پابه‌پای باران (کتاب)

از یاقوت
پا به پای باران
اطلاعات کتاب
نویسندههدایت الله بهبودی
مرتضی سرهنگی
موضوعدفاع مقدّس
زبانفارسی
تعداد جلد۱
تعداد صفحات۵۴
قطعرقعی
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات سوره مهر
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۴
شابک۹۷۸۹۶۴۴۷۱۷۲۱۵
وبسایت ناشرhttps://sooremehr.ir/
نسخه الکترونیکینسخه الکترونیک کتاب پا به پای باران


پابه‌پای باران با عنوان فرعی دو گزارش از خرمشهر کتابی ۵۴ صفحه‌ای از مرتضی سرهنگی و هدایت‌الله بهبودی است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل دو گزارش از خرمشهر در زمان جنگ تحمیلی است. گزارش اول، مربوط به ۲۱ تا ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۷ و گزارش دوم، مربوط به ۸ تا ۱۰ آذر سال ۶۸ است.

نویسندگان چندی پس از خاموشی جنگ در خرمشهر و آبادان به آن شهر رفته و از آن مناطق گزارش تهیه کرده‌اند. آنان از جاده اهواز به خرمشهر می‌روند و این مسیر را که هنوز زخم‌های جنگ را بر پیکر خود دارند، توصیف می‌کنند.

این کتاب تا سال ۱۳۹۴، بیست و دو بار تجدید چاپ شده بوده است.

برشی از کتاب

"چشمک ستاره‌ها روی مخمل سرمه‌ای آسمان، عادی بود. انگار لشکر ستاره‌ها در پشت خاکریز راه شیری، سنگر گرفته‌اند تا برای همیشه یاد مردانی را که از روی همین خاک به آسمان راه گشودند، پاس بدارند. لابد آن بالاها غلغله‌ای است! حکایت این خاک، قصه ناتمامی است که از قَرَن تا رَبَذه خوانده شد و از آنجا به کربلا رسید. امتداد این صحاری مظلوم، پای خود را به این خاک پرستاره رساند تا آفتاب ظهور، نقطه پایانی بر این قصه باشد. در کنار این بوته بزرگ عشق ایستاده‌ایم تا رنگ پریده کاغذ را با نام سرخ شلمچه درآمیزیم. رنگ منظومه‌ای که از یادگار بسیج بر پشت این خاک آرمیده است."



«۶۷/۱۲/۲۴: دورنمای آبادان غیر از انبوه دکلهای نقره‌ای و نخل‌های سبز با تأسیسات قد کشیده پالایشگاه که از باز دم‌های سیاه آ» خبری نبود معلوم می‌شود. این صحنه‌ها قبل از اینکه برگ ترددمان اجازه ورود به آبادان را از دژبان‌های سمج بگیرد روی شیشه‌های فتوکرومیک عینک‌هایمان نشسته بود. آبادان با ویرانی آغاز می‌شود، درست مثل خرمشهر امّا آبی‌پوش‌های شرکت نفت با آن قد و قواره صنعتی‌شان مهره «آباد» ی را به «الف و نون» این شهر پیچ می‌کنند تا چراغ زندگی از لابه‌لای «بریم» های خاموش روشن شود. سَرفَرمانداری شلوغ‌تر از آن بود که فکر می‌کردیم. آن‌ها مجال حرف زدن را به عکاس ما نداده بودند تا چه رسد به اینکه پای سفره ضبط صوت بنشینند! سعید صادقی با گرفتن چند عکس از صلیب ترکش‌خورده کلیسا، که حالا فرمانداری شده، عصبانیتش «نور» دید. در همین‌جا بود که با محمود آشنا شدیم. تازه‌جوان بود. سرش را با نمره چهار تراشیده بود و از قرار معلوم رفت و آمدی هم در فرمانداری داشت.»


«من در سن ۵۸ سالگی به همراه گروهی از معلولان به خرمشهر برگشتم. وقتی رسیدم، شنیدم که دو پسرم شهید شده‌اند… وقتی از خانه پورحیدری‌ها بیرون می‌زنیم، نم مه چشمان ما را گرفته است. هنوز هم به خودمان نیامده‌ایم! چطور می‌شد دنیای بزرگ آنان در این حیاط چهل متری جای گیرد و خبر آن از همین ده متری زنبق بیرون نرود.

طنین شعرهای شعرای گمنام صحن مسجد جامع را پوشانده است. کلماتی که باید از بستر یک ذهن موزون برخیزد و قامت‌هایی را بسراید که به اشاره ولایت ایستاده بودند. کلماتی که آمده بودند تا شاخه گلی از غزل یا رباعی را به گلزار شهدای خرمشهر هدیه کنند. کلماتی که بعد از این باید با لباس پاسداری از حجله خانه پورحیدری‌ها و از کوچه‌هایی مثل ده متری زنبق، از خیابان‌هایی چون طالقانی، از شهری مثل خرمشهر و از یادهایی مثل جهان‌آرا، موسوی و… دفاع کنند تا خواندنی بشوند و ماندنی، برای همیشه.

