é همانطور که میدانید، ساحت دوم شایستگیهای تربیتی در سند تحول بنیادین، بهطور همزمان به مقولههای سیاسی و اجتماعی اختصاص یافته است. اگر موافق باشید، در این گفتوگو بیشتر به آن بخش» اجتماعی « بپردازیم که به نوعی بر امر» سیاسی «مقدم است. é در سند تحول بنیادین،» خانواده «به عنوان بنیادیترین هستة اجتماعی جامعه و اولین و مهمترین جایی که فرزند در آن» اجتماعی «میشود و ارزشها، باورها و هنجارها را فرا میگیرد، محوریت جدی دارد. در سند، بحث خانوادة صالح مطرح است که به جامعة صالح منجر میشود. این ادبیاتی است که در علوم اجتماعی هم با آن رو به رو هستیم و نقش خانواده به عنوان هستة اصلی جامعه مطرح است. خانواده جایی است که فرزند نقشهاییً قرار است در جامعه بپذیرد، در آن» بازی «میکند و این را که بعداً » بازی نقش «در ارتباط با سایر اعضای خانواده انجام میشود. از نگاه تربیتی هم نظریة غالب این است که اصل تربیت قبل از هفت سالگی اتفاق میافتد که باز تأکیدی است بر نقش خانواده در تربیت انسان. همة اینها ما را به این نتیجه میرسانند که در» ساحت اجتماعی « تربیت، با یک سختهسته به اسم خانواده رو به روییم که اگر در آن تغییری رخ بدهد، میتوانیم امیدوار باشیم الیههای بعدی تعلیم و تربیت یعنی مدرسه، دانشگاه و … نقش مکمل آن را داشته باشند. é نقش» رسانه «در این میان چیست؟ é نظراتی که حول رسانه شکل گرفته اند، به اثرگذاری رسانه بر انواع نهادهای اجتماعی از جمله خانواده و بر فرایند ارتباط انسانی و اجتماعیشدن فرد توجه دارند. البته نظرات متعددی هستند در این باره که آیا رسانه در هویتیابی و اجتماعیشدن تأثیری» مجزا « از خانواده دارد یا اینکه نقش» مکمل «یا» متعارض «با تربیت رسمی و غیررسمی پیدا میکند؟ واضح است که»انتقال فرهنگ «نه از طریق توارث و ژنتیک، بلکه با آموزش و تربیت ممکن است. زمانی که رسانههای گستردة ارتباط جمعی وجود نداشتند، مهمترین روش انتقال فرهنگ، زندگی خانوادگی بود. اما بعد از گسترش رسانهها، با یک عامل مداخلهگر رامنشده در تربیت مواجه شدیم که از آن به عنوان» والد سوم «نام برده میشود. پس اگر از تعلیم و تربیت سیاسی و اجتماعی صحبت میکنیم، رسانه در کنار پدر و مادر نقش مهمی داشته است و دارد. é برگردیم به همان کلیدواژة» اجتماعی شدن «به غیر از خانواده، رسانه و سایر نهادها در این موضوع چه تأثیری دارند؟ é فرایند» اجتماعی شدن «،» جامعه پذیری «یا Socialization از خانواده شروع میً شود و معموال در مدرسه امتداد پیدا میکند. فرد مدام در معرض نقشهای گوناگون قرار میگیرد، آن نقشها را بازی میکند، قواعد حاکم بر هر موقعیت و هر نقش اجتماعی سیاسی با بازیکردن آموزش داده میشود و بعد از بازی کردن کمکم آنها پذیرفته میشوند. یکی از مهمترین این نقشها همین» دانشآموز « بودن است. بچهها حقوق و تکالیف خودشان را در مدرسه میآموزند. اینکه چه ساعتی بیدار شوند، چگونه در مدرسه قرار بگیرند، چه رفتارهایی انجام بدهند و … حاال یک نهاد جدید در فرایند اجتماعی