خانمان نبود و آمریکا هیچ وقت این شکلی نبود. سوال اساسی تحقیق من این بود که چرا آمریکا به این روز افتاده است؟

جالب است آقای خرازی اعتقاد داشت که آمریکا از لحاظ اقتصادی، خیلی هم قوی‌تر شده است. وقتی از سفر برگشتم دوباره پیش او رفتم. از من پرسید که چه کار کردی؟ گفتم که بیش از ۱۰۰ مصاحبه گرفتم. جا خورد و فکر کرد که من شوخی می‌کنم. تا آن زمان چنین الگویی نبود که یک نفر با یک دوربین برود تا مستندی سریالی بسازد. برایش توضیح دادم که چه دیده‌ام و چقدر همه چیز عوض شده است. به خرازی گفتم که شما در طبقه ۳۴ برج هستید، صبح از پارکینگ برج بیرون می‌روید و راننده‌تان شما را از شهر بیرون می‌برد، شما اصلا آمریکا را نمی‌بینید.

بعدا وقتی که مستند ساعت ۲۵ پخش شد، کیهان یک یادداشت انتقادی درباره صادق خرازی نوشت و او هم از دست ما دلخور شد.

اسم مستند را «ساعت ۲۵» گذاشتید؛ یعنی چه؟

در ابتدا می‌خواستم که نام دیگری برای آن بگذارم، مثلا «روایت عشق» اما مرتضی قبول نکرد و گفت که اسم کار را «ساعت ۲۵» می‌گذاریم. ساعتی که از ۲۴ گذشته و وارد دوره آخرالزمان شده است یعنی زمان وارد بعد جدیدی شده است. معتقدم که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) باعث کلیدخوردن آن عصر جدید شده است. امام خمینی(ره) فرمود انقلاب اسلامی یک انقلاب جهانی است که از ایران شروع شده ولی اکنون از ایران خارج شده و رهبری آن با امام زمان است.[۲]

پانویس

  1. «زندگینامه نادر طالب زاده». خبرگزاری جماران. دریافت‌شده در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳.
  2. گفت‌وگو درباره مستند ساعت 25، خبرگزاری تسنیم، تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱.

پیوند به بیرون