نقاشی قهوه خانه پرده آخر (مستند)
نام فیلم | قهوه خانه پرده آخر |
---|---|
سبک | مستند |
کارگردان | میثم مقصودی |
نویسنده | فاطمه بوربور اصغر احمدپور |
تدوین | میثم مقصودی |
فیلمبرداری | مرتضی فردوسی مهدی فرهمند |
شرکت/سازمان تولیدکننده | مرکز مستند سوره |
زمان | ۲۷ دقیقه |
کشور | ایران |
زبان | فارسی |
نقاشی قهوه خانه؛ پرده آخر (تولید ۱۳۹۸) به کارگردانی میثم مقصودی روایتی مستند از واقعه میکونوس در برلین است، که ناقل آن کاظم دارابی است. این مستند ناگفتههای تنها متهم ایرانی دادگاه بزرگ میکونوس از دادگاه و ماجراهای شکلگیری کتاب خاطراتش را به تصویر میکشد.
این مستند را مرکز مستند سوره تولید کرده است.
دربارهٔ مستند
این مستند دربارهٔ شخصیتی است به نام کاظم دارابی است که ماجرای دستگیری او در عربستان و آلمان به عنوان تروریست و پیوند زدن آن به حادثه میکونوس را روایت میکند.
مستند «نقاشی قهوه خانه؛ پرده آخر» از کتاب «نقاشی قهوه خانه» که توسط محسن کاظمی نوشته شده است و به بیان خاطرات کاظم دارابی میپردازد.
کاظم دارابی دانشجو و تاجر ایرانی مقیم آلمان و از متهمان اصلی حادثه تروریستی رستوران میکونوس یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخ قضائی آلمان است.
حدود ساعت ۱۱ شب ۲۶ شهریور۱۳۷۱ (۱۷ سپتامبر سال ۱۹۹۲) یک عملیات تروریستی در رستوران میکونوس واقع در خیابان راگراستراسه در منطقه ویلمرسدورف برلین، با جوسازی غرب به بحرانی علیه ایران بدل شد. در این عملیات، مهاجمین مسلح، جلسه اعضای حزب منحله دموکرات کردستان در این رستوران را برهم زده و دبیرکل این حزب را ترور کردند.
به دنبال این حادثه، دادگاه برلین طی یک حکم مغرضانه و بدون استناد، ایران را مسئول مستقیم این تیراندازی خواند. متعاقب آن بلافاصله سفرای اروپایی از ایران خارج شدند اما طولی نکشید که در پی موضعگیری قاطع رهبر معظم انقلاب اسلامی، ناچار شدند به تهران بازگردند. بدین ترتیب بحران میکونوس، با تدبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی حل شد.
دادگاه میکونوس در ۲۷ اکتبر همان سال تشکیل شد و حدود چهار سال به طول انجامید. آنچه در این ماجرا مهم به نظر میرسید این بود که سه تن از مقتولین رستوران میکونوس با اسامی جعلی وارد آلمان شده بودند و دولت آلمان نیز کاملاً از این موضوع مطلع بود. نکته دیگر این که از ۲۰ نفر دعوت شده به این جلسه تنها ۶ تن به رستوران مذکور رفتند و از آن شش نفر هم دو نفر در جریان تیراندازی حتی کوچکترین جراحتی برنداشتند. و این نکاتی بود که در دادگاه کاملاً مسکوت ماند.
دادگاه میکونوس کاملاً سیاسی برگزار شد و فاقد هرگونه مدرک معتبر بود. روند سیاسی این دادگاه زمانی به اوج خود رسید که دادگاه برخی افراد را به عنوان شاهد دعوت کرد تا بر ضد ایران شهادت دهند. یکی از این شهود ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور معزول و فراری بود که در تابستان ۱۳۶۰ به همراه سرکرده سازمان منافقین از ایران گریخته بود و دیگری منوچهر گنجی، آخرین وزیر آموزش و پرورش رژیم پهلوی بود که در جهت براندازی جمهوری اسلامی، سازمانی تحت عنوان”درفش کاویانی”ایجاد کرده بود.
