در چشم باد (مجموعه تلویزیونی)

از یاقوت
در چشم باد
موضوعتاریخی
کارگردانمسعود جعفری جوزانی
نویسندهمسعود جعفری جوزانی
فیلمبرداریامیر کریمی
علیرضا زرین‌دست
کشورایران
زبانفارسی


در چشم باد مجموعه تلویزیونی ایرانی با موضوع بررسی وقایع سیاسی و اجتماعی سه بخش از تاریخ ایران در سال‌های ۱۳۰۰، ۱۳۲۰ و ۱۳۶۰ است. این مجموعه به کارگردانی و نویسندگی مسعود جعفری جوزانی در سال ۱۳۸۹ از شبکه یک پخش شد. این مجموعه یکی از بهترین و ماندگارترین سریال‌های تاریخ تلویزیون ایران و در زمرۀ سریال‌های «الف» صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود.

درباره مجموعه

در چشم باد وقایع سیاسی و اجتماعی سه بخش از تاریخ ایران را در سال‌های ۱۳۰۰، ۱۳۲۰ و ۱۳۶۰ بررسی می‌کند که بخش اول مربوط به پایان دورهٔ قاجار و آغاز زمامداری رضا پهلوی، بخش دوم مربوط به جنگ جهانی دوم و بخش سوم مربوط به بعد از انقلاب اسلامی ایران و آغاز جنگ ایران و عراق است.

تولید این مجموعه توسط مرکز سیما فیلم انجام شده و فیلمبرداری آن به مدت ۵ سال به طول انجامیده است. این مجموعه در ۴۴ قسمتِ ۵۰ دقیقه‌ای برای پخش از شبکه اول سیما تهیه و تولید شد و بازیگرانی همچون پارسا پیروزفر، اکبر عبدی، کامبیز دیرباز، سعید نیک‌پور، سحر جعفری جوزانی در آن به ایفای نقش پرداختند.

ساخت این سریال یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های سریال‌سازی در تلویزیون است که برای ساخت آن از ۴۸۰ لوکیشن استفاده شده و به بیش از ۱۰ شهرستان و استان دیگر و همچنین به کشور آمریکا سفر شده است.

خلاصه داستان

مجموعه تلویزیونی «در چشم باد» قصه زندگی خانواده‌ای است که رویدادها و لحظات تلخ و شیرین زندگی‌شان از دوره قیام میرزا کوچک خان جنگلی تا آزادسازی خرمشهر در آن به تصویر کشیده شده است. قصه از زمانی آغاز می‌شود که میرزا کوچک خان جنگلی، در گیلان علیه استعمار ایران توسط انگلیس و به‌واسطه رضاشاه قیام می‌کند و با این اقدام دوران پر حادثه تاریخ معاصر ایران آغاز می‌شود که سه دوره تاریخ ایران را بازگو می‌کند (قاجار، پهلوی، جمهوری اسلامی)

پدر خانواده معروف به «ایرانی» از یاران میرزا کوچک خان جنگلی است. پس از کشته شدن میرزا، ایرانی همراه خانواده‌اش به تهران کوچ می‌کند و با دایر کردن یک چاپخانه فعالیت‌های سیاسی‌اش را پی می‌گیرد.

در این سریال ۱۵۰ بازیگر در نقش‌های اصلی ایفای نقش کرده‌اند. «سعید نیک‌پور» نقش «حسن ایرانی» پدر خانواده را بازی می‌کند. او از ابتدای سریال در قصه حضور دارد و در فاز دوم با مرگ شخصیت ایرانی از قصه خارج می‌شود. ایرانی ۳ پسر و یک دختر دارد که نام یکی از پسرها «بیژن» است و نقش او را «پارسا پیروزفر» بازی می‌کند. «بیژن» خلبان است و پس از ترک نامزدش «ایران نخجوان» با بازی سحر جعفری جوزانی در جنگ جهانی دوم با متفقین می‌جنگد. او پس از جنگ دستگیر و به خارج از کشور تبعید می‌شود.

