او فعالیت خود را از سال ۱۳۷۹ آغاز کرده است. جانفدا عضو هیئترییسه مجمع شاعران اهلبیت(علیهمالسلام) است و داوری کنگرههای مختلفی در حوزه شعر آیینی را بر عهده داشته است. مجموعه شعرهای «با لهجۀ خدا و صدای خودت» و «کفشداری یازده» از آثار او است.
جانفدا داور بخش ارکان هیات دومین مهرواره هوای نو بوده است و در در سلسله جلسات آمادگی محرم با موضوع "درهم تنیدگی مدح و مرثیه و زاویه نگاه شاعر در مراثی " تدریس داشته است.
هادی جانفدا در سال ۱۳۶۰ در تهران متولد شد. وی تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی زبان انگلیسی و کارشناسیارشد زبان و ادبیات فارسی ادامه داد. او سرودن را از سال ۱۳۷۹ آغاز کرد و از همان ابتدا در عرصۀ شعر آیینی فعالیت داشت. او هم در بخش شعر کلاسیک و هم نوحه آثار زیبایی خلق کرده است. جانفدا عضو هیئترییسه مجمع شاعران اهلبیت(علیهمالسلام) است و داوری کنگرههای مختلفی در حوزه شعر آیینی را بر عهده داشته است. مجموعه شعرهای «با لهجۀ خدا و صدای خودت» و «کفشداری یازده» از آثار او است.[۱]
..هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
قبل هر چیز بگو اینکه ز یارم چه خبر؟
وه که از فاصله با او گله دارم، چه خبر؟
منتظر باشم از این راه بیاید یا نه؟
آن سفر کرده به ناگاه بیاید یا نه
همه با هم به همین جاده اگر خیره شویم
میتوانیم به این فاصلهها چیره شویم..
میرسد او که همه منتظرانش هستیم
هر کجا هست به دنبال نشانش هستیم
راه را باز کنید اسب سپیدش پیداست
از همین فاصله آن قد رشیدش پیداست
این نمازیست که هر روز به جا آوردید
بله آن مهدی موعود، به جا آوردید؟
با همان سادگی و عدل علی آمده است
گر چه ما باورمان نیست ولی آمده است
وه که بر ظلم چه بیواهمه شمشیر کشید
بر سر کفر چنان فاطمه تکبیر کشید
نام خونین حسین است که بر لب دارد
خطبههایش همگی آتش زینب دارد
در همان وقت و زمانی که خدا میداند
از همان جا و مکانی که خدا میداند
میرسد تا پر پرواز شما بگشاید
«مژده، ای دل! که مسیحا نفسی میآید»
[۲]
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
تو را اینگونه میفهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شبهای بیخوابی
تو را پیغمبر بیسرترین پیغام میدانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام میدانند
و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آنسوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادیست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادیست...
تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند...
تو را كه مصطفی همواره از جبریل میپرسید
علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را میدید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه میكردند
برای تو شهید كربلایی گریه میكردند...
زمین میماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا
و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا
به پیش بادها استادهای، ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی
خدا را هرچه با اثبات خود اثبات میكردی
تمام عقلها و روحها را مات میكردی
كنون من ماندهام بین سرود و مرثیه حیران
منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظهای باران...
قلم از عشق تو آقا زیارتنامه میخواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه میخواند
یكی از نامهها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی مینویسی این غلام ماست
[۳]