تقریظ رهبر انقلاب

تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب پابه‌پای باران به تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۷۰

رهبر انقلاب در تقریظی که بر کتاب پا‌به‌پای باران در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۷۰ داشتند، نوشته‌اند: «این دو نوشته، گویا، پرسوز، دردمندانه و هنرمندانه است. دست این عزیزان درد نکند که درد دل غریبانه‌ی یک شهر، بلکه یک ملت را چنین پرمهر و دلسوز، روایت می کنند - تاریخ ما بعدها نه فقط خرمشهر و جوانها و پدر و مادرهای مقاوم آن را، که این دلها و وجدان های بیدار و حق جو و حق گو را نیز، ستایش خواهد کرد که نگذاشتند قصه‌ی جهادی به آن عظمت در لا بلای یاوه گوئیها و هرزه درائیهای زمانه گم شود. درود بر بهبودی‌ها و سرهنگیها ..»[۱]

گفتاورد

هدایت‌الله بهبودی درباره کتاب می‌گوید: «کتاب پابه‌پای باران به صحنه‌هایی اشاره دارد که دقیقاً به اتمام جنگ تحمیلی از مناطق جنوبی کشور و دو شهر آبادان و خرمشهر اشاره دارد. در این گزارش‌ها تلاش کردم تا چهره و نمایی را از شهر‌های استان خوزستان، بعد از پایان هشت سال دفاع مقدس با کمک کلمات به تصویر بکشم. گزارش‌های موجود در کتاب، مربوط به سال‌های ۶۷ و ۶۸ بوده و در این گزارش‌ها هرآنچه از جبهه‌های جنوب، مناطق جنگی، خانه‌ها و مردم جنگ‌زده دیدم، در گزارش نقل کردم و در محتوایی برای کتاب پابه‌پای باران قرار دادم. کتاب پابه‌پای باران، سراسر توصیف زخم‌های جنگ بر پیکر شهر‌هایی است که زمانی آباد و مرکز زندگی عده زیادی از هم‌میهنان بودند. کتاب پابه‌پای باران، تصویر شهر‌ها پس از جنگ تحمیلی است.»[۲]

بهبودی پیرامون علت نام‌گذاری کتاب پابه‌پای باران بیان کرد: «ما در دو فصل پاییز و زمستان آنجا بودیم که باران فراوانی می‌بارید؛ بنابراین اگر اسم کتاب را پابه‌پای باران گذاشتیم، از جهت همراهی آب‌وهوا با سفر ما بود.»[۳]

ایشان درباره نحوه نگارش این دو گزارش بیان داشت: «تخصص من و همکارم، مرتضی سرهنگی روزنامه‌نگاری بوده است. از آنجا که یک روزنامه‌نگار، همه مشاهدات خود را می‌نگارد، شروع به نگارش و ثبت آنچه دیده بودیم، کردیم؛ به‌ویژه مشاهداتی که جنبه خاصی داشت و تکرارنشدنی بود.» ایشان افزود: «کتاب، پیش از اینکه گزارش رودررو از آنچه ما دیده‌ایم باشد، بیشتر شبیه نثری ادبی است که نشان‌دهنده تأثیر عمیق جنگ تحمیلی بر این مناطق بود؛ مناظری که در عمق ذهن ما جای گرفت؛ لذا تأثیر آنچه مشاهده و احساس کرده بودیم، در قالب کلمه‌ها خود را نشان داد و گزارشی از محیط و شرایط حاکم بر منطقه را در آن زمان روایت کرد. ما واقعاً از ویرانه‌ای کامل گزارش تهیه کرده‌ایم. ویرانه‌ای به نام خرمشهر که به دست اشغالگران به این صورت درآمده بود، توصیف تمام کوچه‌های پوشیده، آسفالت‌های خمپاره‌خورده، دیوار‌های ازهم‌شکافته، سقف‌های پاره‌شده، خصوصاً صحنه‌هایی که در گمرک بود و بلا‌هایی که ترکش گلوله‌ها، دیوار‌ها را شبیه آبکش آشپزخانه کرده بود.» ایشان در ادامه افزودند: «هنگام تهیه گزارش، احساس می‌کردم تمام آنچه در دو شهر آبادان و خرمشهر بعد از جنگ دیده‌ام، هزاران حرف نگفته در دل دارد؛ حتی گاهی صدای خمپاره‌ها را در برخورد با دیوار‌ها مجسم می‌کردم؛ لذا تلاش کردم تا گزارش را به شیوه‌ای بنویسم که مخاطب، خود را به‌جای من بگذارد و تحت تأثیر قرار بگیرد.»[۴]


ماجرای انتشار

هدایت‌الله بهبودی دربارهٔ کتاب می‌گوید: «کتاب پابه‌پای باران به صحنه‌هایی اشاره دارد که دقیقاً به اتمام جنگ تحمیلی از مناطق جنوبی کشور و دو شهر آبادان و خرمشهر اشاره دارد. در این گزارش‌ها تلاش کردم تا چهره و نمایی را از شهرهای استان خوزستان، بعد از پایان هشت سال دفاع مقدس با کمک کلمات به تصویر بکشم. گزارش‌های موجود در کتاب، مربوط به سال‌های ۶۷ و ۶۸ بوده و در این گزارش‌ها هرآنچه از جبهه‌های جنوب، مناطق جنگی، خانه‌ها و مردم جنگ‌زده دیدم، در گزارش نقل کردم و در محتوایی برای کتاب پابه‌پای باران قرار دادم. کتاب پابه‌پای باران، سراسر توصیف زخم‌های جنگ بر پیکر شهرهایی است که زمانی آباد و مرکز زندگی عده زیادی از هم‌میهنان بودند. کتاب پابه‌پای باران، تصویر شهرها پس از جنگ تحمیلی است.»