بیژن زمانی که اسیر می‌شود عشق دوران کودکی خود یعنی لیلی《ستاره صفراوه》را در ارتش شوروی پیدا می‌کند و به همراه او فرار می‌کند.

بیژن زمان جنگ ایران و عراق به ایران می‌آید و برای پیدا کردن پسرش مجبور می‌شود به جبهه برود. نقش پسر دیگر ایرانی به نام «نادر» را «کامبیز دیرباز» بازی می‌کند. «نادر» تاجر است و تمایل زیادی به دخالت در ماجراهای سیاسی ندارد. نقش همکار و دوست او را «رضا شفیعی‌جم» بازی می‌کند. اسد پسر کوچکتر خانواده در حمله هوایی متفقین به نیروی دریایی بندر انزلی به همراه یدالله بایندر کشته می‌شود. فاطمه دختر ایرانی گلاره عباسی با محمود دژگیر محمدرضا هدایتی ازدواج می‌کند.

بازیگران

بازیگر نقش
پارسا پیروزفر بیژن ایرانی
ستاره صفرآوه لیلی
سعید نیکپور میرزا حسن ایرانی
ماه‌چهره خلیلی گل‌نساء ایرانی
کامبیز دیرباز نادر ایرانی
حبیب‌الله عبدالرزاق حسام آقا
سحر جعفری جوزانی ایران نخجوان
لطافت یوسفی مه‌لقا
آرش تاج آقابزرگ
جلال پیشوائیان سرتیپ احمد خسروانی
لاله اسکندری فخرُالسادات سنگلجی
طناز طباطبایی فرنگیس
اکبر عبدی حسن آقا حسینی‌قشنگه
فخرالدین صدیق‌شریف حاج قاسم سنگلجی فصل
جهانگیر الماسی سرگرد اسفندیاری
محمدرضا هدایتی محمود دژگیر فصل
رضا شفیعی‌جم رضاقلی خان
گلاره عباسی فاطمه ایرانی
فریبا متخصص کبری خانم
مهدی کاسه‌ساز اسد ایرانی
محمد برسوزیان خالو کریم
هومن سیدی محمد جلیل‌نژاد
محمدعلی نجفی دکتر
سام درخشانی حسین طاهری
سعید راد رضاشاه
مصطفی زمانی عباس ایرانی
سیما تیرانداز شقایق دژگیر
مجید جوزانی حسن باقری
هادی کاظمی ابوالفضل
محمود استادمحمد یدالله سیاه
ابراهیم آبادی ناخدا
ارسلان قاسمی کودکی بیژن
بیتا توکلی کودکی لیلی
پوریا پوربهرامی کودکی نادر
سپنتا جعفری جوزانی کودکی حسن آقا حسینی‌قشنگه
وطن صفراُف ورتلوگن
پرویز بزرگی گروهبان روس (روسیه بلشویکی)
عاطفه صرفه‌جو
نیوشا ضیغمی رعنا
بهنام وارسته عباس ایرانی
هاشم روحانی تقی آژان
فرهاد بشارتی شعبون
حمیدرضا هدایتی سرلشکر احمد نخجوان
محمد ولایتی اسمال دستمالی
شهرام قائدی غفور
محمود پاک‌نیت بشیر
مهدی باقربیگی بسیجی اصفهانی
فتح‌الله جعفری جوزانی دکتر طبیب
مهدی فقیه اعلامیه‌خوان حکومت در بندرانزلی
اکبر رحمتی سلمانی در بندرانزلی
احمد رمضان‌زاده خالو قربان
زویا امامی تاج خانم
مجید گیاهچی میرزا کوچک خان جنگلی
اکبر سنگی دو نقش: یکی راپورت چی در کاروانسرا؛ و نقش دیگر سروان یداله امینی
شروین نجفیان پنجعلی
زهیر یاری رامیار سرخابی
فرخ نعمتی سرگرد مصطفوی
هوشنگ دیبائیان مأمور نظمیه
اکبر قدمی دریادار غلامعلی بایَندُر
پرویز شفیع‌زاده تیمسار ارتش رضاشاه
سیروس میمنت ستوان شهربانی در زمان رضاشاه
مسعود سخایی ناوسروان یداله بایَندُر
عسگر قدس یکی از اعیان در اواخر دوران احمدشاه
باقر صحرارودی یدالله
مهران مدیری دوبله به جای بازیگر نقش محمدعلی فروغی
کامران فیوضات سخنران مجنون حال
رحمان مقدم تیمسار ارتش رضاشاه
ابوالفضل زارع کار مقدم
احمد ایراندوست تماشاچی قلدر در سالن سینما

