سجاد ریاحی
زمینه فعالیت | کارگردان و نویسنده مستند |
---|---|
ملیت | ایرانی |
تاریخ تولد | ۱۳۵۹ (۴۳–۴۴ سال) |
محل تولد | شهرکرد |
تحصیلات | فارغ التحصیل کاردانی گرافیک و کارشناسی کارگردانی سینما |
سجاد ریاحی (زادۀ ۱۳۵۹ در شهرکرد) کارگردان و نویسنده مستند اهل ایران است. وی فارغ التحصیل کاردانی گرافیک و کارشناسی کارگردانی سینما است.
مستندها
- امتحان(نویسنده و کارگردان)
- هدایت الله(نویسنده و کارگردان)
- تغییر مأموریت، ۱۴۰۱(نویسنده و کارگردان)
- گهواره عشق(نویسنده و کارگردان)
- نگین بغداد(نویسنده و کارگردان)
- داستان یک تصمیم(نویسنده و کارگردان)
- نمازجمعه(نویسنده و کارگردان)
گفتاورد
گفتوگو درباره مستند امتحان
سجاد ریاحی در خصوص مستند امتحان که به وقایع حساس دهه شصت میپردازد گفت:
غالباً افراد سیاسی چه از جناح چپ آن زمان چه از جریان راست حاضر به گفتگو درباره این مقطع زمانی خاص نبودند. یکی دو نفری پای کار آمدند و صحبت کردند اما جزو نفرات اصلی نبودند و مجبور شدیم آنها را هم حذف کنیم. ماجرا هم به این صورت بود که پیش از طرح موضوع، برای این افراد سوالاتی را ارسال میکردیم و خواستار تعریف اصل وقایع از طرف افراد میشدیم و اساساً هیچ موضعی هم در طرح سوالات نبود. طرف خاصی نبودیم و بهدنبال یک روایت ایجابی بودیم و نه سلبی. اما از آنجا که بعد از حوادث سال ۸۸ مواضع بسیاری از افراد نسبت به سالهای دهه ۶۰ تغییر کرد، خیلیها ترجیح دادند در این زمینه سکوت کنند.
وی درباره عرضه این مستند هم گفت: سال ۹۸ در جشنواره فیلم عمار، اولین اکران فیلم را داشتیم که قرار بود همان زمان اکران گسترده هم داشته باشد اما ماجرای کرونا کلاً برنامهها را به تعویق انداخت تا امروز که تصمیم بر عرضه آنلاین آن گرفته شد.
ریاحی درباره رویکرد مستند «امتحان» در روایت اختلاف میان آیتالله خامنهای و میرحسین موسوی در دهه ۶۰ توضیح داد: آنچه ما میدانیم این اختلاف، یک اختلافنظر کارشناسی و کاملاً طبیعی بوده است. رئیس جمهور در آن مقطع با فردی کار کرده و از جایی به بعد احساس کرده است که اهداف مدنظر با آن فرد خاص پیش نمیرود و تصمیم به تغییر او گرفته است. از آنجایی که شرایط کشور شرایط جنگی بوده و افراد مختلفی درباره نخستوزیر نکاتی را به امام منتقل میکردند، آقای خامنهای هم با توجه به شرایط این نظر را میپذیرند. حضرت امام مصلحت بالاتری را مدنظر داشتند که رئیس جمهور وقت هم این مصلحت را میپذیرند. آنچه در آن مقطع این اختلاف را پیچیده کرد، فضای سیاسی و رسانهای از هر دو طرف موافق و مخالف نخستوزیر وقت بود.
وی تأکید کرد: چالش اصلی در این مستند، روایت اختلاف میان آیتالله خامنهای و میرحسین موسوی نبود، ما بهدنبال روایت ارتباط امام خمینی (ره) و حضرت آقا در این مقطع تاریخی بودیم. به همین دلیل اشارهای گذرا به موضع اختلاف و نظرات میرحسین موسوی در مستند داشتیم.
کارگردان «امتحان» درباره جذابترین تجربه در روند تولید این مستند گفت: دو مقطع از فیلم هست که من شخصاً به آن علاقه دارم. یکی زمانی که حضرت آقا در خطبههای نماز اشاره میکنند تمایلی به ریاست جمهوری نداشتهاند و حضرت امام به ایشان تکلیف کردهاند. بعد در ادامه میگویند زمانی که انتظارات مردم از رئیس جمهور را میشنوم، قبلم به تپش میافتد و احساس تکلیف بزرگی بر دوشم احساس میکنم. این نگاه برای من جالب بود که به نظرم باید همه رؤسای جمهور آن را مدنظر داشته باشند.
وی ادامه داد: بخش دیگر هم مربوط به سخنان حضرت آقا در خطبههای سال ۶۶ است که میفرمایند اگر جایی نکته اشتباهی گفتهام آن را میپذیرم و قاطعیت حضرت امام (ره) است که اسلام و انقلاب را نگه داشته است.