دست آخر دستگاه قضایی آلمان رای نهایی خود را در آوریل ۱۹۹۷ (۱۰ فروردین ۱۳۷۶) صادر کرد. در ضمیمه این رای، دولت ایران بهطور ضمنی متهم به مشارکت در ماجرای میکونوس شده بود. این در حالی بود که هیچ سند و مدرکی در این رابطه در دست نبود و دادگاه نیز به هیچ سندی در این رابطه استناد نکرده و فقط ادعاهایی را طرح کرده بود.کاملاً مشخص بود که یکی از اهداف دادگاه، انزوای ایران بود. دادگاهی که کاملاً از آمریکا بازی خورده بود.[۱]
گفتاورد
میثم مقصودی کارگردان مستند «نقاشی قهوهخانه؛ پرده آخر» در گفتگویی به تشریح نکاتی دربارهٔ این مستند پرداخت:
- جناب مقصودی در صورت امکان یک بیوگرافی از خودتان و اینکه چطور کار مستندسازی را شروع کردید، بفرمایید؟
من کار خودم را با گرافیک شروع کردم و تحصیلاتم از هنرستان تا دانشگاه گرافیک بود و سالها کار طراحی گرافیک میکردم. بعد از مدتی احساس کردم نیاز به فضای جدید و تجربه جدید دارم. از آنجا که علاقه به سینما و سینمای مستند از گذشته درونم وجود داشت و کارها را دنبال میکردم و همزمان در انتشارات سوره مهر روی کتابهای شاخص و مورد توجه مخاطبان کار میکردیم و کارهای ترویجی در مورد آنها انجام میدادیم، ترغیب شدم تا مستندهایی برگرفته از کتابهای تاریخ شفاهی تولید کنیم. برخی اوقات جنبههایی که در یک کتاب کمتر به آنها توجه میشد یا در یک محتوای متنی فرصت نبوده که به آن پرداخته شود ما در یک فرصت بیشتر به صورت یک مستند به آن میپردازیم و جنبههای دیگر موضوع را ببینیم. از این روی کار در مورد مستندهایی که بر پایه کتاب شکل میگیرند را شروع کردم. تقریباً از سال ۸۹–۸۸ شروع شد و در کنار آن هم روی موضوعاتی که برایم جذاب بودند و همچنین با توجه به پیشینهای که در زمینه گرافیک داشتم، شخصیتها و افرادی که به نظرم در این زمینه مهم بودند به آنها پرداختم و مستندهایی در مورد گرافیک کار کردم.
- شما در دورههای گذشته جشنواره عمار هم کار داشتید؟
بله. کارهایی که در جشنواره عمار بود هم اغلب براساس کتاب شکل گرفته بودند؛ یعنی شخصیت اصلی و موضوع اصلی که سراغ آن میرفتیم در یک کتاب پیدا شده بودند و سپس ما سراغشان میرفتیم و سعی میکردیم پرونده جدیدی برای آنها باز کنیم؛ مثلاً آقای منصوری، راوی کتاب «سالهای بیقرار» و آقای سید ناصر حسینیپور راوی کتاب «پایی که جا ماند»، راوی کتاب «شنام» آقای کیانوش گلزار راغب یا امیر سعیدزاده راوی «عصرهای کریسکان» و … اینها افراد جذابی بودند و من هم دوست داشتم بیشتر به آنها بپردازم و خدا را شکر توانستیم مستندهایی با این نگاه کار کنیم و در ادامه هم رسیدم به کتاب «نقاشی قهوهخانه» و از آنجا که کمابیش در جریان پژوهش و نگارش کتاب بودم، از طریق نویسنده، بیشتر به موضوع نزدیک شدم و در این یکی دو سال اخیر پیگیر ساخت مستندی دربارهٔ خود کتاب بودم.