گفتاورد

ناگفته‌های تولید مجموعه در چشم باد، در گفت‌وگو با مسعود جعفری جوزانی

این داستان یک پزشک متخصص ایرانی است در خارج از کشور؛ بعد قصه برمی گردد به روزهایی پر از التهاب و عشق و یک خانواده ایرانی در شمال کشور وقتی پدر پا به پای میرزاکوچک خان برای آزادی مملکت می جنگد و همه هستند، حتی حسام تاجیک که همچون یک ایرانی غیور می جنگد و عشق می ورزد. حسام پدر لیلی است و بیژن و لیلی، همراه بخش بزرگی از تاریخ معاصرند. آنجا تقابل عشق به زندگی است با ناگزیر ی های جنگی مدام که همیشه به ملتی بزرگ تحمیل شده است. خانواده از آنجا متواری می شوند وقتی میرزا شکست می خورد و جنگلی ها پراکنده می شوند و بعد می آیند تهران تا باقی قضایا می رسد به انقلاب و فتح خرمشهر و در روز فتح خرمشهر داستان تمام می شود؛ داستان بی سرانجام در چشم باد که حالا در مسیر تندباد قرار گرفته است. بعد از بیشتر از هزار و ۲۰۰ دقیقه فیلمبرداری و ۳۰۰ دقیقه تدوین و ۷۰۰ دقیقه صداگذاری و بیشتر از ۶۰ درصد فیلمبرداری با شرکت تعداد زیادی از بازیگران مطرح مثل اکبر عبدی، پارسا پیروزفر، جهانگیر الماسی، محمدرضا هدایتی، رضا شفیعی جم، کامبیز دیرباز، سحر جعفری جوزانی، بازیگر معروف تاجیکستان عبدالرزاق و خیلی های دیگر. بعد از حدود چهار سال کار، بعد از چندین بار توقف و باز هم شروع و بعد این بار آخرین تعلیق. چندی قبل با برخی عوامل اصلی تسویه حساب شد و آنها رفتند سر کارهای دیگر؛ این بار هم شاید نوبت راوی اصلی این بخش از تاریخ تصویری معاصر باشد: مسعود جعفری جوزانی. گفت وگوی ما یک راست می رود سر اصل مطلب. در فضایی پر از حس های مبهم امید و ناامیدی برای ادامه کار. پرسیدم از در چشم باد چه خبر؟ - با تیم جدیدی که آقای کاسه ساز درست کرده بودند، کار به خوبی و به سرعت پیش رفت، اما متأسفانه در روزهای اخیر به نوعی با تعلیق مواجه شده که نگران کننده است. چند وقت است که با مدیر فیلمبرداری و دستیاران من تسویه حساب شده که این برای خود من هم گنگ است که دارد چه اتفاقی می افتد. منتهی با درایتی که آقای کاسه ساز دارد، احتمالاً قرار است کار راه بیافتد، اما اگر بنا باشد که چند ماهی را بیکار باشم ترجیح می دهم بروم یک فیلم کار کنم، چون بیشتر از پنج سال از عمر من صرف این کار شده و برخی فراموش کرده اند که من هم در این کشور فیلمساز بوده ام.