ریاحی درباره نسبت مستند «امتحان» با شرایط روز جامعه هم گفت: این نسبت را مخاطب باید تعیین کند. خود ما هم نیمنگاهی به حوادث معاصر داشتیم. شاکله اصلی مدنظر ما جمله معروف حضرت امام بود که میفرمودند همه ما در معرض امتحان هستیم. این واقعیتی است که در طول تاریخ برای هر مسئولی میتواند موضوعیت داشته باشد.
این کارگردان درباره بازخوردهای عرضه اینترنتی مستند «امتحان» هم گفت: براساس کامنتهایی که تا به امروز مرور کردهام،۸۰ درصد واکنشها مثبت بوده و در میان آنها مواردی هم بوده که نگاه منفی نسبت به کار داشتهاند. در مجموع اما بازخوردها را مثبت ارزیابی میکنم.[۱]
گفتوگو درباره هنر و جنگ نرم دشمن
ریاحی درباره علاقهاش به هنر و رشته گرافیک در گفتوگو با پایگاه خبری تحلیلی جهانبین خبر گفت:
از کودکی به هنر علاقه داشتم. علاقه ای بسیار زیاد. این مسئله باعث شد که رشته گرافیک را انتخاب کنم. در دانشگاه هم همین رشته را خواندم. از همان زمان، فیلم و سینما هم برایم جذابیت داشت. به همین دلیل، با یک سیستم خانگی نرم افزارهای تدوین فیلم را آزمایش میکردم. کم کم با دوربین فیلمبرداری آشنا شدم، دوربین VHS، که حالا دیگر به تاریخ پیوسته! کارهای گرافیکی و طراحی هم انجام میدادم.
حدودا یک سال هم در هفته نامه زرد کوه استان، کاریکاتور چاپ میکردم. در چند مسابقه هم برگزیده شدم. اما این کارها برای آدم نون و آب نمیشد. باید سریک کار درست و حسابی میرفتم، از کارمندی خیلی خوشم نمیآمد، اصلا با روحیه من سازگار نبود. اما نهایتا مجبور شدم که در یک مقطعی این کار را انجام دهم. با معرفی یکی از دوستانم، به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان رفتم. با سابقه کار گرافیکی و فیلمبرداری که داشتم، در واحد روابط عمومی و هنری بنیاد،کارم را شروع کردم. بعد از مدتی مدیر هنری بنیاد شدم. فیلم بردار دفتر نماینده ولی فقیه استان هم بودم. همزمان برای برنامههای صدا و سیمای استان هم دکور طراحی میکردم.
یک سالی از حضورم در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گذشته بود. یک فیلمنامه کوتاه درباره جانبازان شیمیایی نوشته بودم. بدون اینکه اصلا امیدی داشته باشم فیلم نامه را به مدیر بنیاد تحویل دادم برای تولید. ایشان هم بزرگوارانه پذیرفتند. بنده هم خوشحال و هم متعجب شدم. این فیلم کوتاه هشت دقیقهای، اولین فیلم داستانی من بود. فیلم کوتاه "خداهست..." در یکی از روستاهای دورافتاده استان چهار محال و بختیاری تولید شد. این فیلم به جشنواره فیلم کودک و نوجوان همدان هم راه پیدا کرد. اما بنده همه اینها را مقدمه ای میدانستم برای کارهای بزرگتری که قصد داشتم انجام دهم. اما این امکان برایم در استان فراهم نبود، و ای کاش بود!
اوایل سال ۸۹، شرایطی پیش آمد که از دیار خود، شهرکرد در استان چهارمحال و بختیاری به پایتخت مهاجرت کنم. البته این تصمیم را یک شبه نگرفته بودم. سالها در مورد این قضیه فکرکرده بودم. هدف داشتم. دقیقا میدانستم که برای چه باید این کار را انجام دهم. البته بنده به هیچ عنوان مهاجرت از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ را تأیید نمیکنم، مگر در شرایط بسیار خاص و ویژه.
یک روز به اتاق مدیر بنیاد رفتم. خیلی صریح و بدون مقدمه گفتم میخواهم به تهران بروم. ابتدا جا خورد. بعد هم گفت نمیشود. اما بنده دلیلی آوردم که ایشان راضی شد. یک هفته بعد تهران بودم و مشغول کار!
فضای ملتهبی در پایتخت حاکم بود. هنوز ماجرای فتنه سال ۸۸ تمام نشده بود. ولوله ای در شهر بود. بچههای حزب اللهی همه به تکاپو افتاده بودند. انحرافی بزرگ شکل گرفته بود. برخی خواص گرفتار آن شده بودند. ماجرایی که به فرموده رهبر عزیزمان، کشور را تا لبه پرتگاه پیش برد.
اما بنده کجای این ماجرا بودم؟ یک بچه شهرستانی که آمده بود به پایتخت برای فیلمساز شدن! آن هم فیلمساز انقلابی! کار بسیار سختی بود، درآن شرایط. من در پایتخت هیچ پشتوانه ای نداشتم، چه مالی و چه غیرمالی. اما یک انگیزه قوی و از همه مهمتر خدا را داشتم.