بهبودی پیرامون علت نام‌گذاری کتاب پابه‌پای باران بیان کرد: «ما در دو فصل پاییز و زمستان آنجا بودیم که باران فراوانی می‌بارید؛ بنابراین اگر اسم کتاب را پابه‌پای باران گذاشتیم، از جهت همراهی آب‌وهوا با سفر ما بود.» ایشان دربارهٔ نحوه نگارش این دو گزارش بیان داشت: «تخصص من و همکارم، مرتضی سرهنگی روزنامه‌نگاری بوده است. از آنجا که یک روزنامه‌نگار، همه مشاهدات خود را می‌نگارد، شروع به نگارش و ثبت آنچه دیده بودیم، کردیم؛ به‌ویژه مشاهداتی که جنبه خاصی داشت و تکرارنشدنی بود.»

ایشان افزود: «کتاب، پیش از اینکه گزارش رودررو از آنچه ما دیده‌ایم باشد، بیشتر شبیه نثری ادبی است که نشان‌دهنده تأثیر عمیق جنگ تحمیلی بر این مناطق بود؛ مناظری که در عمق ذهن ما جای گرفت؛ لذا تأثیر آنچه مشاهده و احساس کرده بودیم، در قالب کلمه‌ها خود را نشان داد و گزارشی از محیط و شرایط حاکم بر منطقه را در آن زمان روایت کرد. ما واقعاً از ویرانه‌ای کامل گزارش تهیه کرده‌ایم. ویرانه‌ای به نام خرمشهر که به دست اشغالگران به این صورت درآمده بود، توصیف تمام کوچه‌های پوشیده، آسفالت‌های خمپاره‌خورده، دیوارهای ازهم‌شکافته، سقف‌های پاره‌شده، خصوصاً صحنه‌هایی که در گمرک بود و بلاهایی که ترکش گلوله‌ها، دیوارها را شبیه آبکش آشپزخانه کرده بود.» ایشان در ادامه افزودند: «هنگام تهیه گزارش، احساس می‌کردم تمام آنچه در دو شهر آبادان و خرمشهر بعد از جنگ دیده‌ام، هزاران حرف نگفته در دل دارد؛ حتی گاهی صدای خمپاره‌ها را در برخورد با دیوارها مجسم می‌کردم؛ لذا تلاش کردم تا گزارش را به شیوه‌ای بنویسم که مخاطب، خود را به‌جای من بگذارد و تحت تأثیر قرار بگیرد.»

و اینگونه آقایان بهبودی و سرهنگی کتاب را با تشبیهات روح بخش و کلمات روح دلنواز آغاز کردند:

«چشمک ستاره‌ها روی مخمل سرمه‌ای آسمان، عادی بود. انگار لشکر ستاره‌ها در پشت خاکریز راه شیری، سنگر گرفته‌اند تا برای همیشه یاد مردانی را که از روی همین خاک به آسمان راه گشودند، پاس بدارند. لابد آن بالاها غلغله‌ای است! حکایت این خاک، قصه ناتمامی است که از قَرَن تا رَبَذه خوانده شد و از آنجا به کربلا رسید. امتداد این صحاری مظلوم، پای خود را به این خاک پرستاره رساند تا آفتاب ظهور، نقطه پایانی بر این قصه باشد. در کنار این بوته بزرگ عشق ایستاده‌ایم تا رنگ پریده کاغذ را با نام سرخ شلمچه درآمیزیم. رنگ منظومه‌ای که از یادگار بسیج بر پشت این خاک آرمیده است.»[۵]

پانویس

  1. «معرفی کتاب پابه‌پای باران:بوی باروت به مشام نمی‌رسد». ۲۴ آبان ۱۴۰۱. دریافت‌شده در ۱۶ تیر ۱۴۰۳.
  2. «معرفی کتاب پابه‌پای باران:بوی باروت به مشام نمی‌رسد». ۲۴ آبان ۱۴۰۱. دریافت‌شده در ۱۶ تیر ۱۴۰۳.
  3. «معرفی کتاب پابه‌پای باران:بوی باروت به مشام نمی‌رسد». ۲۴ آبان ۱۴۰۱. دریافت‌شده در ۱۶ تیر ۱۴۰۳.
  4. «معرفی کتاب پابه‌پای باران:بوی باروت به مشام نمی‌رسد». ۲۴ آبان ۱۴۰۱. دریافت‌شده در ۱۶ تیر ۱۴۰۳.
  5. «پا به پای باران». دریافت‌شده در ۲۲ خرداد ۱۴۰۳.