  • این پنج سال که می گویید از همان زمان شروع نوشتن سریال است یا کلید خوردن کار را می گویید؟

- از زمان شروع کل کار. من همان اوایل هم، بیشتر از یک سال بیکار بودم. آن بار هم کار به حال تعلیق درآمد. تهیه کننده مشکل داشت و بعد به صورت مقطعی حل شد که اخبارش هم به نشریات رسید. کار متوقف شد و به من هم اجازه ندادند فیلم دیگری را کار کنم. هر روز می گفتند که ممکن است چند روز دیگر کار شروع شود تا اینکه بالاخره حبیب الله کاسه ساز برای ادامه کار معرفی شد. قبل از آن محمدرضا تخت کشیان مسئول کار بود. بیش از چهار پنج ماه با آقای تخت کشیان به شکل مفصل همکاری کردیم.

  • فیلمنامه را کی نوشته بودید؟

- روی این فیلمنامه تحقیق زیادی کردم و الان درست یادم نیست که کی کار را شروع کردم. فکر می کنم سال ۸۰ یا ۸۱ کار را شروع کردم.

  • یعنی فیلمنامه را نوشتید و بعد با تلویزیون برای شروع کار و ساخت آن صحبت کردید؟

- نه. این فیلمنامه به مرور نوشته شد. یک طرح بود و بعد به کمک آقای جعفری جلوه که می شود گفت بخشی از نویسندگی کار را انجام دادند کار را ادامه دادیم. نه اینکه ایشان کار را نوشته باشد، منظورم این است که با کمک های فکری اش واقعاً نقش عمده ای داشت. فیلمنامه شکل گرفت. من خیلی احساس می کردم که دین بزرگی به کشورم دارم و واقعاً دلم می خواست این کار را بسازم تا بخشی از دینم را به ایران ادا کنم. نوع کار فاخر است. فیلمی است که ارزش های این ملت را نشان می دهد. تاریخ ناامن معاصر و فداکاری ها و جان فشانی هایی که مردم این کشور کردند تا کشور یکپارچه بماند. این برای من خیلی ارزش داشت که عمر و وقت بگذارم، از خودخواهی های خودم کناره گیری کنم و این فیلم را بسازم، اما متأسفانه این گیرها هست. بخش بزرگ آن هم زیربنای اقتصادی دارد. البته این را باید از تهیه کننده بپرسید.

  • آقای جعفری جلوه آن موقع چه سمتی داشتند؟

- ایشان مدیر شبکه یک سیما بودند و حالا معاون سینمایی وزیر ارشاد هستند. الان آقای برازش آن سمت را دارند. ایشان هم خیلی همکاری می کنند، اما به نظر می آید که به دلایلی این اتفاقات دائماً می افتد. من نمی فهمم برای چه. این مشکل من است، اما من دستم توی کار نیست که بدانم چه اتفاقی دارد می افتد. چرا کار این قدر کند پیش می رود، چرا ما داریم به سرعت فیلمبرداری می کنیم و با هیجان و انرژی مشغول کار هستیم و بعد ناگهان کار متوقف می شود و عوامل سه چهار ماه بدون حقوق می مانند؛ این خود به خود گروه را کند می کند.

  • سریال کی کلید خورد؟

- آبان ماه سال ۸۲. دقیقاً ۷۲ روز کار کردیم و بعد کار متوقف شد. بیشتر از یک سال خانه نشین شدم و بعد در اواسط بهمن سال ۸۳ مجدداً کار را شروع کردیم.

  • زمان این بیکاری مشخص بود؟ یعنی می دانستید که کار قرار است کی شروع شود؟

- نه. آن موقع قرار بود کار یا کاملاً متوقف شود یا شروع شود و تا انتها ادامه پیدا کند. آن یک سال قرار نبود متوقف شویم. گفتند قرار است ۱۰ روز دیگر شروع شود، بعد شد ۲۰ روز و هی اضافه شد تا شد بیشتر از یک سال. آن موقع وقتی این شرایط پیش آمد من برای یک فیلم سینمایی پروانه ساخت گرفتم. برای چگونه یاد بگیریم پیتزا بخوریم و خوشبخت باشیم . آن موقع با تغییر و تحول در تلویزیون مواجه شدیم و بعد هم متقاعدمان کردند که برگردیم و کار را ادامه بدهیم و فیلم سینمایی را کنار بگذاریم. کنار گذاشتیم. آقای کاسه ساز آمد. ایشان هم در شرایطی آمد که همه چیز به هم ریخته بود و واقعاً با پشتکار آمد جلو و این کار را انجام دادند و در ۱۵ بهمن ۸۳- همان طور که گفتم- کار کلید خورد. در اردیبهشت ماه ۸۴ مجدداً به خاطر نرسیدن پول، کار متوقف شد. من دوباره دو ماه و نیم خانه نشین شدم. در تیرماه دوباره آغاز کردیم و تا دهم اسفند ۸۴ هم همه چیز درست پیش رفت، اما از آن موقع کار متوقف شده و معلق است. نمی دانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