در اوایل ورودم به تهران با دیدن شرایط کاری، مقداری تردید داشتم که آیا راه را درست انتخاب کرده ام یا نه؟ ولی بعد از چند سال به یقین رسیدم، وقتی تاثیر این رسانه قوی رادیدم.
حالا دیگر میتوانستم بیشتر تمرکز داشته باشم روی تولید فیلم. ابتدا مستند "سردار حماسه ها" درباره شهید رضا رحمانی، را تولید کردم. مستند بعدی ام "معلم جبهههای عشق" درباره شهید ایرج آقا بزرگی بود. در این فیلم سعی کردم بخشهای بسیارکوتاهی از زندگی شهید را بازسازی کنم. مستند "سرزمین مقدس" درباره مناطق عملیاتی جنوب، "مدرسه عشق" درباره خادمین شهدا در مناطق عملیاتی غرب کشور، "یاران خون خدا" درباره تدفین دو شهید گمنام در شهر مرزی سومار، از فیلمهای دیگری بود، که طی سه سال تولید کردم. البته با هزینههای بسیار اندک و سختی فراوان.
ولی اینها من را راضی نمیکرد. در این شرایط من فقط پله اول نردبام بودم. نردبامی که یک سرش روی زمین بود و سر دیگرش در آسمان. قصد داشتم هر روز کیفیت کارم را بالا ببرم. هم از لحاظ محتوا و هم تکنیک.دنبال روشهای جدید بودم. به خاطر همین مسئله، سه سال فیلم نساختم و در دورههای آموزش فیلمسازی شرکت کردم، البته از نوع اصیل ونه روشنفکری!
دورههای فیلمسازی در مرکز آموزش هنر اسلامی حوزه هنری تهران برگزار میشد، با حضور اساتیدی همچون دکتر مجید شاحسینی، اسفندیار شهیدی، ناصر هاشم زاده و... مدتی هم در دورههای فیلمنامه نویسی داستانی هادی مقدم دوست شرکت کردم. خودم هم مطالعات زیادی داشتم. هر کتاب خوبی که میدیدم میخریدم. شاید اغراق نباشد که بگویم بیشترین هزینه را برای کتاب میپرداختم و چقدر لذت دارد خواندن کتابی که دوستش داری...
اواسط سال ۹۲ بود. در مؤسسه فرهنگی هنری کاظمیون، کارهای مطالعاتی انجام میدادیم. بعد از ماجرای سال ۸۸، جنگ رسانه ای توسط شبکههای تلویزیونی خارجی ایجاد شده بود. مستندهایی در جهت تحریف تاریخ انقلاب اسلامی و زندگی رهبر عزیزمان تولید کرده بودند. ما هم تصمیم گرفتیم یک مستند درباره رهبر معظم انقلاب تولید کنیم. و چه کار سختی را انتخاب کرده بودیم!
کار پژوهشی آغاز شد. ما به دنبال ساخت مستندی برای مخاطب عام بودیم. به دور از روشهای تبلیغاتی وتشریفاتی معمول. تمامی آثار مکتوب و غیرمکتوب تولید شده در مورد ایشان را بررسی کردیم. بعد از مدتی به کتاب «شرح اسم» رسیدیم. این کتاب بهترین و فآخرترین اثر تولیدشده درباره زندگی رهبرمعظم انقلاب است.
در همان مرحله، باجناب هدایت الله بهبودی مؤلف این کتاب ملاقاتی داشتیم. درآن دیدار ایده اولیه ساخت مستند «هدایت الله» به وجودآمد. هدایت الله بهبودی هم شد سوژه اصلی فیلم ما.
در تولید این مستند سه مسأله حساسیت برانگیز و چالش زا پیشروی ما بود. اول خود هدایت الله بهبودی، که شخصیت و سیر متفاوت زندگی او، کشش ساخت یک فیلم منحصر در مورد وی را ایجاد میکرد. دوم کتاب شرح اسم، که اثری مهم، جذاب و پرمحتوا است و سوم نیز حضور پررنگ رهبرانقلاب به عنوان موضوع کتاب شرح اسم،که حساسیتهای زیادی را ایجاد مینمود.
اما بعد از یک سال و نیم تلاش تیم تولید، فیلم به پایان رسید و برای اولین بار در هفتمین جشنواره مردمی فیلم عمار اکران شد. مستند «هدایت الله» در خانه مستند انقلاب اسلامی تولید شده است.
ما همه تلاشمان این بود که بیننده بعد از دیدن این فیلم، مشتاق شود کتاب «شرح اسم» را تهیه و مطالعه کند. این کتاب واقعاً کتاب ارزشمندی است. از بازخوردهایی که در جشنواره عمار داشتیم، تقریبا این اتفاق افتاده بود.[۲]
پانویس
- ↑ وقتی قلب رئیسجمهور از انتظارات مردم به تپش افتاد/راز یک «امتحان»، خبرگزاری مهر، تاریخ انتشار:۱۰ تیر ۱۴۰۰.
- ↑ هنر بهترین اسلحه نرم برای مقابله با جنگ نرم دشمن است، پایگاه خبری تحلیلی جهانبین خبر، تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۵.