شدن مداخله میکند به نام رسانه. رسانهها مجزا از خانواده و مدرسه، بچهها را در معرض نقشهای متنوعی قرار میدهند که پیش از این وجود نداشت. نقش گیمر بودن ۲، نقشهایی بسیار فراتر از موقعیت های واقعی نقش ابرقهرمانبودن که در جامعه با آن مواجه میشوند، و قواعد و هنجارهای این نقشهاً کامال ساختگی و متفاوت از جهان واقعی هستند. é این نقشها چطور در رسانهها اینقدر با زندگی واقعی متفاوت هستند؟ é ً مثال در بازیهای دیجیتال بچهها میتوانند سرپرستی یک موجود مجازی را به عهده بگیرند. او را تر و خشک کنند، پرستاری کنند، بخوابانند و بیدار کنند. کاری که در زندگی واقعی کمتر برایشان میسر است یا اگر هم هست، آثار و تبعات بهشدت متفاوتی دارد. اگر بچهای سرپرستی خواهر یا برادر کوچکتر را برای چند ساعت به عهده بگیرد و نتواند از پس آن برآید، آثار و تبعات واقعی دارد. اما در بازیهای دیً جیتال لزوماً این آسیب ها لمس نمیشوند و تبعات جدی ندارند. به بیان دیگر، ممکن است رسانهها با اعطای یک نقش به بچهها، آمادگی ذهنی خوبی در آنها ایجاد کنند، اما چون چرخة بازخورد کامل و دقیقی ندارند، باعث نبود تعادل در جامعهپذیری میشوند. برای مثال، نوجوان در بازی دیجیتال میتواند نقش یک جنگجو را بر عهده بگیرد و با حقوق و تکالیف آن آشنا شود و حتی آن را تمرین کند. اما جسم او آمادگی الزم برای جنگجو بودن را پیدا نمیکند. é به غیر از نقصی که در چرخة بازخورد رسانهها وجود دارد، چه موارد دیگری را باید در نظر داشت؟ é روندهای حاکم بر رسانههای جدید هم مجزا از واقعیتهای موجود، بر مخاطب اثرگذاری دارند. در جهان واقعی، برای پیشبرد بسیاری از کارها، ما ناچار از» تعامل «هستیم. اما در خیلی از بازیهای دیجیتال با» پولخرجکردن «یا» تخریب «و» ازبینبردن دیگران «پیشرفت حاصل میشود. این روندهای رسانهای فرایند جامعهپذیری را که باید بر دوستی و همکاری مبتنی باشد، به سمت غلبه و ستیزهجویی سوق میدهند. معلمان و مربیان باید بدانند، وقتی فرایند جامعه پذیری بچهها رسانه ای شد، عوارض و عواقبی خواهد داشت که در مدرسه بروز پیدا میکنند. ً مثال دانش آموزان نسل جدیً د احتماال بیشتر بر منافع شخصی خود تکیه میکنند، چون فیلمها و بازیهایی که دیدهاند اینگونه بوده است. در اکثر فیلمهای ابر قهرمانی، ابر قهرمان میتواند یکتنه مشکالت را رفع کند و به کمک دیگران نیاز ندارد. خیلی وقتها هم مسائل به کمک عوامل ماورایی یا پول یا علم یکشبه حل میشوند. در این داستانها همه به حرف ابر قهرمان گوش میدهند و او را به طور کامل میپذیرند. در صورتی که جوانان در زندگی اجتماعی سیاسی با مسائل متعدد و پیچیدهای طرف هستند که یکشبه حل نمیشوند. زندگی واقعی شامل مذاکرهکردنها، پذیرفتنها و حتی کوتاه آمدن هاست! مثال دیگر در داستان اکثر پویانمایی های جدید این است که پدر و مادر اشتباه فکر میکنند و اشتباه رفتار میکنند و بچهها درست میگویند و در طول فیلم با بزرگترها مخالفت میکنند و در انتهای فیلم هم معلوم میشود حق با بچهها بوده است! این تفاوت واقعیت و انتظارات برای نسل جوان دردسرساز خواهد بود. é به نظر میرسد این تصورات و انتظاراتِ جدید کمکم هویت نسل جدید را تغییر میدهند. éیکی از موضوعات مغفول در ایران و حتی در جهان، اثرات عمیق رسانه بر فرایند هویتیابی نوجوانان و جوانان است.» هویت «پاسخً به سؤال» من کیستم؟ «است. فرزندان ما معموال در سن نوجوانی به دنبال پاسخ این سؤال میگردند و اگر نتوانند پاسخ درستی برای آن بیابند، دچار» بحران هویت «میشوند. از گذشتههای دور، هر فردی که میخواهد از دوران کودکی عبور کند و به بزرگسالی برسد، از خودش میپرسد من با دیگران چه تشابه و چه تمایزی دارم؟ اینجا هر فردی ابتدا به» گروههای مرجع « خودش مراجعه میکرد و خودش را با آنان مقایسه میکرد.» خانواده « مهمترین گروه مرجع در طول تاریخ بوده است. بعد از آن» گروه همساالن «و در مرتبة بعد» دیگریهای مهم «مثل اسطورهها، الگوها و شخصیتهای مهم قرار داشتند. افراد خودشان را در برخی ویژگیها مشابه گروههای مرجعشان میکنند و در برخی ویژگیها برای خودشان نسبت به گروههای مرجع تمایز ایجاد میکنند. ً این گروههای مرجع سهگانه، در زندگیهای é احتماال سنتی خیلی هم با یکدیگر تعارض و افتراق نداشتهاند. ً همان الگوها و یعنی دیگری های مهم یک خانواده معموال اسطورههای فرزندان و گروه هم سن هم بودهاند. é اما االن رسانهها ترکیب این الگوها و فرایند هویتیابی را برهم زدهاند. رسانههای نوین بستهای بسیار متنوع از امکانات هویتی در اختیار انسان قرار دادهً اند. اگر قبال افراد برای انتخاب ظاهر و لباس و خرده فرهنگ و گویش گزینههای زیادی روی میز نداشتند، امروز در کیوسک رسانههای اجتماعی تعداد نامحدودی امکان هویتی عرضه میشود. افراد حتی برای انتخاب جنسیت بیولوژیک خود هم امکانات هویتی دارند! انبوه چهرههای ریز و درشت هنرمندان، بازیگران، خوانندهها، چهرههای مشهور و … تکثر منابع هویتی را بهدنبال داشتهاند؛ به گونه ای که نوجوانان دچار» سرگردانی هویت «شدهاند. دو نتیجه برای» سرگردانی هویت «قابل تصور است: اول اینکه خیلی زود یک الگو مثل یک بازیکن فوتبال یا یک گروه موسیقی را انتخاب و تمام زندگیاش را وقف شبیه شدن به او میکند. به این حالت» توقف هویت «میگویند. é در واقع یک» بُت «مییابد و میپرستد! é ً دقیقاً در مطالعات فرهنگ شهرت از همین اصطالح» بت « استفاده میکنند؛ منتها بتی که تاریخ انقضا دارد و هر لحظه ممکن است خود رسانهها آن را به زیر بکشند. حالت دوم آن است که سرگردانی هویت به» پراکندگی هویت «منجر بشود. یک هویت چهل تکه که هر بخش آن شبیه یک جماعت و جمعیت است و حتی میتواند قطعات متضاد داشته باشد. این وضعیت را متأسفانه در نوجوانان امروزی زیاد میبینیم. é مدرسه در این وضعیت چه میتواند بکند؟ é پرورش تفکر انتقادی در مدرسه میتواند به» افسونزدایی «از منابع هویتی متکثر در فضای رسانهای منجر شود. بچهها با تقویت قوای عاقله باید هشیار شوند و بفهمند چقدر از ابرقهرمانیها و چهره سازیهای رسانهای واقعی اند و چقدر جلوههای ویژه و گریم هستند! خیلی از زیباییهای مسحورکننده با کمک قاببندیهای حرفهای و فیلترهای جادویی دوربینهای دیجیتال خلق شده و واقعی نیستند. بچهها باید بین هویتهای رسانهای و هویتهای واقعی تمایز قائل شوند. در غیر اینصورت دچار بیصبری، توهم و افسردگی خواهند شد. معرفی الگوهای مناسب در فرایند هویتیابی نوجوانان و ایجاد بسترهایی برای آزمون و خطاهای هویتی دانشآموزان از دیگر وظایف مدرسه است. بچهها در خود مدرسه میتوانند» بازی نقش « داشته باشند و با مسئولیتها و تکالیف نقشهای واقعی زندگی آشنا شوند. مدرسه باید فعاالنه وارد شود و نگذارد فرایند هویتیً ابی کامال به رسانه واگذار شود. مدرسه باید دانشآموزان را در مسیر شکل گیری گروههای اجتماعی در معرض کارگروهی قرار دهد تا بچهها با مفاهیم همدلی، مسالمت جویی، بردباری اجتماعی و مسئولیتپذیری که در دنیای رسانهها کمرنگشده است، آشنا شوند. آخرین نکته هم آموزش و تمرین مسئولیتپذیری اجتماعی در رسانههاست. بچهها در مدرسه باید یاد بگیرند چطور رفتارهای بهظاهر عادی و حتی غیرجدی آنها در رسانههای اجتماعی میتواند تبعات جدی و جبران ناپذیری برای خودشان و دیگران داشته باشد. حریم خصوصی، پرخاشگری، تعرض به آبرو و حیثیت دیگران و قلدری مجازی موضوعاتی هستند که در مدرسه باید به موقع دربارة آنها با دانش آموزان صحبت کرد.[۲]
حسین حقپناه
زمینه فعالیت | سواد رسانه حوزه کودک و نوجوان |
---|---|
ملیت | ایرانی |
تحصیلات | کارشناسیارشد جامعهشناسی |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
حسین حقپناه کارشناس سواد رسانه، نویسنده و فعال حوزه کودک و نوجوان اهل ایران است. وی دارای مدرک کارشناسیارشد جامعهشناسی با گرایش مطالعات جوانان از دانشگاه تهران است. حقپناه در حال حاضر دانشجوی دکترای سیاستگذاری فرهنگی دانشگاه باقرالعلوم است. بهعنوان کارشناس رسانه در صدا و سیما حضور داشته و عضویت شورای تألیف کتاب سواد رسانهای و معاونت کودک و نوجوان مؤسسه تبیان را در کارنامه فعالیت خود دارد.
ما و نوجوان (سخنرانی حسین حقپناه در رویداد چهارسوق)
آثار
حسین حقپناه در عرصه سواد رسانه و حوزه کودک و نوجوان آثاری همچون کتاب «۱۵۰ هشتگ» را به نگارش درآورده است. علاوه بر آن مقالات متعددی نیز از این فعال رسانه بر جای مانده که برخی از آنها عبارت است از:[۱]
- معلم شیشهای!
- سواد رسانهای؛ آموزش رسانه ای، با تخفیف استثنایی!
- سواد رسانهای؛ دروازهبانی خبر
- سواد رسانهای؛ سم پاشی مجازی!
- سوپرمن و قانون بقای انرژی!
- شیب سواد رسانهای
- مروری بر کتاب ۱۵۰ هشتگ
- تیغ برّان برای که و چه ؟!
- تلویزیون چیز دیگری میگوید!
- اقیانوسی با عمق یک سانتیمتر!
- برنامه درسی؛ مدرسه جهانی اطلاعات؛ فرصتها و تهدیدات دنیای دیجیتال برای پژوهش و آموزش
- برنامه درسی؛ رژیم رسانهای
گفتاورد
پانویس
- ↑ «معرفی آثار حسین حقپناه». دریافتشده در ۱۱ مهر ۱۴۰۳.
- ↑ «گفتوگو با حسین حقپناه» (PDF). دریافتشده در ۱۱ مهر ۱۴۰۳.