- گفتید روند پژوهشی مستند را دو سه سال پیش شروع کردید. دقیقاً چه پروسهای برای پژوهش طی شد و بعد بفرمایید چرا سراغ این سوژه رفتید؟
آقای محسن کاظمی روی این کتاب کار میکردند. البته ایشان حدود ۱۲–۱۰ سال پیش شروع به کار دربارهٔ این موضوع کردند، از چند سال پیش و همزمان با ساخت مستند «سالهای بیقرار» هر وقت راجع به کتاب صحبت میکردیم، میگفتند این موضوع سوژهای است که قابلیتهای خوبی دارد و من هم علاقمند شدم. در کنار پژوهش ایشان با نگاه مستندسازی به موضوع نگاه کردم و با آن درگیر شدم. به این نتیجه رسیدم که شخصیت و موضوع قابلیت این را دارد که با چند نگاه مختلف و از چند زاویه به آن پرداخته شود. تصمیم گرفتم در ابتدا یک مستند بر پایه کتاب کار شود و طبیعتاً وقتی بر پایه کتاب است یکی از عناصر اصلی کار، نویسنده خواهد بود و نویسنده جزئی از مستند میشود. این مستند خیلی مشخص دربارهٔ خود کتاب و به صورت موازی دربارهٔ شخصیت اصلی کتاب کار شده و نگاه دیگر این بود که مستند مستقلی راجع به خود واقعه ساخته شود. این کاری است که دیگر روند پژوهشیاش متفاوت با کتاب است و باید بیشتر با شخصیت همراه شد و به نحوی هم نگاه روانشناسانه به خود شخصیت داشت.
- در واقع نگاه این مستند خیلی موشکافانه نیست.
بله درست است و بنا هم از ابتدا بر این نبود. بلکه بنا بود این مستند یک “review” از اتفاقات شکلگیری کتاب باشد و در عین حال نگاهی هم به شخصیت اصلی و به کلیت موضوع داشته باشد. چون موضوع بسیار گسترده و پیچیده است و اتفاقی است که در ۱۵ سال شکل میگیرد و اصلاً فرصت این نبود تا در این کار حدود ۳۰ دقیقهای به همه جزئیات پرداخته شود. بنا را بر این گذاشتم تا در این کار یک نگاه جامع دربارهٔ کتاب و کلیت واقعه داشته باشیم و در مستند بلند و کاملتری وارد جزئیات شویم که کاملاً مستقل از کتاب باشد. اگر کسی الان کتاب را نخوانده باشد و با آن آشنا نباشد شاید مقداری دچار ابهام شود. ولی در مستندی که دربارهٔ جزئیات واقعه و شخصیت در حال کار هستیم به همه سوالات و جزئیات پرداخته میشود و خیلی از موضوعاتی که شاید در کتاب هم فرصتش نبوده یا اصلاً دلیلی نداشته به آن پرداخته شود، سعی میکنیم به آنها بپردازیم و همچنین تمرکز بیشتری روی شخصیت اصلی داشته باشیم. این اتفاق در حال افتادن است و امیدوارم این مستند به آن شکلی که در ذهنم است به سرانجام برسد.
- دربارهٔ شخصیت سوژه که محوریت کتاب نگارش شده نیز هست، هم قدری توضیح بدهید.
واقعیت این است که کتاب دلیل اصلی تولید این کار نبود، بلکه بهانه بود. دلیل اصلی خود موضوع و جذابیت آن و زوایای پنهان و تو در توهایی بود که در طی این ۱۵ سال دربارهٔ این شخصیت و اتفاقات پیرامونش وجود داشت و مسئله اصلی خود شخصیت و جذابیت و پیچیدگیهای او بود و اینکه کاراکتری بود که میتوان گفت سیاه و سفید و خاکستریهای زیادی دارد. بعد هم که آقای کاظم دارابی را به عنوان شخصیت اصلی دیدم متوجه جذابیتهای بیشتری در ایشان شدم. البته این آدم قلقهای خاصی دارد و زمان زیادی میگذرد که قلقهایش را پیدا کنید و به او نزدیک شوید و بتوانید به زوایایی بپردازید که خیلی دور از دسترس است.
