علی زند وکیلی در وبسایت عصر سینما کنسرت-نمایش کلنل را بررسی و نقد کرده است:
کنسرت نمایش اتفاق خوبی است که در عرصه اجراهای نمایشی شکل گرفته است، این فرم از اجرا علاوه بر لذت دیدن صحنه های تئاتری موجب بهره بردن از موسیقی زنده از سوی تماشاگر می شود رویداد ویژه ای که در کنسرت نمایش کلنل نیز رخ داده است. امیر بشیری به عنوان کارگردان، نمایشنامه یکدستی در اختیار داشته، همکاری او با محمد نقایی جواب داده و هر دو می دانند از کارشان چه خواسته ای دارند لذا تکلیفشان هم با خود و هم با مخاطب روشن است. این مسئله در یکدست شدن کل اثر بسیار نمود دارد و در بیان شیوا و روان کار و در نتیجه برقراری ارتباط حسی تماشاگر با نمایش تأثیری مناسب داشته است.
هر پرده از نمایش بشیری بدون نطق های آنچنانی و به دور از اغراق و حرف های تکراری به صحنه بعدی وصل می شود و در این میان موسیقی و صدای گوشنواز محمد معتمدی در نقش عارف قزوینی همراه دلنشینی است، معتمدی با ورود به عرصه بازیگری در تئاتری نه چندان ساده چالش موفقی را پشت سر گذاشته، او هنرمندانه، مسلط و با طمأنینه دیالوگهایش را ادا نموده و بدون هیچ نکلتی تصنیفهای خود را به بهترین نحو اجرا می کند.
صدابرداری اثر اجرائی حرفه ای دارد، برعکس یکی دو کنسرت نمایش هائی که اخیراً رفته ام، صدای این اثر وضوح مناسبی داشت جائیکه عوامل فنی، تنظیم صدای خواننده و ارکستر را با فرکانسی مجزا از صدای نمایش انجام داده اند لذا صدای خواننده رسا و گوشنواز شنیده می شود و صدای بازیگران نیز کاملا طبیعی و براساس اکت بازیگر منتقل می شود این مهم ارتباط مخاطب و کاراکتر را سهل نموده است.
امیر حسین سمیعی به عنوان آهنگساز بار احساسی صحنه ها را اثرگذار می کند و در کل اجرا حضوری قابل لمس دارد او هر تصنیف را براساس شرایط حسی هرصحنه با دقت تنظیم نموده و اجرای بی نقص آرمین تاج بخش به عنوان رهبر ارکستر و گروه بیست و پنج نفره اش جای هیچ بحثی را در کسب نمره عالی برای اجرای تصنیف ها و موسیقی اثر باقی نمی گذارد.
کلنل بی شک صحنه هنرنمائی حرفه ای امیر بشری است. او ترکیب درستی را با دکور، نور، لباس، گریم، صدا و… برای بیان موتیف اصلی اثرش به وجود آورده است. انتخاب یک گروه با عنوان طراح حرکت (بهزاد جاودان فر و دستیارانش) کاملا در هر صحنه حس می شود هیچ حرکت اضافی در صحنه وجود ندارد و دکور آن نیز ساده و کافی است و ذهن تماشاگر را از پیام اثر دور نمی کند.
کاظم سیاحی به عنوان ایفاگر نقش اصلی نمایش، بازی ارزنده ای را ارائه نموده که شخصاً از او انتظار نداشتم، کاملاً باورپذیر، در اجرایش، آرامش و تسلط خاصی حکمفرماست. دیالوگهایش را شمرده و بدون حرکات اضافه با زبان بدنش هماهنگ کرده و در بیان هر دیالوگ و اجرای هر صحنه، احساس، اشتیاق و انرژی مناسبی را هزینه می کند. صحنه افتتاحیه، با تک گوئی توپر، رسا و حماسی سیاحی پیام محکم او به مخاطب است که، سلطان بی چون و چرای بازیگری اثر تا به انتها ی نمایش است. سیاحی یکی از دو سورپرایز این نمایش علاوه بر نقش آفرینی به یادماندنی محمد معتمدی است.
