مردی که در ارتفاع ماند (کتاب)

از یاقوت
اطلاعات کتاب
نویسندهمحمدرضا شرفی
موضوعدفاع مقدس
زبانفارسی
تعداد صفحات۹۶
اطلاعات نشر
ناشرانتشارات رسول آفتاب
تاریخ نشر۱۳۹۰


مردی که در ارتفاع ماند کتابی است اثر محمدرضا شرفی خبوشان که خاطرات سرهنگ پاسدار جانباز محمد جعفری منش را روایت می‌کند. این کتاب با حمایت اداره حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و توسط انتشارات رسول آفتاب (وابسته به موسسه فرهنگی هنری رسول آفتاب) منتشر شده است. [۱]

دربارهٔ کتاب

مردی که در ارتفاع ماند، کتاب خواندنی و تأثیرگذاری است که به زندگی و حماسه های جانباز سرافراز ورامینی محمد جعفری منش می پردازد. رفتن به ارتفاع چهار شب و سه روز و ماندن در ارتفاع، سه فصل این کتاب را تشکیل می دهد و پایان کتاب را عکس های مرتبط با خاطرات تشکیل می دهد. وجود نمایه ی افراد و مکان ها از دیگر بخش های این کتاب است که با حمایت اداره حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس جنوب شرق استان تهران به چاپ رسیده است. پژوهش و تدوین این کتاب به عهده محمدرضا شرفی، شاعر و نویسنده ورامینی است که پیش از این نیز به عنوان برگزیده بسیاری از جشنواره های استانی و کشوری مطرح بوده است. مردی که در ارتفاع ماند، با طرح جلد زیبا و ستایش برانگیز، از سوی انتشارات رسول آفتاب در تیراژ ۲۵۰۰ نسخه به بازار عرضه شده است.[۲]

دربارهٔ نویسنده

محمدرضا شرفی خَبوشان (زادۀ ۲۰ مهر ۱۳۵۷) شاعر و داستان‌نویس ایرانی است. وی در سال ۱۳۹۶ برای رمان بی‌کتابی برندهٔ جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات و نثر معاصر در دوره سی و پنجم شد.

مجموعه داستان «بالای سر آب‌ها» برنده کتاب سال دفاع مقدس و کتاب «موهای تو خانه ماهی هاست» برگزیده پنجمین جشنواره داستان انقلاب شد.

دبیر علمی ششمین دوره جایزه ادبی یوسف، داور بخش رمان و داستان بلند یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال و دبیر علمی بخش داستان شانزدهمین جشنواره شعر و داستان «جوان سوره» بخشی از سوابق اجرایی خبوشان است.

بخشی از کتاب

محمد جعفری منش، جانبازی ۷۰ درصدی و دیابتی است. فشار خون دارد. هر دو کلیه اش را از دست داده و چشم چپش تخلیه شده است. سینوس های صورتش را تخلیه کرده اند. کام دهان ندارد. مچ دست راست و چپش ترکش خورده است. هر دو کتف و ساعدهایش هم ترکش خورده اند. قسمتی از جمجمه اش را قبلا ترکش برده است. او می گفت: «انگشت کوچک پای چپم را با انبردست کندیم. چون هر موقع می خواستم جوراب بپوشم، سختم بود. احساس می کردم تا مغز سرم می سوزد. خودم زورم نرسید. انبردست را دادم دست آقا رضا و گفتم تو زورت بیشتر است. کندیمش. خون که زد بیرون، با گاز استریل بستیمش. یواش یواش درست شد. الان هم یک بند ندارد.». بعد از چند مدت پای چپش را قطع کردند. همان پایی که قبلا کف و مچش ترکش خورده بود. هنوز هم آهنگران که گوش می دهد، موهای تنش سیخ می شود و احساس می کند خط مقدم است. محمد هنوز در ارتفاع ۱۹۰۴ است.[۳]


پانویس

  1. «معرفی کتاب مردی که در ارتفاع ماند». دریافت‌شده در ۲۰ مهر ۱۴۰۳.
  2. «رونمایی از مردی که در ارتفاع ماند». دریافت‌شده در ۲۰ مهر ۱۴۰۳.
  3. «کتاب مردی که در ارتفاع ماند». دریافت‌شده در ۲۰ مهر ۱۴۰۳.