نه آبی نه خاکی (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | علی مؤذنی |
موضوع | روزنوشتهای شهید سعید مرادی در جنگ تحمیلی |
سبک | رمان |
زبان | فارسی |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۹۰ |
نه آبی نه خاکی عنوان کتابی در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این کتاب که علی مؤذنی سبک داستانگونه به آن داده، روزنوشتهای شهید سعید مرادی است که وقایعِ جنگِ تحمیلی را از اعزامش به جبهه تا لحظه شهادتش ثبت کرده است. این کتاب ابتدا در سال ۱۳۷۵ توسط حوزه هنری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی چاپ شد و سپس انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۸۶ آن را تجدید چاپ و منتشر کرد.
درباره کتاب
این کتاب، روزنوشتهای شهید سعید مرادی است که اکبر شاهدی، مسئول یکی از گروههای تفحص شهدا، در میدان رزم یافته است. این دفترچه خاطرات ۶ سال حضور شهید مرادی در جبهه است که به قلم خود او نگاشته شده است. شهید مرادی در ابتدای کتاب، جریان وداع با خانوادهاش برای حضور در میدان جنگ را نوشته است. سپس آشناییاش با ابراهیم رحمانی، محمد جوادی، عباس شاکری، علی ماکت و رضا شعبانی و پسر پانزده سالهای به نام رسول را بیان کرده است که همه اینها به جز ابراهیم رحمانی، شهید شدهاند؛ اکنون این دفترچه در دست ابراهیم رحمانی است.[۱]
شهید مرادی در لشکر ۱۷ علیبن ابیطالب(ع) بوده است. وی در این کتاب از هم رزمانش، دوستیهایش، صمیمیت و خلوص رزمندگان، شوخیها و خندههایشان، مناجاتها و راز و نیازهای خالصانه در تاریکیهای شب، خواب دیدن امامان و... میگوید؛ همچنین او از نبرد تنبهتن با دشمن، مشاهده صحنه شهادت رزمندگان و آموزشهایشان در آب و خاک نیز گفته است.[۲]
ویژگیها
نثر روان، ساده و بیابهام اثر و استفاده گاهبهگاه از تعابیر توصیفیِ زیبا و دقت در نقل جزئیات موجب شایستگی اثر شده است؛ همچنین نادربودن حوادث و شگفتی وقایعی که شهید مرادی آن را ثبت کرده، امتیازی ویژه برای این کتاب است.[۳]
درباره نویسنده
علی مؤذنی داستاننویس، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس اهل ایران است. اغلب آثار وی با اقبال منتقدان و مخاطبان روبرو شده و جوایزی را نیز کسب کردهاست. در روایتِ درونمایههای گوناگون، نگاه متفاوت و رویکرد تجربی او در خور توجه و اقبال منتقدان و مخاطبان بوده است و همین ویژگی حتی در پرداختن به موضوعهای جنگی، او را در جرگهی داستاننویسانی قرار داده که برای فرم اهمیتی ویژه قائلاند.[۴]
بُرشهایی از کتاب
شهید مرادی در نوشتههاش از عشقی سخن میگوید که آشوبی در دلش به راه انداخته و او را مانع شهادت میداند؛ وی این دوگانگی را چنین توصیف کرده است:
امشب چه شده است مرا که نمیتوانم این سر را از دوران یاد او باز بدارم؟ خانم ث.ش شما کجایید و در چه حال که من اینجا از چرخش حضور شما بیقرارم؟ از دختر خوبی مثل شما بعید است که این وقت شب به ذهن پسر بدی مثل سعید مرادی بیایید که عاشق است، یعنی بود، یعنی هست. نمیدانم! دست از سرم بردار و برو! نه، از خودتان میپرسم: این درست است که دختر خوبی مثل شما ای وقت شب، رختخواب ذهن مرا اشغال کند؟
چه کار کنم؟ خوابم نمیبرد. خوابم از این غصه نمیبرد؛ اگر او هم همینقدر که من به فکرش هستم، به فکر من باشد... اگر مرا به دعایی از تهِ دل از خدا طلب کند...اگر خدا دعای او را جای من استجابت کند...خانم ث.ش! دستم به دامنت! مبادا بازگشت مرا از خدا بخواهی.
شهید مرادی حال خود و دوستانش را هنگامی که شهیدی بی سر در سنگر دیدند را چنین بیان کرده است:
هنوز در بهت آن شهیدیام که با پیکری بدون سر، در سنگر نشسته بود. هرکه چشمش به او میافتاد بیاختیار مکث میکرد. دست گذاشتم روی شانهاش، آرام و بعد فکر کردم چرا اینقدر آرام رفتار میکنی؟ میترسی بیدار شود؟ خواباندمش و با یک نگاه دنبال سرش گشتم؛ چیزی به چشمم نیامد. کلاه آهنی را از کنار شهیدی دیگر برداشتم و روی گردن او گذاشتم و با این کار انگار باری را از دوش همه برداشتم.
پانویس
- ↑ «نه آبی نه خاکی». دریافتشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳.
- ↑ «نه آبی نه خاکی». دریافتشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳.
- ↑ «نه آبی نه خاکی». دریافتشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳.
- ↑ «وبسایت رسمی علی مؤذنی». دریافتشده در ۱۲ تیر ۱۴۰۳.
پیوند به بیرون