  • قضیه تسویه حساب با فیلمبردار و دیگر عوامل از کی مطرح شد؟

- نمی دانم. به هر حال الان با آنها تسویه حساب کرده اند و نمی دانم هدف چیست. اینها را باید از آقای کاسه ساز بپرسید. واقعاً نمی دانم.

  • قرارداد بازیگران چطور شد؟ شنیدم محمدرضا فروتن هم قرار بود در این سریال بازی کند.

- بله. آمد و خیلی هم لطف داشت، اما چون کار یک سال متوقف شد مجبور شد که برود برای کار دیگری قرارداد ببندد.

  • از این اتفاقات باز هم افتاد که شما به خاطر تعلیق و نامشخص بودن شرایط کار مجبور شوید از انتخاب های اول تان بگذرید؟

- من به هیچ وجه از انتخاب هایم ناراضی نیستم، اما به هر حال این حالت خیلی به ادامه کار لطمه زده است.

  • برای بازیگران دیگر چطور؟

- ... اگر آنها هم بروند قرارداد ببندند من دیگر نمی توانم کاری بکنم. چند ماه طول خواهد کشید که در صورت امکان آدم های جدیدی پیدا کنم.

  • مگر طبق قراردادی که شما با آنها دارید، می توانند بروند جای دیگر قرارداد ببندند؟

- نمی دانم. در مورد مسائل قرارداد عوامل بیشتر تهیه کننده می تواند پاسخگو باشد. قرارداد را تهیه کننده می بندد. من انتخاب کرده ام و آنها قرارداد می بندند.

  • بگذارید در مورد خودکار صحبت کنیم. اینکه یک سریال تاریخی با این ابعاد و مشخصات قرار است ساخته شود و طبیعتاً یک کار فرهنگی مهم است و برایش هم لابد برنامه ریزی شده است، چرا این قدر با سکته مواجه می شود؟

- بگذارید من یک توضیح بدهم. روند این گفت وگو طوری پیش می رود که کسی اگر آن را بخواند فکر می کند من با تهیه کننده مشکل دارم در حالی که این طور نیست. ایشان هم لابد مشکلاتی دارند که باید از خودشان بپرسید تا به شما پاسخ دهند. آقای کاسه ساز با پشتکار و تمام قامت آمدند برای انجام کار. چرا این اتفاقات می افتد را من نمی دانم. آنچه من می دانم همین اتفاقاتی است که افتاده و الان هم می افتد. من می دانم پول عوامل هیچ وقت سرموقع پرداخت نشده و الان هم که گفتم چه اتفاقاتی افتاده است. من می دانم که آدم های کار از لحاظ اقتصادی مشکل دارند و خسته شده اند، اما عشق به کار دارند. من می دانم اگر فیلمبردار کار عوض شود و دوباره قرار باشد یک فیلمبردار دیگر بیاید چهار ماه طول می کشد که ما بفهمیم از همدیگر چه می خواهیم و زبان همدیگر را بفهمیم. تا حالا سه فیلمبردار عوض شده است. اینها ضربه هایی است که دائماً به کار می خورد. دو ماه طول می کشد تا یک کار متوقف شده دوباره روی غلتک بیفتد. شوخی نیست که یک دفعه یک آدم کلیدی مثل فیلمبردار عوض شود.