سایر بازیگران نیز هر کدام به نسبت، بار اجرای کار را به خوبی درآورده اند و بازی سرراست، بدون اغراق و صادقانه ای از خود به نمایش گذاشته اند. نمایش دوازده بازیگر دارد که هر کدام در جای درست به کار گرفته شده اند، دوست داشتم از توانائیهای رحیم نوروزی، سیامک صفری و نازنین بیاتی برای عمق دادن به کاراکترشان بیشتر استفاده می شد.
نمایش به رغم مدت زمان طولانی که دارد خسته کننده نیست که به نظرم حساسیت کارگردان در نگه داشت ریتم اثر، نقش اصلی را در این موضوع ایفا کرده. در کل نمایش روند اجراها با فراز و نشیب های ضربتی تماشاگر را شوکه نمی کند بلکه با پیامهائی ساده به او آگاهی می دهد که منتظر چه اتفاقی باشد، در اصل هر صحنه اشتیاق لازم به پیگیری سرنوشت شخص اصلی نمایش در صحنه بعدی را در تماشاگر زنده نگه می دارد. این مهم در بخش بندی زمان اجرای تصنیف و نمایش ها هم حفظ شده، درست در لحظه ای که هر صحنه می رود که حوصله سربر شود با یک تصنیف جانی دوباره می گیرد. یکی از نکات مثبت اثر آغاز و پایان آن بود، بالطبع در جریان سرنوشت غمگین این شخصیت تاریخی بودم اما دوست داشتم اجرای آن در نمایش با نوعی احترام ارائه شود که خوشبختانه چنین نیز شد، ورود به نمایش نیز با صحنه ای همچون یک تابلوی نقاشی به جنگ مهم همدان (معروف به جنگ تپه مصلی) میان ژاندارمری و قوای قزاق می پردازد که در تاریخ معاصر کمتر به آن پرداخت شده، پس از مونولوگ محمد تقی خان پسیان محمد معتمدی با تصنیف “از خون جوانان وطن” وارد صحنه می شود تا مخاطب ورود شکوهمندی به این اثر داشته باشد.
وفاداری به ساختار اصلی نمایشنامه در بازی کارگردان/نویسنده نقش به سزائی در قالب متناسب اثر دارد. درامی که نقایی در نمایشنامه شکل داده شاکله اثر را زنده نگه می دارد مثلا ایجاد فضای میهن پرستانه در صحنه پیشنهاد معتصم السلطنه (با بازی گیرای علی عطائی) در حالیکه پیشنهاد استقلال خراسان از ایران را به کلنل می دهد. ضمن آنکه از نقش استفاده به جا از دیالوگهای مناسب در کلیشه ای نشدن کاراکترها نیز نباید غافل بود. مثلا در دیالوگی، وطن پرستی، اعتقادات شخصی وعلاقه به مادر بار معنائی محکم و با ریشه ای را از شخصیت کلنل پسیان منتقل می کند:
اگه کسی آخر این مهلکه سلامت موند با خون خودم روی کفنم بنویسه وطن و بفرسته برای مادرم…
تغزل استفاده معنائی از کلمه وطن به عنوان مام میهن و آمیخته گی آن با خون و جان هر وطن پرستی به جان هر مخاطب ایرانی می نشیند.
کلنل در پرداخت به یک شخصیت ملی، کار قابل احترامی انجام داده است، واکاوی شخصیتی ملی گرائی که در کلیه عرصه ها کمتر به او، خدمات و حماسه هائی که طی عمر کوتاهش انجام داد پرداخت شده، امری تحسین برانگیز است. کنسرت نمایش کلنل علاوه بر پرداختن به کارهای بزرگی که محمد تقی خان پسیان در طول زندگی اش انجام داده اشارات خوبی به زندگی شخص او نیز می نماید. ارتباط عمیق او با مادرش، دوستی ویژه او با عارف قزوینی و دو مقطع عاشقانه زندگی پسیان نکاتی بود که شاید برای اولین بار با این صراحت و در عین حال لطافت به آن پرداخت شده است. تماشاگر کلنل در پایان اجرا علاوه بر لذت از اثر هنری که دیده است تصویری واقعی از یک شخصیت ملی وطنش نیز پیدا کرده است.[۱]