چه کسی ماشه را خواهد کشید (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | رحیم مخدومى |
موضوع | کتاب مذهبی انقلاب دفاع مقدس نوجوان |
زبان | فارسی |
تعداد صفحات | ۷۱ |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۰ |
شابک | 3-900-471-964-978 |
وبسایت ناشر | انتشارات سوره مهر |
چه کسی ماشه را خواهد کشید کتابی به قلم رحیم مخدومی، براساس زندگی شهید غلامعلی پیچک است.
درباره کتاب
«چه کسی ماشه را خواهد کشید» دوازدهمین کتاب از مجموعه کتابهای قصه فرماندهان است که ابتدا داستانهایی از شهید غلامعلی پیچک روایت میکند و سپس زندگینامه وی را به تصویر میکشد.
رحیم مخدومى در کتاب چه کسی ماشه را خواهد کشید نشان میدهد که این شهید تا چه اندازه پرشور، بانشاط، شوخطبع و صمیمی بود و هر زمان نیازی احساس میکرد، برای کمک اول صف میایستاد و آستین همت بالا میزد. او بسیار شجاع و باهیبت و در عین حال، گوش به فرمان امام خمینی (ره) بود.
داستان سوم کتاب چه کسی ماشه را خواهد کشید به روایت آماده شدن این شهید جهت ترور یکی از افسران خائن پهلوی میپردازد. اتفاقها مطابق برنامه پیش میرود تا اینکه همه چیز تغییر میکند.
ششمین داستان نیز به روایت داستان غلامعلى پیچک برای آرام نمودن یک جوان بسیجی میپردازد که در آن وی تصمیم میگیرد روح پدر جوان را احضار کند تا او بتواند کمی با پدرش صحبت کند. غلامعلى پیچک یک پتو و یک قیف طلب میکند و سپس از جوان میخواهد که به درون قیف نگاه کند تا روح پدرش حاضر شود و ناگهان جوان با اتفاقات عجیبی رو به رو میشود.[۱]
درباره نویسنده
رحیم مخدومی در سال ۱۳۴۵ در ورامین متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته علوم تربیتی ادامه داده است. وی از معلمین دلسوز کشور است و در عین حال با بسیج، سپاه، جهاد سازندگی و سازمان تبلیغات اسلامی همکاری داشته است. مخدومی در حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس فعال بوده و کتابهایی به رشته تحریر در آورده است.[۲]
بُرشی از کتاب
راستش قصد نداشتم اینقدر بیپرده و صریح قهرمان داستان را لو بدهم، اما نمیدانم چرا افسار قلم از دستم در رفت. غلامعلى خودش بود که بىپرده آمد جلو. برخلاف همیشه که با پرده مىگریخت! اینبار آمد جلو تا بگوید؛ شما دو نفر چه مىخواهید افتادهاید دنبال من؟ تهران که بودم رهایم نکردید. وارد دانشگاه شدم، تعقیبم کردید. عملگى کردم، زیر ذرهبینم قرار دادید. حالا صدها کیلومتر راه را پیموده و آمدهام به سیستان و بلوچستان تا از نگاههاى جست و جوگر شما در امان باشم. اما مگر مىگذارید؟ مثل جن یکهو ظاهر مىشوید.
اصلاً شما این کپر را از کجا پیدا کردید؟ من بالاخره باید از راز کارهاى شما سر در بیاورم. چه کسى راپورت مرا به شما میدهد؟ لطفاً حرف آخرتان را اول بگویید و زود بروید دنبال کارتان. چه مىخواهید از جان من؟ رک و پوست کنده بگویید. مىخواهید مرا حلّاجى کنید؟ بسمالله. من غلامعلى پیچک هستم، فرزند اسماعیل. بعد از انقلاب که دانشگاهها تعطیل شد، وارد جهاد سازندگى شدم تا شاید سهمى در سازندگى این کشور خراب داشته باشم.
به دنبال خرابترین جا، مىگشتم، سر از سیستان و بلوچستان در آوردم. وقتى آمدم اینجا دیدم بچهها معلم ندارند. گفتم کدام سازندگى واجبتر از انسانسازى است؟ بعد دست به کار شدم. حالا من شدهام معلم بچههاى ابتدایى، امّا در این روستاى کپرنشین مگر معلمى به این سادگیهاست؟ تا مىخواهم یک درس بدهم، یک درس دیگرى سر راهم سبز مىشود.
یک روز میآیند و مىگویند؛ آقا بدو که باران یکى از کپرها را روى سر اهلش خراب کرد!
من و بچهها به ناچار درس را ناتمام گذاشته، میرویم به کمک اهل آن کپر.[۳]
پانویس
- ↑ «درباره چه کسی ماشه را خواهد کشید». دریافتشده در ۱۶ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «ایران کتاب/رحیم مخدومی». دریافتشده در ۱۶ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «درباره چه کسی ماشه را خواهد کشید». دریافتشده در ۱۶ شهریور ۱۴۰۳.