  • شما با نوشتن و ساخت این کار دارید به نوعی تاریخ نگاری می کنید. آیا اینکه کار به این صورت متوقف می شود به این خاطر نیست که عوامل سازنده با این شیوه تاریخ نگاری شما موافق نیستند؟

- فکر نمی کنم اینطور باشد. به نظر من باید خیلی افتخار کنند و دوست داشته باشند و لذت ببرند چون تاریخ این مملکت دارد بازگو می شود. این را ابراز کرده اند. خود آقای ضرغامی هم ابراز خوشحالی کرده، آقای برازش خیلی ابراز علاقه شدید کردند و آقای جعفری جلوه هم که قبلاً مدیر شبکه یک بودند و خودشان دست اندرکار بودند. این حسی است که گفته می شود و به من انتقال داده می شود. خیلی ها هستند که مصرانه کار را پیگیری می کنند و دلمشغولی شان این است، کار ساخته شود؛ کاری که درباره تاریخ معاصر است با این ابعاد گسترده. به همین دلیل است که می گویم قضیه برای من گنگ است. اگر قضیه مشخصاً عنوان شود که مشکلی وجود ندارد.

  • شما گفتید که این کار را با عشق شروع کرده اید و بارها در فیلم ها و نوشته هایتان نشان داده اید که دغدغه تاریخ معاصر را دارید، اما حالا بیشتر به نظر می رسد که می خواهید تکلیف کار مشخص شود....

- خسته شده ام. حوصله کار را ندارم، اما دغدغه همیشگی من است. ما به جهان بد فهمانده شدیم. ما مورد ظلم و ستم قرار گرفتیم. کشور ما یک کشور بیطرف بود، اما در سال۱۳۲۰ اشغال شد. از کشور ما به صورت مجانی استفاده شده. بچه های ما را که در قلعه مرغی قیام کرده بودند، دادگاهی کردند و تبعید کردند به بصره. برای ما تحقیر ملی ایجاد شده. در ۲۸مرداد ما را تحقیر ملی کردند. حکومت ما را سرنگون کردند. تنها جایی که ما توانستیم دشمن را از خاک خودمان بیرون برانیم، جنگ ایران و عراق بود و ما صدام را بیرون کردیم که امروز جهان مبتلای به آن است. ۸سال با ما جنگ کرد و می خواست کشورمان را اشغال کند و ما توانستیم او را بیرون برانیم. ما با همه کمک های جهانی که به او می شد از کشور راندیمش و توانستیم به نوعی به یک تحقیر ملی پاسخ بدهیم و یک بار بالندگی به بچه هایمان بدهیم. چرا کشور ما اشغال شد و چرا غرامت جنگ ما پرداخت نشد. چرا از طرف هیچ جناح سیاسی به خاطر حضور و حمله متفقین به ایران، درخواست غرامت از آنها نشده است و نمی شود. ما یک کشور بیطرف بودیم، به ما حمله شد و متفقین در جنگ پیروز شدند. چرا هیچ کس آنها را به دادگاه نکشید که بگوید شما پیروز شده اید، اما خسارتی بر کشور ما وارد کرده اید، آدم های ما را بمباران کرده اید. پاسخ اینها را چه کسی می دهد؟ ما با کشوری جنگ نداشتیم.

  • سریال در چشم باد کدام دوره تاریخی را دربرمی گیرد؟

- تقریباً ۱۰۰سال از تاریخ ایران را دربرمی گیرد. درست است که ۶۲سال را می آییم جلو ولی ۱۰۰ سال تاریخ ایران را دربرمی گیرد. بدون آنکه شعاری بدهیم در تعقیب یک خانواده، عشقی که به زندگی در آدم ها وجود دارد و جنگ هایی که همیشه به آنها تحمیل شده را نشان می دهیم. نشان می دهیم که ما همیشه مظلوم تاریخ بوده ایم و همیشه هم نرفتیم غرامت این حقارت های ملی را پس بگیریم. درست است که این حماقت دولتمردان ما در سال ۱۳۲۰ بود که کشور ما را اشغال کردند. حرکت ها و نشانه های غلطی بود که در برابر این اشغال دارند، اما حالا دیگر ثابت شده که این اشغال یک کشور بی طرف بود که نه ارتش درستی داشت و نه قدرت و ثروت درستی که در مقابل نیروهای متفقین بتواند ایستادگی کند. این حمله کجای قوانین بین المللی جای می گیرد؟ من این را نمی فهمم و فکر می کنم که هنوز می شود خسارت این اشغال را از آنها گرفت یا حداقل ادعایش را مطرح کرد.

