وقتی جنگ تمام شود (کتاب)
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | ساسان ناطق |
موضوع | دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
اطلاعات نشر | |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
وقتی جنگ تمام شود عنوان کتابی با موضوع دفاع مقدس است. این کتاب نوشته ساسان ناطق بوده و انتشارات سوره مهر آن را به چاپ رسانده است.
دربارهٔ کتاب
نویسنده بدون حضور در جنگ توانسته است اثری بینظیر در حال و هوای جنگ خلق کند. هر کدام از داستانهای کوتاه این کتاب به گوشهای از تصاویر پنهان و حرفهای گفته نشده جنگ میپردازد و مفاهیمی چون مقاومت، ایثار و فداکاری در روزهای سخت جنگ را روایت میکند.[۱]
داستانهای این کتاب روایت زندگی حقیقی رزمندگان دفاع مقدس است. او در کتابش به سراغ نمادپردازی هم رفته و پرندهها در داستانهایش نمادی از تمام چیزهایی هستند که جنگ و حمله دشمن، حضورشان را کمرنگ کرده است. سربازان ایرانی، در میدان جنگ و اسارت، تمام وجودشان سرشار از نشانههای معنوی است. در اکثر داستانها راوی اول شخص است و با لحنی عامیانه با مخاطب ارتباط برقرار میکند.[۲]
نویسنده
ساسان ناطق ۳۰ آذر ۱۳۵۴ در تبریز متولد شد. او در رشته مدیریت دولتی تحصیل کرده و داستاننویسی را از سال ۱۳۷۴ شروع کرده است. ناطق با داستانهای خود در جشنوارههای ادبیات داستانی بسیج، شعر و داستان جوان کشور، شبهای شهریور و جایزه ادبی اصفهان خوش درخشید.[۳]
اولین مجموعه داستانش با عنوان «وقتی جنگ تمام شود» در سال ۱۳۸۴ از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد.
ناطق نویسنده توانایی است که بدون حضور در جنگ، فقط از جنگ مینویسد. او در داستانهایش فضا و موقعیتی متفاوت از جنگ را به تصویر کشیده که خواننده از خواندن آن خسته نمیشود. مجموعه داستان «در آفریقا همه چیز سیاه است» و رمان نوجوان «قوش» از دیگر آثار ساسان ناطق است.[۴]
برشی از کتاب
همهچیز از همان لحظه شروع شد. محمود میگفت پشت آسایشگاه که رفته بود سیگار دود کند، دیده کلی پشه و مگس جمع شدند روی خون. ظهر باقری همهمان را پابرهنه ردیف کرد روی آسفالتی جلوی آسایشگاه و بشینپاشو داد. نه یکی ـ دو تا؛ صد تا. بعضی از بچهها که از حال رفتند، ولمان کرد. کف پایم هنوز هم خوب نشده. آسفالت داغ بود؛ میچسبید و میسوزاند. بچهها هرچه از دهنشان درآمد نثار باقری و شاهمرادی کردند.
وقتی آوردنش، رنگ به رو نداشت. مچ دستش را باندپیچی کرده بودند. باقری که آمد، میخواست بزندش. دستش را برد بالا، پایین نیاورد. نامرد دستش خیلی سنگین بود. سر کلاس چرتم گرفته بود، یکی خواباند بیخ گوشم. هوش از سرم پرید. شبش نگهبان بودم. یک روز تمام گوشم زنگ میزد. خرش خیلی میرفت. همه ازش حرفشنوی داشتند. تا میگفتی باقری، دژبانها میگذاشتند بروی بیرون. برگهٔ مرخصی هم نمیخواست. کافی بود مهرش را بزند کف دستت و نشان دژبانی بدهی. میانهاش با هرکی خوب بود، مرخصیاش به راه بود. پیش سرهنگ هم حرفش ردخور نداشت. هرچی میگفت، همان میشد. من هم جای سرهنگ بودم دستوبالش را آزاد میگذاشتم. خودش پایش تیر خورده بوده، سرهنگ را، آن وقتها سروان بوده و فرمانده گردان نمیدانم کجا، انداخته روی دوشش و با خودش آورده عقب.
یکی ـ دو بار توی حافظیه و دروازهقرآن دیدمش. با یکی از بچهها داشت عکس میانداخت. کجا را داشتیم برویم. پلاس بودیم توی خیابانها. میرفتیم پارک آزادی، خیابان زند. پردهٔ سینماها را نگاه میکردیم. میانداختیم از جلوی علی بن حمزه رد میشدیم میرفتیم پارک حافظیه، شاهچراغ. همین! روزهای آخر بیشتر تو خودش بود. باقری هم به یکی گیر میداد، دیگر واویلا بود. چندبار اسمش را گذاشت توی لوحهٔ گشتی و نگهبانی. آخر سر هم آن بلا را سرش آورد. فکرش را بکن، تمام شب، بسته به پرچم، آن هم زیر باران.
فقط یک بار تلفن داشت. میگفتند دیدهاند پشت تلفن گریه کرده. بعد هم یکی آمده روی خط و گفته «خلاصهش کن، پشت خط داریم»، داد و فریادش رفته بالا و فحش داده که چرا دارند تلفنش را گوش میکنند. خواسته بودند برود بازرسی. بیست روزی گذاشتند توی کاسهاش. شبش که نگهبان بودم، دیدم بیرون دارد قدم میزند. عین اینکه روی آتش راه برود. یکسر آمد گفت: «سیگار داری؟» گفتم: «نه.» گفت: «داری فقط یه نخ، بعداً بهت میدم.» گفتم: «من که دودی نیستم.» دوباره رفت بیرون.[۵]
جوایز
- رتبه تقدیری دهمین جشنواره انتخاب بهترین کتاب سال دفاع مقدس
- رتبه برتر تألیف دومین جشنواره تولیدات و مراکز استانی حوزه هنری
- رتبه برگزیده جایزه «گام اول»
پانویس
- ↑ «معرفی کتاب وقتی جنگ تمام شود». دریافتشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «معرفی کتاب وقتی جنگ تمام شود». دریافتشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «معرفی کتاب وقتی جنگ تمام شود». دریافتشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «معرفی کتاب وقتی جنگ تمام شود». دریافتشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳.
- ↑ «معرفی کتاب وقتی جنگ تمام شود». دریافتشده در ۲۸ شهریور ۱۴۰۳.