- نقاشی قهوه خانه روایت نقالگونه آقای دارابی در این مستند چه مقدار به روند شکلگیری این اثر کمک کرد؟
اصلا نقاشی قهوهخانهای بر اساس نقالی شکل میگیرد. در گذشته نقالی در قهوه خانهها حضور داشت که پردهها را روایت میکرد. پردههایی که دربارهٔ واقعه عاشورا یا موضوعات شاهنامه بودند. من این ذهنیت را داشتم که در این کار شخصیت اصلی مثل یک نقال بایستد و پردههای مختلف واقعه را برای ما روایت کند. این اتفاق از ابتدا در ذهن من بود، البته خود آقای دارابی هم با ما همراه شد و به نظرم خیلی خوب مانند نقال واقعی شروع به روایت کردند. من خیلی تصاویر درجه یکی داشتم ولی فرصت نبود که همه آنها را بتوانیم استفاده کنیم ولی این ذهنیت را داشتیم که با این مدل کار جلو برویم و ایشان مانند نقال نقاشیهای قهوه خانهای جلوی پردههای روایتشان بایستند و با زبان خودشان برای ما روایت کنند. در عین حال تکمیل کننده روایت ایشان، روایت نویسنده است که رفته این روایتها را واقعیت سنجی کرده و آنها را در کتاب آورده. ما بخشی روایت آقای دارابی را میبینیم و در بخشی دیگر تحلیل این روایت از طرف نویسنده کتاب.
- این مستند قرار بود یک سری ابهامات را برای مخاطب روشن کند. اما فکر نمیکنید این روایت ناقص و یکطرفه که در آن فقط نویسنده کتاب و کاظم دارابی صحبت میکنند ابهامات بیشتری را برای مخاطب ایجاد کند؟
اصلاً از ابتدا این کار مبنایش بر ارائه تحلیل و یک برداشت و قضاوت قطعی در مورد این موضوع نیست، بلکه مبنایش معرفی یک کتاب است و روایت راوی و نویسنده از کتاب؛ یعنی سعی من بر این بود که اگر کسی این موضوع قلقلکش میدهد و برایش جالب است برود سراغ کتاب و در عین حال کاری که خودمان انجام میدهیم و مستند کاملی است، در آن اثر از زوایای دیگر هم به ماجرا نگاه میکنیم.
- چطور روند مستند را مدیریت کردید که گفتگومحوری باعث خستگی مخاطب نشود؟
از گفتگو خیلی فرار نکردم چون قرار نبود در این کار با استفاده از تمهیدات دیگر به موضوع بپردازیم. البته تمهیدی که برای تعدیل فضای گفتگو پیدا کردیم همین روایت نقال گونه بود. این که راوی را به فضای نمایشگاهی بردیم و روی دیوار برای جمعی روایت میکرد و دوربین ما هم یکی از همان جمع بود و سعی میکرد خود را پنهان کند تا مخاطب احساس نکند راوی فقط برای دوربین توضیح میدهد، خواستیم از فضای مصاحبه مقداری دور شویم؛ یعنی عملاً فکر میکنم دو سه دقیقه از مصاحبههای مفصلی که با راوی داریم را استفاده کرده باشیم البته خوشصحبتی و بیان ظریف آقای محسن کاظمی هم مزید بر علت شد که از مصاحبه فرار نکنیم.
- خط داستانی که برای مستند برگزیدید براساس تابلوها بود؟
ما یک پازل چیدیم و داستان را براساس خط روایتی که در تابلوها وجود داشت، پیش بردیم. البته ممکن است جاهایی ده سال جلوتر برویم و مجدد برگردیم. این خودخواسته است و با خواست خودمان اتفاق افتاده که جایی که لازم است را تعریف کنیم.
- به نظرتان تفاوت قابهای تصویر در روایت راوی و نویسنده مخاطب را آزار نمیدهد؟
طبیعتاً دو نمای مختلف از نظر قاببندی ممکن است خیلی شبیه به هم نباشند. چون قاب مصاحبه هرگز با نمای فردی که در حال حرکت روایت میکند یکی نیست. مانند سوژهای که در فضای شهری حرکت میکند و این قاب قرار نیست شبیه به قاب مصاحبه باشد.