  • محوریت داستان فیلم چیست؟

- محوریت داستان یک خانواده است و عاشق بودن آنها. هر وقت که آنها می خواهند به وصال برسند و زندگی کنند، جنگی به آنها تحمیل می شود و مجبورشان می کند که بایستند و از کشورشان دفاع کنند. مشکلی اساسی که در ۱۰۰سال گذشته گریبان کشور ما را گرفته است؛ یک تاریخ ناامن.

  • ساخت سریالی با این عظمت باید عوامل انسانی خیلی گسترده ای داشته باشد. درست است؟

- تعداد خیلی زیادی با ما کار کردند. تعداد بسیار زیادی هنرپیشه تراز اول در سریال کار می کنند و واقعاً هم زحمت می کشند و با عشق کار می کنند. بیش از یکهزار و ۲۰۰ دقیقه فیلم گرفتیم. نزدیک به ۳۰۰دقیقه از فیلم مونتاژ شده، نزدیک ۷۰۰دقیقه از فیلم صداگذاری شده، کل سریال نزدیک به ۲هزار و ۵۰۰ دقیقه است و فکر می کنم چهل و چند قسمت قرار است باشد.

  • یعنی چند درصد کار فیلمبرداری شده؟

- نزدیک به ۶۰درصد.

  • قراری که گذاشته بودید این بود که فیلمبرداری به صورت کامل تمام شود و بعد پخش آن آغاز شود؟

- نه، اگر سکانس های خارج از کشور گرفته شود، کار می تواند خیلی زودتر پخش شود. قسمت های زیادی از آن آماده می شود. به هر حال من فکر می کنم بزرگترین مشکل ما نرسیدن به موقع بودجه است. کلیت پروژه به غیر از دو ماه و نیم که ما بیکار بودیم، در یک سال گذشته خوب بود.

  • یعنی مشکل همیشگی کار بودجه بوده؟

- بله. البته چیزی که من متوجه شده ام و به من گفته شده این است. این اطلاعاتی است که من دارم. به خاطر نداشتن بودجه کار عقب افتاده، کار ساعت سه بعد از ظهر شروع شده، کار دیر شروع می شده و به هر حال تقریباً همیشه بهانه این بوده.

  • از هر چه که می خواهم سؤال کنم باز می رسم به حاشیه. دلم می خواست بیشتر در مورد خود کار صحبت کنیم، اما نمی شود. یک نکته هم وجود دارد و آن اینکه به نظر من تاکنون در رسانه های تصویری ما خیلی کم به صورت واقع بینانه به تاریخ نگاه شده....

- ... من فکر می کنم کاری که ما انجام دادیم کاملاً قابل دفاع است. از متن تاریخ گرفته شده. حرف هایی که می زنیم به شدت مستند است. این را با جرأت می توانم بگویم که ما در هیچ کجای این سریال تحریف تاریخ نکرده ایم. شاید گاهی به خاطر سیر درام جا خالی داده باشیم از یک بخش از تاریخ، ولی واقعیت این است که هر حرف تاریخی که زده می شود عین متن تاریخ است. در واقع آنچه که گفتیم سندیت دارد و آنچه را که نگفتیم شاید به این دلیل بود که به داستان ما ربط نداشت. برای هر دیالوگ و حرفی من سند دارم.

