پادشاهان پیاده (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | بهزاد دانشگر محمدعلی جعفری |
موضوع | پیادهروی اربعین |
زبان | فارسی |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات عهد مانا |
پادشاهان پیاده کتابی داستانگونه با موضوع پیادهروی است. این کتاب نوشته بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری بوده و انتشارات عهد مانا آن را به چاپ رسانده است.
درباره کتاب
کتاب پادشاهان پیاده، سفرنامه بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری در پیادهروی اربعین حسینی است. ایشان سفرنامه خود را از زبان گروهی از هوادارن حسینی که در ایام اربعین به سمت کربلا در حرکتند، روایت میکنند. نویسندگان کتاب برای پوشش دادن کامل روایتهای سفر اربعین، از دو مترجم عربی و انگلیسی زبان کمک گرفته و در پای صحبت مردمانی از کشورهای مختلف نشستهاند. نویسندگان، در نقل مطالب سعی بر کمترین دخل و تصرف داشتهاند تا در حد امکان صفا و معصومیت کلام و لحن واقعی زائران حفظ شود.[۱]
نویسنده
بهزاد دانشگر، نویسنده و رماننویس اهل ایران است. وی مدیر دفتر ادبیات داستانی مرکز آفرینشهای ادبی است. آثاری همچون بی برادر، ماه بلند، دخترها باباییاند، آفتاب در محراب، نفس، تولد یک انقلاب از جمله آثار منتشر شده بهزاد دانشگر است.
برشی از کتاب
از سال پیش که گفتند با کارت ملی هم میشود رفت کربلا. دلم میخواست بیایم. من مشمول خدمت بودم. گفتم: بهبه چقدر خوب! ما هم برویم ببینیم چه جوریه. پارسال قبل از اینکه من بیایم گفتند با کارت ملی حق ندارید بیایید. منصرف شدم. بعد شنیدم آخرهایش بچهها با کارت ملی هم رد شده بودند. واقعاً حالم بد شد. حس کردم جاماندهام. حس عقبماندن داشتم توی زندگیام. نمیگویم روزشماری کردم، ولی دلم میخواست که امسال اینجا باشم.
امسال هم مشکلاتی پیش پایم بود، اما توی دلم این بود که امام حسین است و میشود. حالا یک مدل دیگر میگفتم. میگفتم ما میرویم عرض ادب کنیم. اگر تا دم مرز هم رسیدم و نشد رد بشویم، عرض ادب میکنیم و برمیگردیم. اگر طلبید هم که میرویم.
من قبلاً مفهوم واژهٔ «طلبیدن» را نمیدانستم میگفتم: «طلب چیه؟ پاشو برو دیگه. خودت برو!»
ولی پارسال لیاقتش را نداشتم که برسم به اینجا. با همان کارت ملی خیلیهای دیگر آمدند، اما من نتوانستم. امسال واقعاً طلبید و الآن اینجا هستم. بدون پاسپورت و ویزا رد شدیم. البته کارمان درست نبود و ریسک بود، ولی دیگر نمیتوانستم بنشینم توی خانه.
قبل از این خیلی منطقی بودم. تلاش میکردم احساساتی نباشم. هنوز هم خیلی منطقیام. برای همین هم تحت تأثیر نوحه و روضه نبودم. اما بعد از حرکت از حرم حضرت علی علیهالسلام آمدیم توی راه تا به یک موکب ایرانی رسیدیم. ستون ۲۰۱ تقریباً، از خستگی داشتم میرفتم تو اغما، گنگِ گنگ بودم. فقط میخواستم بنشینم. یک روضه شروع شد. خواننده داشت از معرفت و شناخت خودش نسبت به امام حسین میخواند. یکهو گریهام گرفت. اشک ریختم. عمق مطلب را که پیدا کردم، حس کردم خالی شدم. از آن حس اغما درآمدم. قبلاً میگفتم: «خب چیه این مردم رو به گریه میاندازن». تو این روضه یک نفر انگار به نیابت از من خیلی از حرفهایم را زد. بعدازاین روضه خالی شدم، آرام شدم. نشستن پای این روضه پریشانیام را گرفت.[۲]
پانویس
- ↑ «معرفی کتاب پادشاهان پیاده». دریافتشده در ۴ مهر ۱۴۰۳.
- ↑ «برشی از کتاب پادشاهان پیاده». دریافتشده در ۴ مهر ۱۴۰۳.