- چرا از تصاویر آرشیوی بیشتری در کار استفاده نکردید؟
نکته مهم این است که آقای کاظم دارابی ۱۵ سال در زندان است و در این کار خیلی راجع به زندانشان صحبت نمیکنیم و بیشتر مسئله ما دادگاه است. در تمام مدتی که ایشان به دادگاه رفته عملاً هیچ عکسی از دادگاه ایشان وجود ندارد چون هیچ خبرنگار و عکاسی اجازه عکاسی از دادگاه را نداشته و برخی طراحیهایی که میبینید برای این است که یک سری طراح در صحن دادگاه مینشستند و دادگاه را طراحی میکردند. از زندان هم در سالهای آخری که در زندان و در بند عمومی بودند چند عکس آرشیوی وجود داشته که موقعیت اتاقش را نشان میدهد که اصلاً در فیلم راجع به آنها صحبت نمیکنیم که اتاقت چقدر بوده و سلولت چطور بوده، پس نمیتوانستیم از این دادهها استفاده بکنیم. چیزی که برای ما قابل استفاده بود تصاویر آرشیوی تلویزیون آلمان دربارهٔ موضوع بود که برای ما اولویت داشت و تصاویری از تلویزیونهای اپوزیسیون که تحلیل راجع به این موضوع ارائه میدهند. از اینها میشود گفت تصاویر آرشیوی کاملی در طول این مدت در اختیار داشتیم، ولی واقعیت این است که در این مستند من آنها را با خست خرج کردم و تعدادی را برای اثر جامعتری که به این موضوع میپردازم، نگه داشتم.
- یعنی دستتان در آرشیو پر بوده اما بنا به ملاحظات استفاده نکردهاید؟
پر هم نه به آن معنا که اندازه ۴۰ دقیقه تصویر آرشیوی داشته باشیم، چون عملاً راجع به این موضوع هیچ آرشیو تصویری کاملی وجود نداشته، نه در آلمان نه در جای دیگری. فقط اظهارنظرهای رسانههای فارسیزبان است که همه شبیه هم است. تحلیلها عین هم و حرفها و حتی جملههای تکراری که کمکی هم به مخاطب نمیکند و با دیدن یکی از آنها انگار بقیه را هم دیده و تصویرهای تلویزیون آلمان که آن هم باز محدود است؛ مثلاً نهایت تصویری که توانستیم از زندان تگل و موابیت و زندان برلین به دست بیاوریم، چیزی حدود ۸ دقیقه بود که مقداری را اینجا استفاده کردیم و بخشی را هم در مستندی که بعداُ کار میکنیم، استفاده خواهیم کرد.
- پایانبندی مستند شاید برای مخاطب رها شده فرض میشود یعنی شخصی که مستند را میبیند در پایان احساس کند این اثر نتیجهگیری نداشته است.
قبلاً هم گفتم. مبنای من در این کار ارائه یک نتیجه و موضع قطعی نبوده. چون اولا در ذهن خودم هم کار تمام نشده بود. وقتی در ذهن خودتان کار تمام نشده باشد واقعاً نمیتوانید به مخاطب یک پایان قطعی منتقل کنید. باز هم تأکید میکنم که در این کار تأکید بر کتاب بوده و برای همین مستند را با تحلیلی که نویسنده اراده میدهد، تمام کردهام. نویسنده بخشی از مقدمه کتابش را میخواند که مبنای شکلگیری کتابش بوده و شاید نتیجهگیری کلی خودش نیز باشد و باز هم به دلیل اینکه این موضوع هنوز در ذهن خودم جریان داشته و دارد خیلی سعی نکردهام پایان قطعی برایش پیدا کنم و مخاطب به نتیجه قطعی برسد و تمام. البته قبول دارم که این شاید یک ضعف باشد چون مخاطب با این نگاه من، کار را نمیبیند. مخاطب با نگاه خودش میبیند و شاید دنبال نتیجهگیری است، ولی برخی اوقات خوب است که بگذارید یک سری سوالات باقی بماند، شاید این بهانهای شود که کار بعدی دیده شود. شاید هم نشود. ولی امیدواریم این اتفاق بیافتد.
- نکته پایانی در مورد وضعیت سینمای مستند اگر سخنی دارید، بفرمائید.
پانویس
- ↑ «نقاشی قهوه خانه پرده آخر». دریافتشده در ۲۹ تیر ۱۴۰۳.
- ↑ مقصودی کارگردان مستند نقاشی قهوهخانه: زمان،حلقه گمشده در مستندسازی وبسایت ویرگول؛ بلاگ سینمامارکت
پیوند به بیرون
پرونده کاظم دارابی رمزگشایی میشود/ مستندی از ماجرای میکونوس