  • مهم ترین منابع شما چه کتاب هایی بودند؟

- بیشتر از ۱۲۸ کتاب. تقریباً هر چه کتاب درباره تاریخ معاصر نوشته شده و از هر کسی که بوده، خوانده شد. حتی کتاب من و برادرم اشرف پهلوی هم خوانده شده. خاطرات مادر شاه هم خوانده شده. خاطرات هویدا و خیلی کتاب های دیگر که شاید ربطی به کار ما نداشت اما خوانده شد. حتی بخشی از مصاحبه هایی که در روزنامه های مصری انجام شده بود هم ترجمه و استفاده شد. خاطرات هر سیاستمدار آمریکایی، انگلیسی یا روسی اگر درباره ایران بوده خوانده شده. ما برای هر دیالوگی یک سند تاریخی داریم.

  • تاریخ شفاهی چطور؟

- مصاحبه های زیادی با افراد دست اندرکار انجام شد. با هر کسی که ممکن بود حرفی داشته باشد، صحبت کردیم. ویدئوی این مصاحبه هم هست که فکر می کنم می شود یک مستند در این باره تهیه کرد. از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ یک سری جزوه هایی چاپ می شد به اسم وقایع شهریور بیست که توسط خود افسران نوشته می شد که اینها همه خوانده شده و موجود است؛ کسانی که در قیام قلعه مرغی شرکت داشتند.

  • همه را خودتان مطالعه کردید؟

- من بودم. برادرم بوده. آقای انصاریان بودند. آقای دکتر عبدالکریم یونسی بوده و گروهایی که اسم نمی برم ولی همه بودند و ما رفتیم سراغشان و روی این قضیه کار کردند. فیلم از حدود سال های ۱۲۹۹ شروع می شود و در روز آزادی خرمشهر تمام می شود. وقتی به زمان معاصر می رسیم با بچه هایی که در فتح خرمشهر بودند هم صحبت کرده و کار کردیم.

  • با این همه زحمتی که کشیدید، خودتان ادامه کار را چگونه ارزیابی می کنید؟

- نمی دانم. راستش این روزها ناامید شده ام. من فکر می کنم عمر من کفاف نمی دهد که این فیلم تمام شود. این کندی وحشتناک موجود، پایان ندارد.

  • شما صبر مرحوم علی حاتمی را ندارید؟

- خسته شده ام، نه خسته از کار؛ از بطالت. از به هدر رفتن بی دلیل زمان خسته شده ام. عامل زمان در این کارها بزرگترین دلیل فرسودگی کار است. اینکه ما را جدی نمی گیرند برای اینکه کارمان را تمام کنیم. دلیل را هم نمی دانم. آقای ضرغامی هم دائماً دنبال این کار بودند که چرا تمام نمی شود. من نمی فهمم چرا؟ آقای ضرغامی وقتی که آمده بودند اولین سؤالشان بعد از بسم الله این بود که چرا این کار زودتر شروع نمی شود؟ من قبل از آنکه او برود تلویزیون، با آقای ضرغامی گفت وگو کرده بودم. چون پول زیادی می خواست که مسجد خرمشهر را در شهرک سینمایی دفاع مقدس بازسازی کنیم. من با ایشان تماس گرفتم و گفتند که تماس هایی می گیرند برای انجام این کار. یک سال پیش از آمدن آقای ضرغامی به تلویزیون بود. ایشان با خوشحالی گفته بودند که به ما کمک می کنند چون آزادی خرمشهر برای ایشان هم مسئله بزرگی است. برای همه ما اینگونه است.

  • فکر می کنید حالا چه کار می شود کرد؟

- نمی دانم. فکر کنم بخشی از این سؤالات که شما می پرسید برمی گردد به آقای کاسه ساز که تهیه کننده کار هستند. قطعاً ایشان اطلاعات بیشتری دارند. آنچه به من مربوط می شود این است که کار در این شرایط معلق شده است. تقریباً تعطیل شده. کاری که آدم های زیادی با عشق رویش سرمایه گذاری عاطفی کرده اند...[۱]

پانویس

  1. «ناگفته های تولید مجموعه در چشم باد، در گفت وگو با مسعود جعفری جوزانی». ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵. دریافت‌شده در ۲۷ شهریور ۱۴۰۳.