خاطرات شیطان (کتاب)

از یاقوت
خاطرات شیطان
طرح روی جلد
طرح روی جلد
اطلاعات کتاب
نویسندهغلامرضا حیدری ابهری
موضوعکودکانه و پندآموز
زبانفارسی
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات جمال


خاطرات شیطان مجموعه‌ای از بیست داستان کوتاه کودکانه و پندآموز که با الهام از متون دینی، وسوسه‌ها و شگردهایی را که شیطان برای فریب آدم‌ها به کار می‌گیرد را بیان می کند. این کتاب توسط غلامرضا حیدری ابهری نوشته شده و توسط انتشارات جمال به چاپ رسیده است.

نویسنده

نویسنده و محقق حوزه تعلیم و تربیت کودکان اهل ایران است. او تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را در تهران گذراند. وی به خاطر علاقه به علوم دینی به شهر قم رفت. در حوزه علمیه قم، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد. وی توانسته در پاسخ‌گویی به سؤالات دینی کودکان و نوجوانان موفق عمل کند.

برشی از کتاب

امروز یک اتفاق بد برایم افتاد. اوه، اوه، اوه. دارم گریه می کنم، چون خیلی ناراحتم. گریه نکنم چه کار کنم؟ اوه، اوه، اوه. من یک ماه پیش کلی زحمت کشیدم تا مهسا با مرضیه قهر کند. آن موقع مهسا با مرضیه قهر کرد، ولی امروز با او آشتی کرد. الان همه ی ماجرا را برای تان تعریف می کنم. یک ماه پیش توی منچ بازی بین آن ها دعوا راه انداختم و مهسا با مرضیه قهر کرد. آن موقع خیلی کیف کردم، اما امروز همه ی زحمت هایم هدر رفت و بیچاره شدم. اوه، اوه، اوه. امروز تولد مهسا بود. مهسا همه ی دوستانش را برای این جشن دعوت کرد. مادر مهسا به او گفت: «عزیزم! برو مرضیه را هم برای جشن تولدت دعوت کن.» - آخر من با او قهرم. - می دانم، ولی برو با او آشتی کن و بهش بگو که به جشن تولدت بیاید. مهسا نیز حرف مادرش را قبول کرد. اوه، اوه، اوه. هر چه نصیحتش کردم با مرضیه آشتی نکند، گوش نداد. اوه، اوه، اوه. تندی رفت به خانه ی مرضیه و با او آشتی کرد. بعد هم به او گفت: «مرضیه جان! عصری جشن تولد من است. لطفا تو هم بیا. منتظرت هستیم.» چه روز بدی بود امروز. وقتی شما آدم ها با هم قهر می کنید، من با دمم گردو می شکنم و خیلی خوشحال می شوم. اما وقتی با هم آشتی می کنید، داغان می شوم. اوه، اوه، اوه. امروز مهسا اعصابم را خرد کرد. مهسا! خیلی بدی. تو مگر با مرضیه قهر نبودی؟ پس چرا با او آشتی کردی؟ اوه، اوه، اوه.[۱]

پانویس

  1. «بخشی از کتاب خاطرات شیطان». دریافت‌شده در ۲۸ مهر ۱۴۰۳.